شهرزاد:مارکو فاکیولا، نوجوان ۱۶ ساله ایتالیایی یک دوچرخه چوبی را به عنوان طرح کار عملیبرای مدرسه اش ساخته است. او درباره دوچرخهاش مینویسد :
وقتی که یک دانشآموز شانزده ساله دبیرستانی بودم، تصمیم گرفتم به عنوان کار عملی روی «طرح انفرادی» مورد علاقهام کار کنم. طراحی وسیلههای چوبی و کارکردن با چوب همیشه برایم لذت بخش بود. بنابراین تصمیم گرفتم یک دوچرخه چوبی قابل استفاده بسازم که در آن هیچ فلزی به کار نرفته باشد فقط و فقط چوب و چسب. من در فکر اجرای طرحی بودم که مرا حسابی درگیر کند .
این طرح تحت تاثیر داستانهای زیادی که درباره جنگ جهانی دوم خوانده بودم به ذهنم خطور کرد. در زمان جنگ لاستیک نایاب شد و وقتی که شخصیت داستانی مورد علاقهام مجبور شد برای دوچرخهاش چرخهایی چوبی بسازد، تقریبا همسن حالای من بود .
مطمئن نبودم که دوچرخه چوبیام واقعا کار کند. خیلی زود فهمیدم اولین قطعههای پازل، زنجیر و چرخدندهها هستند. چون طراحی بقیه قطعهها به این دو قطعه بستگی داشت .
به شدت نگران شکستن زنجیر چوبی بودم. درباره قدرت و ظرفیت انواع متفاوت چوب تحقیق کردم و کوشیدم فشار وارده بر هریک از اجزای زنجیر را در حین کار اندازه بگیرم. ابتدا وزن خودم را معیار قرار دادم (68 کیلوگرم) تا مطمئن شوم اجزای چوبی میتوانند این وزن را تحمل کنند. سپس پدرم میتوانست آن را امتحان کند. طبق محاسبه من، وزن پدرم دو برابر نیرویی بود که هر یک از قطعههای زنجیر باید در برابرش مقاوم باشند .
من زنجیر و چرخدنده را با کیفیت و ضریب اطمینان بالایی ساختم تا در صورت خوب عملنکردن چوبها هم کار کنند. در مرحله آزمایش نیز تنظیمهایی در اجزای زنجیر دادم و یکدفعه متوجه شدم که کامل کردن این طرح در حد تواناییام است .
وقتی که به طرح تکمیلشده (دوچرخه چوبی) نگاه میکنم، به این نتیجه میرسم که سختترین و وقتگیرترین بخش کار(نزدیک به 40 درصد کل کار) طراحی و ساختن زنجیرها بوده است. یکی از بزرگترین مشکلات سوراخ کردن فاصلهانداز بود؛ قطعههای چوبی استوانهای شکلی که دو طرف زنجیر را به هم متصل میکردند .
من از یک نگهدارنده برای ثابتکردن میخ کوچک (پینها) بین قطعههای دو طرف زنجیر استفاده کردم. کار سختی بود، چون سوراخ باید درست در مرکز فاصلهانداز ایجاد میشد. اگر سوراخها کمی از مرکز خارج میشدند، قطعهها خراب میشدند. به هرحال دست به کار شدم و بعد از آن که حدود ده فاصلهانداز را با موفقیت سوراخ کردم، سوراخهای دیگر به خوبی اول از آب درنیامدند. فکر کردم چیزی شل شده و سوراخها درست در مرکز ایجاد نشدهاند . بنابراین کار را از نو شروع کردم، اما باز هم قطعهها خراب شدند. شک کردم نکند مته دریل کند شده باشد. پس تا جایی که ممکن بود، آنرا تیز کردم و دریل دوباره به خوبی اول کار کرد .
سوراخکردن قطعهها با دریل، به تنهایی نزدیک به یک روز کامل، وقتم را گرفت. کار، سنگین بود. چون هر سوراخ باید به طور جداگانه ایجاد میشد و حدود صد قطعه وجود داشت. من نتوانستم جلوی یک اشتباه محاسباتی کوچک را بگیرم و قطعههای سوراخشده، نزدیک به یکونیم برابر تعدادی شد که نیاز داشتم !
مشکل بزرگ دیگر، سوراخ کردن قطعههای سخت چوب افرا بود که وظیفه نگهداشتن میخ کوچک را برعهده داشتند. مهمترین مسئله، مطمئنشدن از این بود که سوراخها دقیقا در جایی که باید و در زاویهای درست ایجاد میشدند تا با پینها همخوانی داشته باشند. کار حتی سختتر هم شد. چون سوراخها باید در زاویههای مختلف ایجاد میشد. برای اطمینان با وارد کردن یک فلز باریک و دراز به داخل سوراخ قطعه نگهدارنده و به کمک یک نقاله معمولی مدرسه، دقت زاویهها را اندازه گرفتم .
مسئله دیگر در اجرای طرح، این واقعیت بود که من به خاطر بیپولی نمیتوانستم دریل جدیدی بخرم. در ضمن موفق به تیزکردن متههای دریل نیز نشدم. به همینخاطر برای جلوگیری از گرمشدن بیش از حد و کند شدن متهها، در هر نوبت، تنها زمان کوتاهی دریل را بهکار میانداختم. مته دریل را از سوراخهای ایجاد شده بیرون میکشیدم و وقتی که هنوز در حال چرخش بود، قالب صابونی را به بدنه مته میمالیدم. این کار علاوه بر کاهش اصطکاک، قدری مته را خنک میکرد. خیلی خوششانس بودم؛ چون دریل ارزانقیمتم در همه مرحلههای طرح دوام آورد .
تصمیم گرفتم که یک سیستم دنده نیز به دوچرخه اضافه کنم. این کار موجب میشد بتوانم بدون رکابزدن، آن رابه طرف پایین تپه هدایت کنم. اگر این دوچرخه، یک دوچرخه بدون دنده بود، مجبور میشدم که تمام مدت رکاب بزنم . این قطعه، یک قطعه سخت دیگر بود. مطمئن نبودم که چه تعدادی زبانه ( قطعههای باریک که از اطراف به مرکز چسبیدهاند) نیاز است و هرکدام از آنها باید چقدر قوی باشند. بعد از طراحی همه قطعهها و تعیین زاویههای درست، با اره منبتکاری و اره معمولی، قطعهها را بریدم. زبانهها را از پوستههای نازک چوب ساختم که به آنها اجازه میداد تا جایی که ممکن است، انعطاف داشته باشند و نشکنند. زبانهها نیاز به انعطاف داشتند، چون هنگامی که به عقب برمیگشتند، باید روی هرکدام از شکافها خم میشدند .
پس از چسباندن همه 18 زبانه، متوجه شدم که دندهها به سختی میچرخند . بنابراین قطعهها را کمی شلتر کردم و یک لایه از هر زبانه را سمباده کشیدم. اما حتی بعد از این کار، دندهها به سختی حرکت میکردند. بنابراین یکیدرمیان زبانهها را کوتاه کردم و... پس از آن، به نرمی شروع به چرخیدن کرد، درست همانطور که میخواستم .
بقیه قطعههای دوچرخه را هم بدون مشکل خاصی طراحی کردم و به این ترتیب دوچرخه چوبی تکمیل شد .
امیدوارم که در آینده، طرح چوبی دیگری بیابم که مرا جذب کند تا برای ساختنش تلاش کنم؛ اما در حال حاضر برنامهام رسیدگی به درسهای مدرسه، ورزش و کار نیمهوقتم است .
|
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