ارتباط والدین با کودک، گفت و شنودهای دو جانبه
همۀ والدین وقتی می شنوند که بچه ها آرزو دارند والدینشان با آنها گفت و شنود بیشتری داشته باشند، شگفت زده می شوند.
وقتی محققان از کودکان و نوجوانان می خواهند مواردی را نام ببرند که آرزو دارند در زندگی خانوادگی آنان تغییر کند، همیشه یکی از بیشترین درخواست ها این است که والدین شان وقت بیشتری برای گفتگو با آنان بگذارند. همۀ والدین وقتی می شنوند که بچه ها آرزو دارند والدینشان با آنها گفت و شنود بیشتری داشته باشند، شگفت زده می شوند.
بیشتر والدین تصور می کنند وقت زیادی صرف گفتگو با فرزندشان می کنند، حال آنکه اشکال اغلب در ناتوانی فرزندشان در گوش دادن و پاسخ دادن به آنان است. اغلب اوقات والدین شکایت از این دارند که وقتی تلاش می کنند با فرزندشان گفتگو کنند، جواب های یک کلمه ای می شنوند:
مدرسه چطور بود؟ خوب ، امروز بعدازظهر چکار کردی؟ هیچ ، می خواهی کجا بروی؟ بیرون .
بنابراین به این نتیجه رسیده اند که فرزندانشان فکر می کنند والدین زیادی حرف می زنند، نه کم. علت اینکه والدین و فرزندان نقطه نظرهای تا این اندازه متفاوت دربارۀ ارتباط داشتن با یکدیگر دارند این است که والدین فرق بین گفتگو با نصیحت کردن را نمی دانند. بیشتر وقت ها چیزی که نزد والدین گفتگو به حساب می آید، برای فرزندان سخنرانی یا موعظه یا حتی بازجویی است.
اگر از بچه ها بپرسید آیا دلشان می خواهد والدینشان برایشان سخنرانی یا از آنها بازجویی کنند، بی تردید پاسخ شان منفی است؛ حال آنکه اگر بپرسید آیا دلشان می خواهد با آنها گفتگو داشته باشند یعنی به آنها گوش بسپارند و به حرف های آنان علاقه نشان دهند و گفت و شنودشان دو طرفه باشد، بی تردید پاسخ شان مثبت می شود.
برای فرزندتان سخنرانی می کنید یا با او گفتگو دارید؟
والدین به سادگی، گفتار یک طرفه از جانب خودشان خطاب به فرزندشان را فرا می گیرند و به کار می برند. البته بخشی از وظیفۀ پدر یا مادرها این است که فرزند خود را کنترل و اداره کنند.
به او شیوۀ درستِ انجام کارها را یاد بدهند و نظرات خویش را در مورد امور پراهمیت زندگی به او انتقال بدهند. این مسئولیت ها مستلزم پرس و جو (برای کنترل و ادارۀ فرزند، باید از او بپرسید: چه کسی و چه چیزی و کجا)، پرداختن به دستورالعمل ها (برای شناساندن دنیا به فرزند خود، باید مطالبی را برایش توضیح بدهید)، و کمی پند و اندرز است (برای اینکه ارزش های شایسته را در پیش بگیرد، گاهی باید عقاید خود را با استحکام ابراز کرد).
ولی بین اینکه فقط بعضی از گفت و گوها با فرزند صرف کنترل و اداره و آموزش و آموزه های زندگی بشود تا اینکه همۀ آنها برای این منظور باشد تفاوت زیادی وجود دارد.
تصور کنید شخصی همیشه سعی در کنترل و ادارۀ اعمال شما، درس دادن به شما و تلاش برای بهسازی رفتار شما دارد.حتی اگر خواست و نیت چنین شخصی خیر باشد، باز این رابطه پس از مدتی شما را به مرز جنون می کشاند.
چنین رابطه ای خسته کننده و ملال انگیز می شود. اگر شخصی با قدرت تر و آگاه تر و با تجربه تری شما را مخاطب قرار دهد، رفته رفته احساس حقارت و بی ارزشی می کنید. به همین ترتیب اگر شما هم به جای گفتگوی دو جانبه با فرزند، همواره برایش سخن بگویید او نیز چنین احساسی را پیدا خواهد کرد.
با فرزندتان صرف و نظر از سن و سالش سعی کنید گفتگو و مبادلۀ واقعی بر مبنای ارتباط دو سویه داشته باشید. کودکان از سه سالگی می توانند در داد و ستد کلامی شرکت کنند.
برای گفتگوی دو جانبه با فرزندتان باید روش و نگرش مناسبی داشته و روش های ارتباطی معینی به کار ببرید. همین که چارچوب فکری مناسب داشته باشید، آموختن شیوه ها و روش های لازم نسبتاً آسان خواهد شد، بنابراین با نگرش و چارچوب فکری آغاز می کنیم.
