بچه وسط خانواده، هشت ویژگی شخصیتی
شاید امروزه با افزایش دانش خانواده ها از زندگی و کنترل جمعیت، شاهد تولد تعداد کمی فرزند در هر خانواده باشیم.
شاید امروزه با افزایش دانش خانواده ها از زندگی و کنترل جمعیت، شاهد تولد تعداد کمی فرزند در هر خانواده باشیم. اما در گذشته، هر خانواده تعداد زیادی فرزند به دنیا میآورد، که با توجه به شرایط مختلف، هر کدام ویژگی های شخصیتی متفاوتی داشتند. در این بین فرزند وسط خانواده، نسبت به خواهر و برادرهای خود کمی متفاوت تر بود. در میان همه فرزندان، افرادی که در میانه صف فرزندان به دنیا میآیند، به نوعی گم میشوند. و از لحاظ روانشناختی دچار برخی مشکلات خواهند شد.
سندرم کودک میانه اصطلاحی است که غالباً برای توصیف احساسات منفی، علائم و تجربیات مرتبط با این موقعیت نامطلوب در نظم تولد به کار می رود. کودکان میانه دارای برخی احساسات ناخوشایند مثل عدم انگیزه و عدم توجه هستند. البته کودکانی که در وسط صف خواهرها و برادرها کوچکتر و بزرگتر قرار دارند، واقعا آنچنان که دیگرا میگویند دچار مشکلات وخیم نیستند. شخصیت آن ها دارای مزیت های زیادی است. و از کودکی جوری بزرگ شده و بار آمده اند، که باید به خودشان و شخصیتشان افتخار کنند. ما در این مقاله به بررسی ۸ ویژگی روانشناختی کودکان میانه خواهیم پرداخت، که خواندن آن ها خالی از لطف نیست. لازم به ذکر است که این مقاله از زبان یک شخص، که کودک وسط خانواده خود بوده، نوشته شده است.
۸ مزیت و ویژگی روانشناختی فرزندان وسط خانواده
۱ . ما به اندازه بچه های اول تحت فشار نیستیم
به عنوان بچه وسط معمولا بسیار خوش شانس هستیم. بچه های اول که برادرها و خواهر های بزرگتر ما محسوب میشوند، معمولا تحت فشار نسبتا زیادی بودند. شور و اشتیاق والدین برای اینکه بچه های اول بهترین باشند و چیزهای زیادی یاد بگیرند بالا است. والدین تمام تلاش خود را میکنند تا بچه های اول به مدرسه بروند، نمرات خوبی بگیرند، در کلاس های تقویتی خاصی ثبت نام کنند و ….
ما واقعا شانس آوردیم. زیرا طی سالها و نزدیک شدن به زمان تولد ما، والدین بسیار آرامتر هستند و فشاری که بر روی خواهر ها و برادرهای ما می آوردند را به ما منتقل نمیکنند. ما از آزادی عمل بیشتری برخورداریم. زیرا والدین از بزرگ کردن بچه های اول درس ها و تجارب زیادی میآموزند و نسبت به تربیت ما ملایم تر برخورد میکنند.
۲ . ما واقعاً مستقل هستیم
از لحاظ توجه باید بگویم که بطور متوسط، والدین کمتر از سایر بچه ها به ما توجه میکنند. اما این موضوع چندان هم بد نیست. این شرایط، برای ما به منزله یک فرصت بزرگ است که خودمان بیشتر کارهای خودمان را انجام دهیم. و شخصیت دلخواه خودمان را پرورش دهیم. من یادم می آید زمانی که مدرسه میرفتم، خودم تک و تنها مسیر خانه تا مدرسه و برعکس را میپمودم. انواع مسیرها را پیدا میکردم. اما یادم می آید که خواهر و برادران بزرگترم مدام توسط والدین چک میشدند که از چه مسیری بروند و از کدام خیابان برگردند. نوبت که به ما رسید آن ها فهمیدند که نباید آنقدرها این مساله را جدی گرفت.
ما با پیدا کردن سرنوشت خودمان از همان دوران بچگی، یاد گرفتیم که مستقل تر از خواهر و برادرر بزرگترمان زندگی کنیم و کمتر مهرطلب و وابسته شویم.
