۱۹۳۵۱۴
۷۴۶
۷۴۶
پ

تعلیم و تربیت کودکان، چه کارهایی باید بکنیم؟

چگونه کودک را تربیت کنیم؟ برای پرورش بهتر کودک چه کارهایی باید انجام دهیم؟

چگونه کودک را تربیت کنیم؟ برای پرورش بهتر کودک چه کارهایی باید انجام دهیم؟
در روش( اسکلت بندی) یا تعریف و تمجید که بیشتر توسط والدین مربی هیجان صورت می‌پذیرد، نکات مؤثری به‌کار می‌رود که به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنم:
۱)متانت و وقار کامل در ایجاد رابطه با فرزندان.
۲)حفظ آرامش خود و آرام نگه داشتن کودک.
۳)شمرده، آرام و فصیح صحبت کردن.
۴)در هر زمینه‌ای، قبل از سپردن کار به کودک، اطلاعات کافی را در اختیار او قرار می‌دهند.
۵)منتظر می‌مانند تا کودک در روند انجام کار به حرکت درستی دست بزند تا او را برای آن حرکت خاص بی‌مهابا تشویق کنند.
۶)بعد از هر حرکت درست و تشویق درخور آن کار، راهنمایی‌های بیشتری در جهت بهتر شدن روند کاری به کودک ارائه می‌دهند.
۷)از هر موفقیتی که کودک به دست می‌آورد، برای بالا بردن اعتماد به نفس او استفاده کرده و به او کمک می‌کنند تا با استفاده از این پیروزی، زمینه‌ای برای پیروزی‌های دیگر بوجود آورد.
۸)در حین انجام کار، هرگز کودک را مورد انتقاد قرار نمی‌دهند؛ حتی اگر یک اشتباه را چندین بار تکرار کنند.
۹)در روند انجام کار اصلاً دخالت نمی‌کنند.
گاهی می‌توانیم برخی از این نکات را در بعضی برنامه‌های تلوزیونی مشاهده کنیم. برای نمونه مقایسه‌ای بین دو برنامه‌ی پرطرفدار کلاه‌ قرمزی و عمو پورنگ انجام می‌دهیم.
اگر به نحوه‌‌ی حرف زدن آقای مجری در برنامه‌ی کلاه‌ قرمزی دقت کنید، می‌بینید که این مجری توانا در بیان جملات و انتقال پیام‌هایش، درست از روش اسکلت‌بندی استفاده می‌کند، اما در مقابل مجری توانای دیگری (عمو پورنگ) هست که درست در نقطه‌ی مقابل روش اسکلت بندی قرار گرفته، جملات را سریع و پشت هم می‌گوید و گاه کلمات را چندین بار تکرار می‌کند. درست است که این‌گونه سریع صحبت کردن توجه کودکان را به خود جلب می‌نماید، اما اگر قصد آموزش مفاهیم احساسی، تربیتی و اجتماعی در میان باشد، بچه‌ها چیز زیادی از صحبت‌های عمو پورنگ نخواهند فهمید؛ در عوض تمام پیام‌های آقای مجری را دریافت خواهند کرد، «تنها به این دلیل که او متانت دارد، آرام است، مدام حرکت‌های خوب عروسک‌ها را تشویق و آن‌ها را برای بهتر بودن راهنمایی کرده. شمرده و فصیح صحبت می‌کند.»