اول و مهم تر از همه: حواس خود را جمع کنید.
اگر تنها وقتی خودتان حرف می زنید توجه و دقت داشته باشید، نمی توانید گفت و شنود دو جانبه داشته باشید؛ برای این کار باید بر آنچه فرزندتان می گوید نیز حواس خود را متمرکز کنید.
علاوه بر این، از ارتباط غیرکلامی نیز به منظور نشان دادن علاقۀ واقعی خویش بهره بگیرید (روزنامه را کنار بگذارید، تماس چشمی برقرار کنید، بدن خود را به سمت جلو متمایل سازید). کاری کنید فرندتان احساس کند چیزی که می خواهد بگوید مهم و جالب است. اگر چیزی در نظر او اهمیت دارد، برای شما نیز باید حائز اهمیت باشد.
دوم: عقیده و نظر فرزندتان را فعالانه جویا شوید.
منتظر نباشید فرزندتان برای طرح مطالب پیشقدم شود؛ خودتان نظرش را در موارد مختلف سؤال کنید. مثلاً اگر برای تعطیلات تابستانی خانواده چند گزینه پیشنهاد کرده اید، نظر او را هم بپرسید.
اگر خبری دارید که حدس می زنید ممکن است به آن علاقه داشته باشد، آن را برایش توضیح داده و نظرش را جویا شوید. اگر در محیط کارتان اتفاقی برای شما افتاده که ارزش باز گو کردن دارد، آن را برایش بگویید و صرفاً به شرح داستان اکتفا نکنید: از فرزندتان بپرسید دربارۀ او چه فکر می کند و اگر به جای شما بود چه می کرد و امثال آن.
سوم: سؤال هایی بپرسید که مستلزم پاسخ های مشروح باشد نه جواب های یک کلمه ای.
اگر موضوعی برای گفتگو ایجاد نشود، نمی توان با کسی گفت و شنود دو جانبه داشت. به جای اینکه از او بپرسید آیا کتابی را که اخیراً برایش خوانده اید، دوست داشته است یا خیر (که احتمالاً منجر به دریافت یک پاسخ بله یا خیر می گردد)، بپرسید چه مطلبی از کتاب را پسندیده و از کدام مطلب آن خوشش نیامده.
با سؤال های اختصاصی مثل نظر معلم در مورد پروژۀ علومت چه بود؟ بهتر است از سؤال های کلی امروز درس علومت چطور بود؟ می توان گفتگو ایجاد کرد.
چهارم: حرفش را قطع نکنید.
به فرزندتان فرصت بدهید حرفش را بگوید و تمام کند. بچه ها بیش از بزرگسالان فرصت لازم دارند تا بتوانند افکار و احساساتشان را به روشنی بیان کنند. میان حرف فرزندتان نروید و جملات را برایش تمام نکنید، حتی اگر به چکیدۀ مطلبی که او سعی دارد بگوید پی می برید.
صبور باشید، غیر عادی نیست کودکان به سؤالی که شما آن را ساده می پندارید، پاسخی طولانی بدهند. از او می پرسید در مدرسه چه خبر بود، به امید اینکه بدانید چه دروسی را آموخته، و او ماجرایی ده دقیقه ای را نقل می کند که در زنگ تفریح رخ داده؛ بگذارید داستانش را تمام کند و صبر کنید تا بعداً بتوانید از او راجع به موضوع مورد نظر خودتان بپرسید.
وقتی حرف فرزندتان را قطع می کنید غیرمستقیم این پیام را به او می رسانید که به آنچه می خواهد بگوید علاقه ای ندارید و اهمیت نمی دهید.
سرانجام: صداقت داشته باشید.
فقط به خاطر سؤال کردن پرسش نکنید زیرا در این صورت او نیز صرفاً به خاطر اینکه پاسخی به شما بدهد جواب خواهد داد. مطمئناً مطالبی از زندگی فرزندتان هست که شما به آنها علاقۀ فراوان دارید. این مطلب هم در مورد پاسخ های شما و هم دربارۀ سؤالاتتان صادق است.
از دادن قوت قلب توخالی به فرزندتان اجتناب کنید مثل: مطمئن هستم همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت. اگر چیزی آنقدر آزارش می دهد که او را وا می دارد آن را اظهار کند، بنابراین از جانب شما پاسخی عمیق را می طلبد.
ارتباط یک طرفه به فرزندتان نشان می دهد به او اهمیت می دهید، اما گفت و شنود دو طرفه به او نشان می دهد هم به او اهمیت می دهید و هم برایش احترام قائل هستید.
منبع:
کودک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