۳ . ما رهبران بزرگی هستیم
همانطور که در مورد دوم اشاره کردم، ما شخصیت وابسته ای نداریم و اغلب مستقل هستیم. با توجه به این ویژگی بارز، ما پتانسیل تبدیل شدن به یک رهبر قدرتمند را داریم. جالب است بدانید که از میان برخی سیاستمداران و رهبران سیاسی بزرگ، تعدادی از موفق ترین آن ها، کودک وسط خانواده بوده اند. برای مثال مارتین لوتر کینگ جونیور و آبراهام لینکلن فرزندان وسطی خانواده خود بوده اند. حتی بیل گیتس نیز جزء همین افراد بوده است.
۴ . ما دوست داریم خارج از کلیشه فکر کنیم
اغلب افرادی که فرزند وسط خانواده بوده اند، خلاق هستند. ثابت شده که این فرزندان بیشتر به دنبال خلاقیت و یا هنر میروند. تجربه نشان میدهد که فرزندان بزرگتر بیشتر به دنبال ورزش ها و فعالیت های سنتی تر مثل ورزش فوتبال و یا موسیقی میروند. اما فرزندان دوم کمتر به این فعالیت ها سوق داده میشوند. ما از طرف والدین به سمت فعالیت خاصی تشویق نمیشویم، بنابراین چه چیزی بهتر از این؟ بدون هیچ فشار یا اجباری خلاقیت ها کم کم متولد میشوند.
۵ . ما برای ساختن زندگی خود به شدت تلاش میکنیم
برخلاف خواهر و برادر بزرگتر و بچه های اول که کشته مرده دریافت محبت والدین هستند، ما فارغ از جنگ محبتی که بین آن ها است تلاش میکنیم که شخصیت با ثبات تری داشته باشیم. از لحاظ اخلاقی واقعا ثبات داریم. اغلب کودکان وسط روحیه جنگنده ای دارند و به راحتی تسلیم نمیشوند. چه برای شغل و چه برای یادگیری یک مهارت جدید، ما تقریبا در هر جنبه ای از زندگی تمایلی به تسلیم شدن نداریم. اگر قرار باشد کاری را بر عهده بگیریم برای انجام دادن آن تلاش میکنیم. حتی اگر مدت طولانی ادامه داشته باشد. بر همین اساس دوام زندگی عاطفی و مشترک ما بیشتر از سایرین است.
۶ . ما شخصیت های قوی داریم
کودکان معمولا نقش هایی در خانواده دارد. هرچند که اجباری به تن دادن به نقشی را ندارند. با این وجود ما بچه های وسطی تقریبا نقش خاصی نداریم. اما ما منتظر نمی نشینیم که کسی به ما نقشی محول کند. ما خودمان یک مسیر و نقش ویژه برای خودمان در نظر میگیریم. اکثر ما انسان هایی با شخصیت های برونگرا هستیم و در وقایع اجتماعی نقش پررنگی داریم.
۷ . ما در فداکاری و از خود گذشتگی استادیم
ما کسانی بودیم که اسباب بازی هایمان و لباس های کوچک شده بزرگترها را به تن میکردیم. از آنجایی که دلمان پیش اسباب بازی خواهر و بردار بزرگ بود، تمایلی به گرفتن چیز جدیدی نداشتیم. اگر هم یک وسیله یا لباس جدید میگرفتیم با بچه های کوچکتر از خودمان به اشتراک میگذاشتیم. فرزندان وسط نماد فداکاری در خانواده ها هستند. ما واقعا بدون اغراق در بیشتر مواقع انسان های فروتنی هستیم و حس هم نوع دوستی ما قوی است.
۸ . ما مذاکره کننده های خوبی هستیم
ما از کودکی عادت داریم به چیزهایی که دوست داریم، از مسیر متفاوتی دست پیدا کنیم. این مسیر هر چه که بود، راهی که بزرگترها و کوچکترها در آن قدم میگذاشتند نبود. این یعنی هوشمندی و انتخاب راه حل های غیر مرسوم. بنابراین توانایی کشف راه حل های متنوع در ما نهادینه شده است. برای مذاکره کردن چه چیزی از این مهمتر است؟ آیا نباید ما را به عنوان یک فرد مذاکره کننده بشناسند؟
حتی اگر جایی ما را در جایی به عنوان مشاور و مذاکره کننده استخدام نکنند، ما در زندگی روزمره خود بارها و بارها مذاکره میکنیم. در هنگام استخدام شدن، حقوق گرفتن، مرخصی گرفتن، به کرسی نشاندن حرف و کلی اتفاق ریز و درشت که خوب بلد هستیم با مذاکره حق خود را به دست بیاوریم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