در ذهن خود، نقشه‌ای از زندگی روزانه‌ی فرزندتان را به تصویر بکشید
این امکان هست که فرزند شما در بیان احساساتش، به اندازه‌ی کافی مسلط نشده نباشد، یا به‌خاطر هجمه‌ی هیجانی‌‌ای که به او وارد شده، اطلاعاتی درباره‌ی احساساتش به شما ارائه ندهد. شما باید خود را با آگاهی از مکان‌ها، افراد مختلف و اتفاق‌هایی که با زندگی فرزندتان به نوعی در ارتباطند، آماده نگاه دارید تا در چنین شرایطی بتوانید از احساسات فرزندتان مطلع باشید. این گونه هم می‌توانید برای نام‌گذاری احساسات کودک‌تان بهتر عمل کنید و به او نشان دهید که برای او اهمیت زیادی قائل هستید.
از حمایت کسانی که در ذهن کودک‌تان به عنوان دشمن ثبت شده‌اند، خودداری کنید.
یکی از بهترین لحظات، برای پرورش هیجانات کودک، زمانی است که از بدرفتاری شخصی به شما پناه می‌برد. فقط به یاد داشته باشید، این اتفاق زمانی خواهد افتاد که شما از شخص سوم (کسی که در ذهن کودک به عنوان دشمن ثبت شده) طرفداری یا حمایت نکرده باشید.
این کار زمانی دشوار می‌شود که دشمن کودک شما، برادر، خواهر، معلم یا ... باشند. باید با زیرکی و صبر تمام کودک را آرام کرد، مشکلش را حل نمود، آموزش‌های لازم را به او داد و بعد از آن، قضاوت غلطش را به او گوش‌زد کنید تا آن شخص از لیست سیاه ذهن کودک خارج شود. اما سؤالی در اینجا مطرح می‌شود. اگر دشمن شما بودید چه؟ متخصصین علوم تربیتی، همدلی را یکی از راه‌حل‌‌های این مشکل معرفی کرده‌اند. اما باید شرایطی را در آن لحاظ کرد:
الف)از موضع خود عقب نشینی نکنید.
ب) حالت تدافعی نگیرید
مثلاٌ اگر به کودک‌تان گفته‌اید به‌خاطر بددهنی‌ای که به یکی از دوستانش کرده، از مصاحبت با کل دوستانش به مدت دو روز محروم است، و او به شدت از دست شما به‌خاطر این تصمیم عصبانی است، می‌توانید به او بگویید: «می‌دونم چقدر ناراحت کنندس که دوستاتت رو نبینی؛ من هم جای تو بودم همین احساس رو داشتم.»
صداقت شما در این‌گونه مسائل باعث می‌شود که کودک یاد بگیرد، احساساتش را تمام و کمال و بدون کوچک‌ترین سانسور بیان کند. این برای یک مربی هیجان، دستاوردی بزرگ به حساب می‌آید.
نکته تربیتی: فراموش نکنید که هدف از گفتگوی شما با کودک، به توافق رسیدن با او بر سر یک مسأله نیست؛ این است که به او نشان دهید، درکش می‌کنید.

تجربه‌های کودک را با تجربه‌های مشابه خودتان، قیاس کنید.
این روش بیشتر در زمان‌هایی مورد استفاده قرار می‌گیرد که همدلی کردن با کودک، غیر ممکن به‌نظر می‌رسد.
به عنوان نمونه: زمانی را در نظر بگیرید که کودک از چیزی ناراحت است و این ناراحتی از دید پدر و مادر بی‌دلیل و بی‌اهمیت جلوه می‌کند. در این حالت همدلی برای والدین بسیار سخت خواهد شد. پس در این‌جا متخصصان علوم تربیتی پیشنهادی را ارائه می‌دهند که باعث بهتر شدن اوضاع و حرکت به سوی همدلی با فرزند می‌شود.
«موقعیتی که کودک در آن قرار دارد را با موقعیتی مشابه در دنیای خودتان مقایسه کنید.»
راه‌حل‌های خود را برای برطرف کردن مشکلات، به کودکان‌‌تان تحمیل نکنید.
«یک راه میانبر برای پرورش هیجانی، گفتن راه غلبه بر مشکل به کودک است.»
عملی کردن این ایده وحشتناک‌ترین کار ممکنی است که پدر و مادر می‌توانند در حق کودک انجام دهند. برای درک بهتر این مطلب به این مثال دقت کنید.
مهسا از محل کار با ناراحتی و عصبانیت به خانه برمی‌گردد. دلیل این عصبانیت، درگیری او با یکی از همکارانش در محل کار است. بابک، همسر مهسا، این مسأله را تجزیه و تحلیل کرده و راه‌کاری را برای برطرف کردن این مشکل به او ارائه می‌دهد. مهسا هم با این جمله از خجالت بابک در می‌آید.
«برو بابا، تو هم که فقط بگو این‌طوری کن، اون‌طوری کن. تو اصلاً نمی‌فهمی من چی می‌گم.» مهسا در این احساس است که بابک هرگز، خشم و ناراحتی او را درک نمی‌کند. گاهی زنانی مثل مهسا با این‌گونه رفتار همسرشان احساس ضعف و ناتوانی در حل مشکلات می‌کنند و مدام خودخوری می‌نمایند که چرا فقط او( همسرش) باید بتواند راه‌حل‌های مشکلات را بیابد.
حالا در نظر بگیرید اگر بابک در آن لجظه، رفتارهای مشخص یک همسر ایده‌آل را به نمایش می‌گذاشت و به حرف‌های مهسا با جان و دل گوش می‌کرد، حال مهسا همان‌طور دگرگون باقی می‌ماند؟ قطعاً نه؛ مطمئن باشید مهسا یا هر زن دیگری اگر در چنین موقعیتی قرار بگیرد، زمانی که همدلی همسرشان را مشاهده کند، خود درباره‌ی این مشکل، راه‌حلی را از او طلب می‌نماید.
شک نکنید که این رابطه بین والدین و فرزندان نیز در جریان است. ارائه‌ی راه‌کار به کودک، اگر در پی یک همدلی جانانه نباشد، وقت تلف کردنی بیش نیست.

