تجربه تلخ: بلاهایی که طلاق بر سر زنان میآورد!
آخرین راه برای حل مشکل «ازدواجِ بد» چیست؟ احتمالا جواب همه به این سوال «طلاق» است.
آخرین راه برای حل مشکل «ازدواجِ بد» چیست؟ احتمالا جواب همه به این سوال «طلاق» است. شاید در گفتار هم راه سادهای باشد. اما واقعا این قدر هم که در نگاه اول به نظر میرسد ساده نیست. به خصوص این که «مرد» به هر دلیلی موافق نباشد. این جا اوضاع پیچیده میشود.
اما ماجرا وقتی پیچیدهتر میشود که پای یک بچه هم در میان باشد. در این مرحله خانمها کارِ بسیار سختتری دارند. چون اجازه خیلی از کارها را باید همسرانشان بدهند. مثل طلاق، مسافرت خارجی، دیدن فرزند بعد از طلاق و ... این مسائل باعث شده خانمها به قوانین طلاق خیلی اعتراض داشته باشند. حقیقت هم این است که سختیهای دوران طلاق و پس از طلاق را نمیشود به آسانی درک کرد. درک سختیها و دردهای چنین وضعیتی فقط با تجربه به دست میآید. اما شنیدن تجربیات کسانی که وسط گود بودهاند هم میتواند به ما کمک کند که متوجه شویم یک طلاق تا چه اندازه میتواند دردناک باشد.
شاید بد نباشد برای شروع به تجربه این خانم توجه کنید: «۶ سال دویدم تا تونستم طلاق بگیرم. چون همسر سابق حاضر به طلاق نبود. نتونستم برای ارائه مقالهام برم. چون همسرِ وقت اجازه نداد پاسپورت بگیرم. ۲۴ ساعت در هفته بچهام رو میبینم. چون همسر سابقم بیشتر اجازه نمیده. نمیتونم با بچهام سفر برم. چون حضانتش با من نیست و پدرش اجازه نمیده.»
این خانم به نفر اول یک موضوع دردناکتر را یادآوری کرد: «حضانتش هم با تو بود باز نمیتونستی! من حضانت دارم؛ یک قرون هم بابت بچههاش نمیده. ولی بچههام ممنوع الخروجن!»
یک خانم هم از تجربه مشابهی که برای دوستش پیش آمده بود نوشت: «یه دوستی داشتم. 7 سال تو پروسه بود. کل دهه ٢٠ سالگیش به فنا رفت. فقط چون پسر که اتفاقا پسر عمهاش هم بود راضی نمیشد. نمیخواست بچهرو ببرهها. سر لجبازی فقط که برو ثابت کن من مشکلی دارم طلاقت رو بگیر. طفلک دختر بعد این همه مدت دادگاه تجدید نظر هم حکم به طلاق نداد و مثلا ادله کافی نبود.»
انگار ابعاد بد و تلخ این ماجرا تمام شدنی نیست: «من همین سفر داخلی هم نمیتونم ببرمش. خارجی که بماند.»
یک کاربر دیگر برای همدردی نوشت: «آدم حالش بد میشه از این قوانین. ۶ سال برای طلاق؟ چقدر سخت... اصلا نمیتونم تصور کنم بچه داشته باشم بعد یک روز نبینمش!
این خانم هم که گویا دل خیلی پری دارد ماجرای مهریه را وارد بحث کرد: «اون وقت حرف از مهریه که میشه جز حرف مفت زدن و فیگور روشنفکرانه گرفتن و گروکشی لفظی کردن هیچی ازشون برنمیاد، میگن مگه برابری نمیخواهید؟ پس از مهریه کوتاه بیایید! چششششششم! چون همه چیز تو این مملکت برابره و فقط مهریه رو دوش شما سنگینی میکنه. اونم مال شما...»
شاید اگر پدر و مادرها مثل این کاربر به ماجرا نگاه کنند تصمیمهای بهتر و کمهزینهتری بگیرند: «جدا کردن بچه از هر کدام از والدین، بزرگترین ظلم است. اون بچه طفلی چه گناهی کرده که باید تاوان لجبازی را بدهد؟»
کاربر دیگری هم هست که یکی از نزدیکانش چنین تجربهای داشته و بنابراین خودش سعی کرده طور دیگری پروندهاش را ببندد: «این زندگی نیست. این اسارته. ما هم طلاق گرفتیم ولی نه این شکلی. وقتی تصمیم گرفتیم من وکالت دادم. من خواهر خودمو دیدم برای گرفتن طلاق و حضانت ۸ سال دوندگی کرد. پس نخواستم اینگونه رفتار کنم.»
این یکی خیلی خوششانس بوده که فقط پای خودش و همسرش وسط بوده: «برای من ۲ سال و نیم شد. هیچ حق و حقوقی نگرفتم و تمام هزینهها را خودم پرداخت کردم و خوشبختانه بچه ندارم.»
کاربر دیگری هم یک با یک ماجرای مشابه برخورد داشته و انتهای داستان را هم پیشبینی کرده است: «من یکیو اینجوری میشناسم. شوهر طلاق نمیده. بچهشو نمیبینه. و مرد احتمالا ازدواج میکنه. هیچ کس به این خانم حق نمیده.»
این کاربر هم گویا در ایران زندگی نمیکند وگرنه سطح توقعاتش اینقدر بالا نبود: «در ۱۰۰ روز اول بعد آزادی، به عنوان یک زن توقع دارم حق طلاق و نگهداری فرزند به مانند جهان آزاد به زن هم تعلق بگیره و اموال تقسیم بشه. ارث بین دختر و پسر یکسان بشه.»
اما داستان به اینجا ختم میشود که گویا همین حضانت هم حق چندان بهدردبخوری نیست: «حضانت عملا هیچ وجهه قانونی نداره! در معنی یعنی فقط نگهداری! حتی من دخترم جراحی اورژانسی داشت میگفتن باباش باید بیاد اجازه بده.»
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