«سرما نخوری کوتی کوتی» کتاب دوم قصههای کوتی کوتی است. در این قصهها هزار پای کوچکی به اسم کوتی کوتی، ماجراهای مختلفی را رقم میزند.
درباره کتاب سرما نخوری کوتی کوتی
بخشی از کتاب سرما نخوری کوتی کوتی
کوتی کوتی حوصلهاش سر رفته بود. حوصله بازی نداشت، حوصله نقاشی هم نداشت. چند بار پاهاشو شمرده بود. حوصله پاشماری هم نداشت. دلش یه مهمون میخواست. یه مهمون بیدست و پا. یه دفعه در زدن: تق تق توق توق! تق توق تق توق!