آن چه که ما والدین در تربیت فرزندمان با آن مواجه هستیم
اغلب والدین با مسائل و مشکلات رفتاری مشابه‌ای مواجه هستند. آن‌ها از این که مجبورند هر چیزی را سه بار به فرزندانشان گوشزد بکنند، آزرده هستند. ما والدین، وقت زیادی را صرف جرّ و بحث با فرزندان خود می‌کنیم. از نق زدن‌ها، گریه کردن‌ها، دعوا و کتک‌کاری‌ها، از فریادزدن‌ها و تهدید کردن فرزندانمان، خسته و درمانده می‌شویم. گاهی این طور به نظر می‌رسد که حداکثر کاری که می‌توانیم بکنیم این است که آن‌ها را تنبیه بکنیم. به خاطر خشمگین شدن، احساس گناه می‌کنیم اما به نظر می‌رسد که خشمگین شدن، تنها راه رسیدن به نتیجة مطلوبمان باشد! خودمان را سرزش کرده و از این که نمی‌دانیم چه کاری باید بکنیم، احساس ناکارآمدی می‌کنیم. بعضی وقت‌ها از فرزندانمان متنفر می‌شویم چرا که رفتار نادرست آن‌ها باعث می‌شود که احساس بی‌کفایتی و بدبختی بکنیم.
فرزندپروری مطلوب، کار آسانی نیست. بسیاری از والدین در امر فرزندپروری، موفق نمی‌شوند نه به خاطر این که والدینی بی‌کفایت و بی‌لیاقت هستند و یا فاقد عشق و محبت نسبت به فرزندان خود و یا این که صلاح کودکان خود را نمی‌دانند بلکه به این خاطر که آن‌ها از لحاظ شخصیتی، والدینی بی‌ثبات بوده و سهل‌انگار هستند. این گونه والدین به فرزندان خود نسبت به عواقب رفتار بدشان، هشدارهایی را می‌دهند اما خودشان، آن‌ها را پیگیری نمی‌کنند. با صداقت با فرزندانشان رفتار نکرده و حوصله حرف زدن با بچه‌هایشان را ندارند. والدینی که نمی‌دانند چه طور فرزندان خود را تربیت بکنند. برنامه‌ای هم برای این کار ندارند. آن‌ها نمی‌دانند که خودشان نیز، بخشی از مشکل هستند.
والدین به خاطر الگوهای رفتاری و واکنشی خود، خودشان نیز بخشی از مشکل به حساب می‌آیند. والدین معمولاً نسبت به رفتارهای کودکان خود به یکی از این دو روش، واکنش نشان می‌دهند. بعضی وقت‌ها، به صورت منفعلانه، رفتار کرده و چون نمی‌خواهند با مشکل فرزند یا فرزندان خود مواجه شوند، سوء رفتارهای کودک را نادیده می‌گیرند. بعدها، خواهید فهمید که چرا نادیده گرفتن سوء رفتار کودک، وضع را بدتر می‌کند. بعضی وقت‌ها هم، والدین در برابر سوء رفتار کودک خود، با خشم و عصبانیت برخورد می‌کنند. باز هم بعداً خواهید فهمید که چرا این رفتار، وضع را بدتر می‌کند.
شیوة برخورد شما با سوء رفتارهای فرزند خود، سوء رفتارهای آن‌ها را در آینده تحت تأثیر خواهد گذاشت. تا یک حدی، سوء رفتار طبیعی است. به نظر من، سوء رفتار کودکان کم سن و سال تا حدود 5% نسبت به سن‌شان، طبیعی است. (فکر می‌کنم بعضی وقت‌ها هم 50% طبیعی باشد!). دانستن این که چه طور با این 5% سوء رفتار باید مقابله کرد، امر بسیار ضروریست. برخورد صحیح با این مشکل می‌تواند سوء رفتار کودک را از 5% به کمتر از 2% تقلیل داده و برخورد نادرست با آن، می‌تواند سوء رفتار او را به 10% و یا بیشتر، افزایش بدهد.
دانستن این که چه طور می‌توان به سوء رفتار کودک پرداخت، ضروریست اما ضروری‌تر از آن، دانستن نحوة پیشگیری است. می‌توانید با بنا نهادن خط‌مشی‌هایی، پیشاپیش از مخمصه‌های زیادی نجات یابید. والدین موفق به پیشگیری و برنامه‌ریزی اعتقاد داشته و بیشتر، فعالانه و پیشگیرانه عمل می‌کنند تا منفعلانه. در صفحات بعدی، راهبردهایی را برای در پیش گرفتن رفتار فعالانه و پیشگیرانه، خواهید آموخت.

