مادر خانه دار یا شاغل، تاثیر بر تربیت کودک
اگرچه زنان از حقوقی برابر مردان برخوردارند و کسی آنها را از کار در بیرون از خانه منع نمیکند، اما این امر به مرور موجب تضعیف خانواده میشود.
اگرچه زنان از حقوقی برابر مردان برخوردارند و کسی آنها را از کار در بیرون از خانه منع نمیکند، اما این امر به مرور موجب تضعیف خانواده میشود. از آغاز خلقت وظایف مشخصی برای زنان تعریف شده است که به دلیل اشتغال نمیتوان آنها را نادیده گرفت. هرچند خانوادهها موظف به تقسیم کار و تعدیل وظایف هستند تا فشار کمتری روی بانوی خانه باشد.
کودک اغلب توی خانه تنهاست. خدا میداند چگونه وقتش را پر میکند. خدا میداند این روزها اینترنت بدون مرز که بیهیچ قاعدهای در اختیار کودکان است چه بلایی سر آنها میآورد. چه فیلمی میبیند؟ چه بازی میکند؟ و با چه کسی درباره چه مسائلی حرف میزند. اینها از جمله دغدغههای مادران شاغل است. اما خب چاره هم نیست. کمک به توان مالی خانواده عزم خانوادگی میخواهد. کودک میپذیرد برای رسیدن به خواستههایش و خرید آنچه دلش میخواهد باید تنهایی را به جان بخرد و با والدین همکاری کند.
۱) مادرش شیفت شب بود. سرش شلوغ بود و باید به بیمارهای زیادی نوبت میداد و کارشان را راست و ریس میکرد. از طرفی همسرش خواب بود و کسی نبود به بچه دیکته بگوید. او لابهلای کارهایش چند خط دیکته میگفت و حتی گاهی برایش تکرار میکرد. جالب بود که او نسخه پی دی اف تمام کتابها را داشت و از راه دور درسهایش را کنترل میکرد. البته او مادری بود که برای کودکش وقت بیشتری میگذاشت، چراکه اغلب بچهها خودشان از روی کتاب دیکته مینویسند.
۲) امروز جلسه اولیا و مربیان است. قرار است بچهها دو ساعتی زودتر تعطیل شوند. روزهایی با شرایط خاص کار او را سخت میکنند و تنهاییاش را افزون. با چهرهای غمگین راهی خانه میشود. ناهارش را اگر چیزی مانده باشد داغ میکند، اگر نه با سفارشهای تلفنی مامان با احتیاط گاز یا مایکروویو را روشن کرده و برای خودش خوراکی مهیا میکند. بقیه وقتش را توی خواب یا در اتاقش میگذراند.
دو روایتی که آمد تصویر کوچکی از کودکانی است که والدینشان شاغل هستند و درصد تنها ماندشان در خانه بیش از دیگران است. اینگونه زندگیها تلفنی مدیریت میشوند و تمام خطاب و عتابها و نصیحتهای مادرانه در حد تماسهای مکرر تلفنی است. آنهایی که نوجوان هستند اوضاعشان فرق میکند. عاقلتر شدهاند و تنهایی خود را به هر طریقی پر میکنند و سرگرمیهای بیشتری مثل اینترنت، فیلم و... دارند. هر چند تنها ماندن یک نوجوان در این سن حساس، ریسک بزرگی ست و نسخه خاص خودش را دارد. اما اوضاع کودکان بدتر است. خیلی از کودکان مادران شاغل نمیتوانند مثل همسالان خود بازی کنند و فارغ از مسئولیتهای بزرگسالان باشند. هرچقدر که سنشان کم باشد باید بعضی نقشهای مادرانه را در خانه ایفا کنند. مثلاً غذا گرم کنند. خانه جارو کنند. گردگیری کنند و لباسها را از توی ماشین لباسشویی درآورند و با دقت پهن کنند. این دستورها تلفنی یا صبحها روی یادداشتی که به در یخچال چسبیده است صادر میشود. این بچهها زودتر از سنشان بزرگ میشوند و به جای کودکی کردن نقش بزرگسالی ایفا میکنند.
کودکانی که کوچکتر و خردسال هستند شاید به والدین یا اقوام قابل اطمینان سپرده شوند. در این صورت مشکلات چند برابر شده و او با دوگانگی تربیتی مواجه میشود. بیرون خانه بودن، مادر را از فرزند دور میکند. نیاز عاطفیاش را نمیتواند تأمین کند و این وظیفه مهم را دیگران که وقت بیشتری کنارش هستند، ایفا میکنند. این در حالیست که مهر مادری را با هیچ گزینهای نمیتوان جایگزین کرد و برای همیشه این خلأ باقی میماند.
