۱۹۰۳۹۱
۱۴۱۴
۱۴۱۴

تضاد بین والدین و فرزندان، علت ایجاد آن

تضاد بین والدین و فرزندان ریشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران کودکی و نوجوانی دارد

تضاد بین والدین و فرزندان ریشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران کودکی و نوجوانی دارد.اعم از رفتار تند و سرزنش آمیز و یا محبت ها و دلسوزی های بیجا که به تدریج به نوعی مزاحمت آزاردهنده و بیماری تبدیل میگردد.
این عشقهای تحمیلی و رفتارهای نابجای والدین در کودکی و نوجوانی و بعد هم ، دخالت و تحمیل سلیقه ها در انتخاب راه آینده جوانان منجر به واکنشهای گاه تلخ و دور از انتظار و رنج آور از سوی فرزندان نسبت به والدین میشود.ذیلا به تعدادی از رفتارهای والدین که سبب ایجاد تضاد بین آنها و فرزندانشان میشود اشاره میکنیم :

1- اسارت در دام محبت
محبتهای مادر و مراقبت های ویژه ای که در سنین کودکی برای فرزند ضروری و غیرقابل اجتناب است اگر به موقع قطع نشود یا تغییر جهت ندهد تبدیل به عوامل بیماری زا و رفتارهای بیمارگونه میشود و به رکورد رشد و یا انحراف شخصیت در کودک و نوجوان می انجامد.
اسارت کودک و نوجوان در دام مراقبت دائمی پدر و مادرانی که به این مهم توجه ندارند به آنجا میرسد که اگر روز و شب هم در برابر فرزند خود خم و راست بشوند و تمام خواسته های او را فراهم آورند باز هم به تدریج احترام لازم را نزد فرزند خود از دست میدهند.و با فقدان احترام عشق نیز رو به زوال می گذارد.
زیرا کودکان و نوجوانان نازپرورده همیشه خود را وابسته احساس کرده و به اهمال و قصوری که در حق آنان شده به خوبی آگاهند و چون از کودکی تمام مهارت و ابتکارهای شخصی آنان سلب شده احساس ضعف و ناتوانی میکنند و خود را تسلیم پدر و مادر و محیط و سرنوشت می دانند.
در چنین شرایطی است که احساسات ضد و نقیض ی مثل نارضایتی از پدر و مادر و در عین حال ترس از دست دادن عشق آنان وجود کودک را در برمیگیرد و او را مجددا در معرض سلطه جویی و تحمیل اراده پدر و مادر قرار میدهد.تشخیص صحیح و به موقع این علائم و برطرف ساختن عوارض ناشی از آن یکی از وظایف خطیر والدین و مربیان است.

۲- عشقهای تحمیلی:
این شیوه مراقبت و محبت تحمیلی یا به عبارتی نازپروردگی و تحمیل با عشق (یعنی والدین به دلیل علاقه ی زیاد به فرزند ، آنچه که برای فرزندشان آرزو دارند را به او تحمیل میکنند.) در اصل دو عامل بیماری زا شخصیت اند که به سختی در هم عجین شده اند.
به طوری که مشکل میتوان آن دو را از هم جدا کرد و احیانا هرکدام را مستقلا مورد مطالعه قرار داد.این هر دو عامل که از عواطف رقیق و احساسات شدید پدر و مادر نسبت به فرزند ناشی شده چنان آرام و موذیانه در بنای شخصیت کودکان و نوجوانان رخنه و رشد میکند که انسان تا مدتها خطر آن را احساس نمیکند و حتی موقعی که آثار و علائم عقب ماندگی در کودک در رشد شخصیت بروز میکند بسیاری از والدین باز هم نمیتوانند به عمق فاجعه پی ببرند.
و زمانی هم که این پدیده به وضوح آشکار شود و والدین متوجه میشوند کودکان نازپرورده که از تحمل زندگی عاجزند چون از علت واقعی بروز آن ، یعنی رفتار غلط و بی رویه خود اطلاعی ندارند دست به اقداماتی میزنند که نه تنها درد را درمان نمیکند بلکه آن را وخیم تر و شدید تر می نماید.
اقداماتی مانند سرزنش ، اخطار ، نصیحت گویی ، تهدید و توبیخ و یا حتی وعده هایی که هیچ کدام سرانجامی نداند متاسفانه نتیجه ای نمیدهد.اینجاست که والدین احساس عجز میکنند و از مشاورین تربیتی کمک می خواهند.