برای تربیت فرزندم چکار کنم؟
چه عواملی بر فرزندپروری موفق، کمک می‌کنند؟ والدین موفق و فرزندان آن‌ها در امر تعلیم و تربیت باهم شریک هستند. والدین موفق می‌دانند که تعلیم و تربیت یک فرایند آموزشی است نه صرفاً یک تنبیه. والدین موفق می‌دانند که رفتار و هیجانات آن‌ها بر رفتار و هیجانات کودکانشان تأثیر می‌گذارد. والدین موفق، الگوی مسئولیت‌پذیری بوده و تمرکز و انرژی خود را بر جوانب مثبت رفتار کودکان، متمرکز می‌کنند و نه بر کنترل، بلکه بر تعاون و همکاری بین دو طرف، تأکید می‌کنند. والدین موفق به فرزندان خود، طرز تفکر صحیح را یاد داده و خویشتن‌داری را به آن‌ها می‌آموزند. والدین موفق، خود تکریمی را بر فرزندانشان آموزش داده و می‌دانند که خود تکریمی سالم، عنصر مهمّی برای توسعة اعتماد به نفس و انعطاف‌پذیری رفتار به شمار می‌آید.
والدین موفق از فرزندان خود، درس می‌گیرند و آن دسته از الگوهای رفتاری را توسعه می‌دهند که باعث کاهش سوء رفتار فرزندانشان می‌شود. والدین موفق، آدم‌هایی هستند ثابت‌قدم، محکم و استوار، روراست و صادق که کارها را با علاقه دنبال می‌کنند. والدین موفق موقع عصبانیّت، خود را کنترل کرده و آرام و ملایم، حرف می‌زنند. از تنبیه‌های آموزنده استفاده می‌کنند نه از تنبیه‌های مخرّب. والدین موفق، فعالیت‌های خاص را با رفتار خوب از فرزندان می‌خواهند.
والدین موفق، مسائل و مشکلات را از قبل، پیش‌بینی کرده و برای خود، برنامه‌ریزی دارند. برای پرداختن به دعواها، نافرمانی‌ها، جرّ و بحث کردن‌ها و مبارزه‌طلبی‌های کودکان خود، راهبردهای پیشگیرانه و مبتکرانه‌ای دارند. والدین موفق، برنامه‌هایی دارند که توسط آن‌ها به کودکان خود، ارزش انجام دادن کارهای معمول، به دست آوردن پول توجیبی و انجام تکالیف را یاد می‌دهند.
والدین موفق، اجازه نمی‌دهند تا سوء رفتار کودکانشان آن‌ها را از لذّت بردن از فرزندانشان، محروم سازد. والدین موفق، سخت‌گیر و جدّی اما مثبت می‌باشند. آن‌ها در مورد اهمیت رفتار درست، جدی بوده اما در مواقع لازم از حسّ شوخ‌طبعی کودکانه برخوردارند. والدین موفق حتی موقع سوء رفتار کودکان خود، طرز تحسین صحیح از آنان را بلد هستند. و از همه مهمّ‌تر، والدین موفق، مستعد تغییرپذیری هستند.

