رشد روانی در کودکان، تاثیر کتاب
بسیاری تصور می کنند که چون کودک به سرگرمی نیاز دارد و لازم است به هر شکل وقت او پر شود مهم نیست که چه تحلیلی در مورد قصه به او ارائه شود.
ماهنامه کودک: قصه محبت را جلب می کند زیرا با عشق، تعریف می شود
اما یک روانکاو و یا روانشناس طور دیگری این مسئله را تحلیل می کند. گر چه گویندگان قصه ها نه روانشناس بوده اند و نه جامعه شناس ولی ناخواسته، مطالبی را برای کودکان بیان کرده اند که توانسته اند به رشد روانی کودک کمک به سزایی کنند.
اولین داستانها بیشتر از افسانه ها بوده اند. افسانه هایی که برخی جاهلانه می اندیشند که کودک را خیالاتی بار می آورم. در حالی که وقتی شخص تفاوت قدرت تخیل و خیال را نداند یقیناً باید چنین قضاوتی کند. در حالی که مشاهده می کنیم « با قصه کودکان به آسانی به وسیله ای برای فهم بزرگترین آثار هنری و ادبی دست می یابند. به طوری که لوئیس مک نیس می گوید:« قصه های واقعی همیشه برای من معنای بسیار داشته اند. قصه ها بر خلاف شکل های دیگر ادبیات ما کودک را در راه کشف هویت و معنای زندگی خویش هدایت می کند. قصه ها به کودک می آموزند که برای ادامه تکامل شخصیت فردی چه تجربه هایی ضروری اند. آنها اطمینان می دهند که یک زندگی مفید و ثمربخش در دسترس انسان قرار دارد. حتی اگر موانع بسیاری بر سر راه او باشد. قصه ها به کودک قول می دهند که اگر شجاع باشد و در راه این تلاش طاقت فرسا کند، نیروهای خیراندیش و نیکوکار به کمکش می آیند و موفقیت او حتمی خواهد بود. در قصه رویدادهای درونی شخص تجسم خارجی می یابند و با نمایش چهره های قصه و حوادث آن قابل فهم می شوند. از این رو در طب سنتی هند و به بیماران روانی قصه هایی می دادند که مسئله خاص او را مجسم می
کرد تا قابل فهم شود. در این روش انتظار داشتند وقتی بیمار به داستان می اندیشد هم ماهیت دشواری های آزاردهنده در زندگی خود را بشناسد و هم راه حلی برای درمان آن پیدا کند. قصه بیشتر به کودک اطمینان، امید به آینده و اعتماد به فرجامی سعادتمندانه را نوید می دهد. برای همین لوئیس کارول، درباره قصه می گوید: قصه محبت را جلب می کند زیرا با عشق، تعریف می شود. چنین شالوده ای در اسطوره به دشواری یافت می شود. کودک قصه می خواند تا پی به خیلی چیزها ببرد. البته نباید اینطور فکر کنیم که کودک، فقط باید خوبی ها را بشنود. بیشتر پدران و مادران حاضر نمی شوند به فرزندانشان بگویند که بسیاری از نابسامانی های زندگی ریشه در طبیعت ما دارد. در انحراف انسان ها، در پرخاش و خشم و هراس و در رفتارهای غیراجتماعی و خودخواهانه، کودکان ما باید معمولا بیندیشند که همه نسل ها به طور ذاتی خوب اند. اما کودکان می دانند که خودشان همیشه خوب نیستند زیرا اغلب وقتی می خواهند خوب باشند، قادر به این کار نمی شوند برای همین از کودک می خواهند به گونه ای رفتار کنند که گویی در آدمی هیچ جنبه سیاه و تاریکی وجود ندارد.
قصه همه موقعیت ها را ساده می کند. در قصه بدی به اندازه نیکی وجود دارد. همان گونه که نیکی و بدی در هر عصر و زمان در زندگی وجود دارد، هر دو جنبه آن نیز در هر انسانی دیده می شود. در حقیقت همین دوگانگی مسئله اخلاقی را به وجود می آورد و مبارزه برای حل آن را موجب می شود.
