شعر کوتاه برای کودکان، من و عموم
او شست خوب و آرام / آن وقت کلهام را
دیروز رفته بودم
من با عمو به حمام
با شامپو سرم را
او شست خوب و آرام
آن وقت کلهام را
در زیر دوش برد او
میریخت از سر من
کفهای سبز شامپو
یک ذره از کف آن
بر روی صورتم ماند
سر خورد توی چشمم
آن را چهقدر سوزاند
گفتم عمو، عموجان
کف رفت توی چشمم
آن وقت ریختم زود
هی آب روی چشمم
با خنده گفت عمویم
چیزی نشد عموجان
آمد برای چشمت
یک دفعه چند مهمان