شرایط تربیت فرزندان عوض شده
چرا امروزه تربیت فرزند، مثل تربیت فرزند بیست یا سی سال پیش نیست؟ چرا روش‌های قدیمی، دیگر مؤثر نیستند؟ چرا امروزه، پدر یا مادر بودن این قدر گیج‌کننده و دشوار است؟ فرزندپروری، بسیار دشوار است چون کودکی، بسیار دشوار است. کودکان، تحت فشار هستند ـ تحت فشار برای تصمیم‌گیری بالغانه با تجربیات و احساسات کودکانه؛ تحت فشار از طرف گروه هم‌سالان؛ تحت فشار از طرف مدرسه؛ تحت فشار از طرف رسانه‌ها؛ تحت فشار نشأت گرفته از فشار بر والدین. فشاری که بر روی کودکان ما وارد می‌شود به مسائل و مشکلاتی برای ما تبدیل می‌شود.
تغییرات چندی در فرهنگ ما تأثیر شدیدی بر تربیت و نقش ما به عنوان پدر و مادر، داشته است.
اقتصاد ما، تنش مالی در خانواده‌ها ایجاد کرده است. والدین وقتی به خانه می‌آیند پر از استرس بوده و کم حوصله هستند. طلاق فزاینده، همة کودکان ما را تحت تأثیر گذاشته است. امروزه، مدارسی وجود دارند که در آن‌ها چهار کودک از پنج کودک، طلاق را تجربه کرده‌اند. فرزندپروری به شکل تک والدی، امریست استرس‌زا.
بیست‌سال پیش، همه‌مردم یک‌شهر یا در یک‌همسایگی، دارای‌عقاید و ارزش‌های یکسانی بودند. مهم نبود که می‌خواستید کجا زندگی بکنید چون ارزشها و عقاید تقریباً یکسان بودند. والدین، انتظارات مشابه‌ای داشتند. اما امروزه، این موضوع، دیگر صادق نیست. هر خانواده‌ای برای خود، معیارهای خاصی دارد و کودکان ما از درستی و نادرستی، برداشت‌های خاصی دارند که برای آن‌ها گیج‌کننده است.
این تغییرات، چگونه بر روی شیوه‌های فرزندپروری ما تأثیر می‌گذارند؟ چرا روش‌های قدیمی، امروزه، کارآمد نیستند؟ شیوه‌های قدیمی فرزندپروری، راه‌حل‌های ساده‌ای برای جامعه‌ای داشتند که مسائل و مشکلات ساده‌ای داشت اما مسائل و مشکلات امروزی، بسیار پیچیده بوده و نیازمند راه‌حل‌های اساسی است. فرزندان ما در حال حاضر، نه در گذشته بلکه در آینده زندگی می‌کنند. ما ناچاریم از عهدة بدبختی‌های دوران خود، برآییم. اگر مایلید پدر و مادر موفقی باشید بایستی شیوة فرزندپروری امروزی را خوب بدانید. فرزندپروری نیاز به آموزش دارد نه به این خاطر که والدین قادر به این کار نیستند بلکه به این خاطر که امروزه، فرزندپروری، دیگر، کار ساده‌ای نیست.

سه وعده موفقیت‌آمیز
برای والدین موفق بودن، سه قول یا وعده‌ای وجود دارد که لازم است به عمل بیاورید. اولی، وعدة سعة صدر برای پذیرش ایده‌های جدید. اگر می‌بینید کاری که می‌کنید، مؤثر است به آن ادامه دهید و اگر مؤثر نیست، شجاعت امتحان روش جدید را داشته باشید.
دوم این که صبر و حوصلة بسیار زیاد داشته باشید. اگر فرزند شما دوازده سال دارد دوازده سال طول کشیده که چنین رفتاری در او نهادینه شده است پس برای تغییر شخصیت زمان کافی به او بدهید. این، کاری است که متأسفانه اغلب والدین، انجام نمی‌دهند. روند سریع انجام کار که امروزه به نعمت پیشرفت علم و تکنولوژی صورت گرفته است ما را شرطی کرده تا انتظار فوری و آنی برآورده کردن نیاز خود را داشته باشیم. تکنولوژی ما را کم حوصله کرده است. اعتقاد داریم که چون در حال امتحان ایدة جدید هستیم پس، تغییرات بایستی یک شبه رخ بدهند. چند روز برای امتحان کردن ایدة جدید به اندازه کافی، طولانی نیست. بعضی از روش‌ها برای بهبود یافتن به زمان زیادی نیاز دارند پس باید صبور باشیم.
سوم این که قول بدهیم روش‌های درست فرزندپروری را به اجرا بگذاریم. هر والدی باید چنین کاری را انجام بدهد حتی خود من. بچه‌های من به این موضوع که من روان‌شناسی هستم که درس مربوط به فرزندپروری را در دانشگاه‌ها تدریس می‌کنم، کوچک‌ترین اهمیتی نمی‌دهند! وقتی در خانه هستم برای آن‌ها، یک پدرم و درست مثل شما در حال امتحان پس دادن. من نیز بایستی تمرین بکنم. اگر تمایل به خواندن ایده‌های جدید داشته اما تمایلی برای اجرای آن‌ها را ندارید پس این کتاب را به کس دیگری داده و به جای آن یک چوب جادو بخرید!
کودکان، هم رفتار خوب را یاد می‌گیرند و هم، رفتار بد را. رفتار از طریق جادو رخ نمی‌دهد. رفتار، ارثی نیست. خوش‌رفتاری کودک، نتیجة خوش‌شانسی نیست. پس، امیدوار باشید. اگر کودک می‌تواند رفتاری را یاد بگیرد، توان تغییر آن را نیز خواهد داشت. بنابراین، رفتارهای مربوط به فرزندپروری هم آموختنی است. مهارت‌های فرزندپروری خوب به طور ناگهانی و غریزی ظاهر نمی‌شوند بلکه والد موفق بودن را می‌توان آموخت.

