۵۲۷۹۲
۱۵۲۳۷
۱۵۲۳۷

متن شعر کودک، جمجمک برگ خزون

آن وقتی که بابابزرگ و مامان‌بزرگ تو بچه‌ بودند،‌ ترانه‌ها قشنگی می‌خواندند. ترانه‌هایی که حالا هم قشنگ هستند.

شهرزاد: آن وقتی که بابابزرگ و مامان‌بزرگ تو بچه‌ بودند،‌ ترانه‌های قشنگی می‌خواندند. ترانه‌هایی که حالا هم قشنگ هستند. آن بچه‌ها، توی کوچه‌ها آن‌قدر «دویدم و دویدم» و «اتل‌ متل توت متل» خوردند، تا «کلاغه گفت قارقار» و توی دلش دعا کرد و گفت: «السون و ولسون، فصل بهار برسون» بعد دیدیم که «بارون می‌یاد جرجر» سردمان شد، ما هم دعا کردیم و گفتیم: «خورشید خانم آفتاب کن».

خدا که هم کلاغ‌ها رو دوست داشت، هم بچه‌ها رو، فصل بهار رو فرستاد که هم بارون داره، هم آفتاب، هم توت و هم کلاغ و هم هوا آن‌قدر خوب است که می‌شود دوید و دوید تا سر کوهی رسید.

متن شعر کودک، جمجمک برگ خزون


«جم‌جمک برگ خزون»، اسم یکی از مَثل‌های قدیمی است. این روزها کتابی به بازار آمده به همین نام. در این کتاب، «ثمینه باغچه‌بان» 15 متل، ‌از متل‌های ایرانی را گردآوری کرده تا هم تو بخوانی، هم پدر و مادرت. پدرها و مادرها با خواندن این متل‌ها، به یاد دوران کودکی‌شان می‌افتند، تو هم از شنیدن این متل‌ها لذت می‌بری.

«یکی بود، یکی نبود» یکی از متل‌های قدیمی است که در این کتاب هم چاپ شده:

یکی بود، یکی نبود

زیر گنبد کبود،‌

آقابگ نشسته بود،

خره خراطی می‌کرد

اسبه عصاری می‌کرد،

شتره نمدمالی می‌کرد

سگه قصابی می‌کرد

بزه بزازی می‌کرد

گربه بقالی می‌کرد

پشه رقاصی می‌کرد

فیل اومد گذر کنه

افتاد و دندونش شکست

گفت چه کنم، چه کار کنم

دردمو چون چاره کنم

روی به دروازه کنم

صدای بزغاله کنم

بع بع بع!!!

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.