چهره ها در قصه دارای احساسات ضد و نقیض نیستند. یعنی به گونه ای که همه ما در واقعیت هستیم، اشخاص قصه در یک زمان هم خوب و هم بد نیستند. چون در ذهن کودک حالت دو قطبی وجود دارد، در قصه ما هم این دوگانگی دیده می شود. یک شخص یا خوب است یا بد، بی حد واسط وجود ندارد. نمایش چهره های متضاد باعث می شود که کودک به آسانی تفاوت را تشخیص دهد.
در حالی که اگر شخصیت ها مانند انسان های واقعی پیچیده و حقیقی باشند تشخیص تفاوت ها برای کودک غیرممکن می نماید.
معناهایی که کودک از این قصه ها می گیرد به قدری متفاوت اند و با چنان روش های متنوعی هستی کودک را غنا می بخشند، که هیچ کتابی به تنهایی نمی تواند سهم فراوان و چندگانه ای را که این قصه ها در زندگی کودک دارند شرح دهد. داستان های پریان با کمک صورت های خیالی، فرایند رشد سالم انسان را شکل می دهند و گذراندن مراحل این رشد را برای کودک جالب می کنند. همچنین میراث فرهنگی ما در این قصه ها بیان می شود و از طریق آنها در ذهن کودک نقش می بندد. قهرمان قصه پریان یک چند در تنهایی ره می سپرد، مانند کودک امروز که بیشتر مواقع خود را تنها احساس می کند. تماس قهرمان با چیزهای ابتدایی، درخت، حیوان و طبیعت، به او کمک می کند. همانگونه که کودک نیز پیش از بزرگسالان با این چیزها احساس نزدیکی می کند. به هر حال قصه های پریان به طریقی متفاوت کودک را در کشف هویت و رسالت خود راهنمایی می کنند و به او نشان می دهند که برای پرورش منش خود نیازمند چه تجربه هایی است و به کودک این قصه ها می آموزد که زندگی خوب امکان پذیر است. اما فقط در صورتی که شخص از درگیری ها که بدون آنها نمی توان به هویتی راستین دست یافت نگریزد. این داستان ها به کودک نوید می دهند
که اگر شهامت درگیر شدن در این جایگاه ترسناک را داشته باشد، نیروهای نیکخواه به کمکش خواهند آمد و او پیروز خواهد شد.
امروزه متاسفانه بسیاری از کودکان ما از فقدانی بس بزرگتر رنج می برند. زیرا از فرصت شنیدن قصه های پریان محروم شده اند یا آشنایی آنها با این قصه ها در حد اقتباس هایی است که فیلم ها و نمایش های تلویزیونی به شکل سرگرمی و توخالی ارایه می دهند. « کودکان نیاز دارند با دنیای فانتزی ( خیالی ) آشنا شوند و این بدان معنا نیست که خیالاتی می شوند». می گویند: تخیل، قوه ساختن تصاویری است که از واقعیتند و اگر تخیل را نوعی آفرینش بدانیم افلاطون آن را فقط از آن ایزدان می داند. تخیل موجود در فانتزی ها، قوه باروری دارد و به سرعت بذر تصویرهای تخیلی را در ذهن مخاطب بارور می کند.
قصه کودک را سرگرم می کند، او را از درونش آگاه می سازد و باعث رشد شخصیت او می شود. قصه در سطوح متنوع چنان مفاهیم را به کودک انتقال می دهد و زندگی او را توانا می سازد که کتاب دیگری نمی تواند این تنوع را در برداشته باشد.