رفتارهای مربوط به فرزندپروری را چگونه می‌آموزیم
ما بسیاری از رفتارهای مربوط به فرزندپروری را از والدین‌مان یاد می‌گیریم. آیا تا به حال چیزی به کودکان خود گفته‌اید و بعد فهمیده‌اید که قبلاً نیز همان‌ها را موقع کودکی خود از پدر و مادرتان شنیده‌اید؟ مثل ـ ساکت باش، مواظب باش وگرنه گردنت میشکنه و... ما، طوری فرزندانمان را بزرگ می‌کنیم که ما را بزرگ کرده‌اند. طوری آن‌ها را تربیت می‌کنیم که ما را تربیت کرده‌اند. بسیاری از ایده‌هایی را که از والدین‌مان یاد گرفته‌ام مفید هستند اما بعضی‌ها اصلاً مفید نیستند. ما از این روش‌ها، بعضی‌ها را انتخاب و به کار می‌بریم. آن‌هایی را که دوست داریم، به کار می‌بریم و آن‌هایی را که دوست نداریم، به کار نمی‌بریم. هم چنین بعضی از روش‌های فرزندپروری را از طریق مشاهده والدین دیگر و یا با صحبت کردن با دوستان خود، یاد می‌گیریم. از تجارب آن‌ها استفاده می‌کنیم و آن‌ها نیز از تجارب ما استفاده می‌کنند. تکنیک‌های مؤثر فرزندپروری را هم باهم سهیم می‌شویم.
از طریق آزمون و خطا نیز فرزندپروری را یاد می‌گیریم. بسیاری از کارهایی را که در رابطه با کودکان خود انجام می‌دهیم بعضی وقت‌ها مبتنی بر حدس و گمان است. بعضی‌ها، کارگر می‌افتند و بعضی‌ها، خیر. چنین چیزی در مورد همة ما، صادق است. هر نوزاد تازه به دوران رسیده‌ای یک تست به حساب می‌آید. آزمون و خطا را در مورد او، درست زمانی که از زایشگاه به خانه می‌آییم، اجرا می‌کنیم. خودم احساس سردرگمی و درماندگی را در این‌خصوص، به یاد دارم. می‌دیدم که نوزاد گریه می‌کند ـ نمی‌دانستم که چه می‌خواهد. آیا گرسنه است یا احساس تنهایی می‌کند؟ جای خود را خیس کرده و یا خیلی گرمش شده است؟ و یا خیلی سردش؟ در مورد تربیت فرزندان خود نیز آزمون و خطا را به کار می‌بندیم. اگر ببینیم که خواباندن زودهنگام کودک، مؤثر است، برای بار دوم نیز چنین خواهیم کرد.
باورهایی که قبلاً در خصوص فرزندپروری و تربیت کودک در ذهن خود دارید، خوب هستند. یاد گرفتن از والدین و دوستان و یادگیری از طریق آزمون و خطا، امری طبیعی است. اگر در این خصوص از عقل سلیم و قضاوت صحیح استفاده شود بنیان محکمی خواهید داشت. این کتاب بر این پایه، بنا نهاده شده است.بسیاری از والدین، این باور غلط را دارند که اگر تا نهایت درجه به فرزندان خود، عشق بورزند، بدرفتاری‌های آن‌ها، یک روز، درست خواهد شد. عشق، صمیمیت و عاطفه همگی ضروری و اساسی هستند اما به دانش فرزندپروری نیز، احتیاج دارید.تصور کنید که به عمل جراحی نیاز دارید. همین که در شُرف جراحی شدن هستید ناگهان پزشک معالج‌تان در گوشتان می‌گوید که: بدانید من، جراح نیستم. اصلاً من، پزشک نیستم. لطفاً نگران نباشد. والدین من هر دو پزشک هستند. دوستان زیادی دارم که آن‌ها نیز همگی پزشک هستند. من از آن‌ها در مورد جراحی سؤالات زیادی کرده‌ام. فقط لطف کنید و آرام باشید! من برای جراحی شما از عقل سلیم خود، استفاده خواهم کرد و من بیمارانم را خیلی دوست دارم! آیا به این فرد، اجازه خواهید داد تا جراحی شما را به عهده بگیرد؟ والدین برای فرزندپروری نیاز به آموزش دارند همان طوری که افراد متخصص برای متخصص شدن نیاز به آموزش دارند. کودکان به موازات نیاز به والدینی مهربان به والدینی آموزش‌دیده هم نیاز دارند. آموزش، ایده‌های خوب فرزندپروری را برای شما مهیا کرده، جهت و ساختار آن را معین و به شما اعتماد به نفس می‌بخشد. می‌فهمید که کارتان درست است. اعتماد به نفس بیشتر یعنی خویشتن‌داری بیشتر، خشم و احساس گناه و درماندگی کمتر. بدون داشتن اعتماد به نفس، بسیاری از والدین از اصلاح رفتار و یا تنبیه کودکان خود، واهمه دارند. بعضی از والدین چون نگران این هستند که کودکان آن‌ها، آن‌ها را دوست نداشته باشند و یا می‌ترسند که از لحاظ عاطفی به کودک خود، آسیب برسانند. بنابراین، بدرفتاری کودک خود را نادیده می‌گیرند.