مادران شاغل به جز بچه در خانه مسئولیتهای دیگری هم دارند. وقتی میآیند تازه شغل دومشان آغاز میشود و باید بشمار سه اوضاع خانه را سامان دهند. حتی اگر بخواهد هم فرصتی برای گذراندن کنار فرزندش پیدا نمیکند و مدام به او قول بیرون رفتن آخر هفته را میدهد و این تنها دلخوشی اینگونه کودکان است که یک هفته را به امید آخر هفتهای شاد و با خانواده بودن سپری کند.
مادران شاغل نفوذ کمتری روی کودک دارند. خبری از اقتدار مادرانه نیست و او کمتر از دستورات و حرفهای مادر تبعیت میکند، زیرا نبودنهای مکرر میانشان خلأ بزرگی ایجاد کرده است.
تربیت این کودکان دچار نقصان میشود. مادر با تمام مسئولیتهای ریز و درشت خانه حوصله و اعصابی برایش نمیماند تا کودکیهای فرزندش را با حوصله بپذیرد. به همین دلیل پرخاشگری و تنبیههای لفظی بیشتر میشود و تربیت ناخودآگاه به سمت خشونت میرود یا برعکس. پیش میآید که مادری نبودنهایش را با خرید هدیه و باج دادن به کودک جبران کند و همین افراط و تفریط نظام تربیتیشان را متزلزل میکند.
معضل بعدی احاطه نداشتن بر درس و مشق فرزند است. کودکی که تمرکز ندارد، توی مدرسه پرخاشگر است و با بحرانهای عاطفی که پشت سر میگذارد دچار افت تحصیلی میشود. هر چند توی مدرسه است، اما خلأ نبودن در کنار کودک به مدرسه هم کشیده میشود و تأثیرش را میگذارد.
وقتی مادر شاغل است و برای خودش منبع درآمد مهمی در خانواده محسوب میشود دیگر کودک لزومی نمیبیند برای خواستههایش به پدر رو بزند و نقش او را در خانواده کمرنگ میکند. مخصوصاً زنانی که مدام پول درآوردن و خستگیشان را توی سر اعضای خانه میکوبند ودر ازای کاری که میکنند منت میگذارند. کودکان در چنین شرایطی دچار عذاب وجدان میشوند و با غرولندهای مادر میفهمند که به خاطر وجود آنها والدین مجبورند هر دو بیرون از خانه کار کنند.
اگرچه زنان از حقوقی برابر مردان برخوردارند و کسی آنها را از کار در بیرون از خانه منع نمیکند، اما این امر به مرور موجب تضعیف خانواده میشود. از آغاز خلقت وظایف مشخصی برای زنان تعریف شده است که به دلیل اشتغال نمیتوان آنها را نادیده گرفت. هرچند خانوادهها موظف به تقسیم کار و تعدیل وظایف هستند تا فشار کمتری روی بانوی خانه باشد، اما تربیت و خانهداری یک پدر با مادر خیلی متفاوت است و هرگز نمیتواند نقش او را تمام و کمال برای فرزند ایفا کند. بچههای زیادی را میشناسم که والدین تحصیلکرده و موفقی دارند، پولشان از پارو بالا میرود، اما همیشه سر کار هستند. دختری را میشناسم که تمام آرزویش خوردن یک وعده غذا کنار پدر و مادر است. آرزو دارد یک روز صبح که برخاست صبحانه آماده باشد و کسی لقمه برایش درست کند و با عشق راهیاش کند. او آرزو دارد وقتی خانه میرود حداقل دو روز هم که شده طعم و بوی غذای خانگی را احساس کند.
بعضی والدین خود را بیش از حد درگیر کار میکنند و پول درآوردن میشود هدف اول زندگیشان. اگر از آنها بپرسی میگویند برای آینده فرزندشان که در رفاه باشند کار کردن لازم است. اما حرف بچهها این نیست. آنها نه لباس مارک میخواهند و نه سفرهای دور دنیا. حتی بعد از مدتی غذا خوردن در رستورانهای گرانقیمت هم از چشمشان میافتد. آنها از پول توجیبیهای کلانی که هر روز جلوی آیینه است تا تمام نبودنهای مادر را جبران کند بیزارند. آنها از رفتن به خانهای که کسی انتظارشان را نمیکشد دلخورند. آنها پول نمیخواهند مادر میخواهند. رفاه نمیخواهند بلکه همه آرزویشان یک آغوش گرم است.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