برای مثال گفتگوی هنسل و گرتل تاکیدی است بر تلاش کودک که به شدت خود را به پدر و مادر وابسته می کند، در حالی که زمان آن فرا رسیده است که به طور مستقل با دنیا روبه رو شود. این قصه به ترس های کودک تجسم می بخشد و در عین حال او را آرام می کند. سرانجام کودکان در قصه پیروز می شوند. زیرا وحشتناک ترین دشمن آنها یعنی ساحره به طور کامل شکست می خورد ». البته ما نباید این طور فکر کنیم که چون کودکان قدرت درکشان هنوز بالا نرفته ما برای آنها قصه ها را توضیح بدهیم بلکه کودک اینگونه می پسندد که خود برای درک قصه اقدام کند زیرا بنا به گفته بروند بتلهایم روانکاو کودکان کسی که برای کودک توضیح می دهد، چرا یک قصه بسیار جذاب است علاوه بر اینکه افسون قصه را از بین می برد افسونی که بی اندازه بستگی به آن دارد تا کودک کاملا و دقیقا دریابد چرا جادوی قصه موثر است، با صدمه به توانایی های افسون قابلیت های احتمالی قصه را نیز محدود می کند، قابلیت هایی که به کودک کمک می کند تا به طور مستقل دست به تلاش و مبارزه بزند و به تنهایی معمای قصه و در نتیجه مشکلات درونی خویش را حل کند، موضوعی که در نظر او ابتدا داستان را پر معنا می سازد. بنابراین
تفسیرهای بزرگسالان هر چند ممکن است درست باشد، لذتی را که کودک باید به طور مستقل با شنیدن و اندیشیدن مدام درباره داستان احساس کند تا بر موقعیت دشواری فایق آید از او سلب می کند. بنابراین اگر ما با روان شناسی کودک آشنا نباشیم ممکن است به جای آنکه بخواهیم به او خدمتی کنیم او را بیشتر در چنبره مشکلات می اندازیم و یا با گفتن قصه ای که به درد او نمی خورد او را بیشتر درگیر مسائل روحی می کنیم.
کودک از قصه محبوبش هر چه بخواهد اخذ می کند
« بنابراین ما نمی توانیم دریابیم در چه سنی قصه ای معین برای کودکی مشخص بیشترین اهمیت را دارد. از این رو نمی توانیم مشخص سازیم که چه موقع و به چه دلیل باید چه نوع قصه ای را برای او تعریف کنیم. این چیزی است که فقط کودک ما با میزان هیجانی که هنگام شنیدن یا خواندن قصه بروز می دهد معلوم می کند که چه نوع قصه ای ذهن خودآگاه و ناخودآگاه او را تحت تاثیر قرار می دهد. اگر کودک جذابیتی در داستان نیابد به این معنی است که عناصر یا موضوع قصه در آن لحظه از زندگی اش عکس العمل بااهمیتی در او پدید نمی آورد. در این صورت بهتر است برای او قصه دیگری تعریف کنیم. کودک به زودی نشان خواهد داد که کدام قصه برایش دارای اهمیت است » کودک از قصه محبوبش هر چه بخواهد اخذ می کند.
به هر شکل کودک ما نیاز حیاتی به شنیدن قصه دارد و آن هم به قصه های خوب که او را یاری بدهند تا بتواند دنیای درون خود را یکپارچه کند. اینطور نیست که ما فکر کنیم قصه های خیالی کودک را خیال پرداز خواهد که او را از واقعیت دور خواهد کرد. مثل قصه پریان که خواندن آن حتما برای کودک لازم است.
بروند بتلهایم می گوید: « قصه پریان علاوه بر سرگرم کردن کودک سبب می شود که او خدا را بهتر بشناسد و شخصیتش را پرورش دهد. کودکان نیز مانند بزرگسالان، در درون خود ترس هایی را تجربه می کنند و یا با کشمکش های درونی رو به رو هستند که دوست دارند، یک ناجی همیشه آنها را بر حل مشکلات درونشان یاری کند. بهترین ناجی برای کودکان قصه ها می باشند. شاید اگر ما بخواهیم مستقل عمل کنیم و با صراحت به کودک خیلی چیزها را بگوییم چندان موثر واقع نشود. کودک در معرض خطر احساسات نومیدانه، تنهایی و ترک شدن قرار دارد و اغلب تا سرحد مرگ می ترسد. بیشتر اوقات نمی تواند این احساست را بیان کند یا فقط به طور غیرمستقیم می گوید که از تاریکی یا فلان حیوان می ترسد و برای سلامتی خویش نگران است.وقتی پدر و مادر چنین احساسی را نزد کودکشان کشف می کنند نگران می شوند، آنها میل دارند که آن را نادیده بگیرند یا برای اینکه از نگرانی و تشویش بیرون آیند در باورشان آن را دست کم می گیرند و روی ترس کودک سرپوش می گذارند.
قصه ها برعکس این ترس های وجدانی را بسیار جدی می گیرند و در مورد آن بحث می کنند و راه کار می دهند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