آن چه که ما والدین از کودک‌مان، می‌خواهیم
بسیاری از کودکان من، موفقیت‌های چالش‌برانگیز زیادی را به وجود می‌آورند. بعضی وقت‌ها از این کار بچه‌ها، خوشحال و اغلب اوقات، دلسرد و خسته و بعضی وقت‌ها هم، خجلت‌زده و شرمسار می‌شوم. کودکان ما برای ما معیار موفقیّت و ارزشمندی به حساب می‌آیند. ما در مورد خودمان بر اساس میزان موفقیّت و پیروزی کودکانمان، قضاوت می‌کنیم. ما، خودمان را با والدین دیگر و بچه‌های آن‌ها را با بچه‌های خودمان مقایسه می‌کنیم. آیا تا به حال، مردم را در حال خرید سیب مشاهده کرده‌اید؟ آن‌ها تک تک سیب‌ها را در دست‌های خود می‌چرخانند تامبادا لکّه‌ای در آن، مشاهده کنند. جلوی نور، می‌برند تا انعکاس آن را بررسی کنند. آن‌ها را می‌فشارند تا میزان سفتی‌شان را بدانند. هرکدام از آن‌ها را تک تک بررسی می‌کنند تا سیب‌های سالم را پیدا کنند.
والدین نیز به دنبال فرزندان کامل و بی‌عیب نقص هستند. ما والدین به دنبال فرزندان موفق، شاد و سازگار هستیم. ما والدین از فرزندان خود، انتظار داریم تا در مورد خود، احساس خوبی داشته باشند. ما، بچه‌هایی را دوست داریم که دوست‌داشتنی بوده و نسبت به دیگران احترام می‌گذارند و خوش‌رفتار و خودانگیخته هستند. از آن‌ها می‌خواهیم که مستقل باشند و تا سن سی سالگی هنوز با والدین زندگی نکنند. تقریباً تمامی والدین، اهداف و خواسته‌های یکسانی دارند.
پ

محتوای حمایت شده

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

مشاوره ویدیویی

    • اخبار داغ
    • جدیدترین
    • پربیننده ترین
    • گوناگون
    • مطالب مرتبط

    برای ارسال نظر کلیک کنید

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.