3- خطر نازپروردگی:
به عنوان نمونه اشاره میشود به مادری که دخترش را با تمام عشق و علاقه و نازپروردگی بزرگ کرده و یک باره متوجه گستاخی یا حتی خدای ناکرده بی بند وباری و عدم توجه به ارزشهای خانوادگی وی نسبت به خودش شده.
او می نالد که هیچوقت فکر نمیکردم دخترم که آنقدر برایش زحمت کشیده و مراقبتش کرده بودم روزی چنین رفتاری با من داشته باشد.چون در گذشته به خاطر علاقه ای که به من داشت هرچه میگفتم بی چون و چرا میپذیرفت ولی حالا از من روی گردان شده و اعتنایی به من ، حرفها و خواسته هایم که صرفا به خاطر خود اوست ندارد.ویا پسری نسبت به پدر یا مادرش چنین رفتاری را انجام دهد.
واقعیت این است که چنین والدینی متوجه نیستند فرمانبرداری و اطاعتی که به زور عشق و برآوردن تمام خواسته های فرزند باشد چیزی جز به اسارت کشیدن او از طریق نازپروردگی نمیباشد.به عبارت دیگر اطاعتی که از طریق عشق به کودک تحمیل میشود هرگز به رشد شخصیت و تسلط بر نفس او نمی انجامد بلکه منجر به تضعیف و شکست اراده او میشود.
کودکانی که به این طریق پرورش می یابند در سنین نوجوانی و سالهای بعد در برابر عوامل اغواگر و اشخاص گمراه کننده به همان نسبت ضعیف و سست اراده خواهند بود.از سوی دیگر جوانانی که با این رفتار پدر و مادر خود مواجه میشوند نه تنها احساس قدردانی نسبت به آنها نمیکنند بلکه نوعی حس کینه و بیگانگی نیز در آنها بیداد میشود.

۴-دخالتهای غیرمنطقی:
این مشکل حتی در آستانه ورود نوجوان و جوان به اجتماع و در مرحله حساس و دشوار انتخاب راه آینده نیز به گونه ای دیگر رخ می نماید.در این مواقع تنها دخالتهای غیرمنطقی و سرسختانه والدین نیست که اثر منفی بر فکر و روح فرزندان میگذارد بلکه توصیه ها و اندرزهای خیرخواهانه آنها نیز در گمراه کردن فکر سالم جوانان تاثیر میگذارد.
زیرا هر نوع تلقین و شخصیت و دستیابی به بلوغ کامل فکری باز میدارد.خواه آنهایی که وابسته به پدر و مادر خود هستند و یا آنها که سرکش و نافرمان بوده و دائم دم از استقلال فکری میزنند.دسته اول که همیشه زمینه آماده ای برای فرار از مسئولیت و تصمیم گیری مستقل دارند، در مرحله انتخاب شغل یا رشته تحصیلی (که فرصتی برای ابراز عقیده و اظهار نظر شخصی است.) در اثر تلقین و دخالتهای بی مورد والدین این آخرین موقعیت را از دست داده و تا پایان عمر به صورت دوم شخص و عضو علی البدل زندگی میکنند.
دسته دوم نیز که عناد و لجاجت با پدر و مادر را پیوسته شیوه خود قرار داده و این مقاومت را دلیل اثبات شخصیت خود میدانند وقتی در مرحله ورود به اجتماع و انتخاب راه آینده خود با نصیحت و توصیه های خیرخواهانه پدر و مادر مواجه میشوند بدون اینکه به خود زحمت فکر کردن بدهند صرفا برای مخالفت با والدین دقیقا راهی را انتخاب میکنند که در جهت عکس تمایلات و خواسته های آنان باشند.
فقط به این جهت که میخواهند و میتوانند خودشان را آینده و مشی زندگی را انتخاب کنند.به این ترتیب دلسوزیها و محبتهای غیرمنطقی پدر و مادر و ملاطفتهای خیرخواهانه به زودی تبدیل به نوعی مزاحمت و در نتیجه موجب دلسردی میشود.

5-چه باید کرد:
در این مرحله این سوال همیشگی پیش می آید که چه باید کرد تا آنها در مسیر رشد شهامت روحی و مبارزه با ضعف و ترس اکتسابی قرار بگیرند و گستاخ و بی پروا نشوند و دائما از ضعف و عدم توانایی خود رنج نبرند؟
شاید کار مشکلی باشد اما ناممکن نیست به شرط آنکه در وهله اول به عنوان پدر و مادر سعی کنیم به آن درجه از عدالت و شهامت روحی برسیم که فرزندان خود را نه تحت فشار و زورگویی و تحمیل عقاید خود قرار دهیم و نه آنها را به حال خود رها کنیم نه تنبیه و سرزنش نماییم و نه مورد ترحم و دلسوزی قرار دهیم بلکه طوری با آنها رفتار کنیم که آنها احساس کنند همان کسانی هستند که میخواهند باشند.
بنابراین ابتدا بگذاریم فرزند ما درباره ی موضوعی که رنج می برد و یا احساس حقارت و عدم شایستگی می کند آزادانه صحبت کند و تمام مسائل و مشکلات خود را مطرح نماید.گاهی نیز سوالی مطرح کنیم که ودمان روشن تر بشویم و هم فرزندمان احساس کند با تمام وجود و علاقه کامل در ناراحتی و مسائل او شریک و سهیم هستیم و بعد از تجربیات خود نقل کنیم و از افرادی یاد کنیم که وضع مشابهی داشته اند.
ولی به علت برداشتهای متفاوت و نحوه ی مقابله با مشکلات بر ناملایمات پیروز شدند و یا با شکست و ناکامی مواجه شده اند.این طریق هم راهنمایی کرده ایم و هم انتخاب شایسته تری خواهند داشت و یا در نهایت به اختیار از شما یاری فکری می خواهند.چنین ارتباطی نه تنها پیوند والدین و فرزندان را خدشه دار نمیکند بلکه موجب استحکام و دوام و پیوستگی بیشتر دلها میشود.

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.