گفتگو با محمدرضا هدایتی، صدای پسرعمهزا
شاید خیلیها هنوز ندانند «پسرعمهزا» با آن صدای خاص و تند تند حرف زدن بچهگانهاش، دستپخت محمدرضا هدایتی است که نقش انواع و اقسام پیرمرد را در سریالهای مهران مدیری بازی کرده از طغرل پاورچین تا جهانگیرشاه دلو در قهوه تلخ.
شاید خیلیها هنوز ندانند «پسرعمهزا» با آن صدای خاص و تند تند حرف زدن بچهگانهاش، دستپخت محمدرضا هدایتی است که نقش انواع و اقسام پیرمرد را در سریالهای مهران مدیری بازی کرده از طغرل پاورچین تا جهانگیرشاه دلو در قهوه تلخ. او این روزها با «کلاهقرمزی هوووو...» گفتنهایش دوباره سر زبانها افتاده و همین باعث میشود فکر کنیم اگر کسی او را در خیابان ببیند به جای «سلام»، یک «محمدرضا هوووو»ی کشدار تحویلش میدهد!
صحبت با هدایتی یک پیشفرض جالب داشت که کمی باعث استرس شده بود و آن اینکه میگویند: «کمدینها اکثرا بداخلاق هستند!»
گفتگویی که در زیر میخوانید حاصل یکساعت گپ خودمانی با محمدرضا هدایتی است که برعکس تصور موجود نسبت به کمدینها، اصلا بداخلاق نیست! او در کل گفتگو خیلی راحت صحبت کرد و به پرسشهای باربط و بیربط درباره پسرعمهزا، ایرج طهماسب، حمید جبلی، مهران مدیری، قهوه تلخ و ... پاسخ داد.
آقای هدایتی صحبت را از اینجا شروع کنیم که اصلا چگونه وارد بازیگری شدید؟
من در مرکز هنرهای نمایشی زاهدان تئاتر کار میکردم. البته از ۱۰ سالگی در تئاتر بودم، اما کار جدیام از سال ۷۰ در مرکز هنرهای نمایشی زاهدان آغاز شد. آنجا دو اثر را به جشنواره آوردیم و من با آن آثار بازیگر اول جشنواره شدم. همین عاملی شد که به تهران فکر کنم. در همان سالها که تئاتر به جشنواره میآوردیم، یکسری دوست پیدا کردم که به واسطه حمایت آنها توانستم به بازی جلوی دوربین راه پیدا کنم.
همان سالهای اولی که به تهران آمدم، با دانشجویان تئاتر کار میکردیم و حتی یک بار هم با آقای زنجانپور ومودبیان کار کردم. بعد از اینها با آقای مدیری آشنا شدم.
از اینجا به بعدش دیگر با مهران مدیری در سرازیری موفقیت افتادید...
راستش اصلا نمیخواستم با کمدی شروع کنم تا آنجا که به سختی پذیرفتم با کمدی فعالیت جدیام را آغاز کنم. در همه تئاترهایی که کار کرده بودم، نقش کمدی نداشتم و فکر نمیکردم که بتوانم در این زمینه موفق شوم ولی شدم و الان هم راضی هستم. واقعا باید بگویم من خیلی آدم خوششانسی بودم که با مهران مدیری کار کردم. اگر آغاز فعالیتم با او نبود، آنقدر دیده نمیشدم. در واقع با مهران مدیری دیده شدم که کارگردان بزرگی مانند آقای جعفری جوزانی نقش جدی و خوبی را در سریالی عظیمی مانند «در چشم باد» به من داد.
هیچ چیز بین پسرعمهزا و پیرمردهایی که در سریالهای مهران مدیری نقش آنها را به خوبی ایفا کردهاید، مشترک نیست. دقیقا میخواهم بگویم هیچ ربطی به هم ندارند.
چه شد که از تیم ایرج طهماسب و حمید جبلی سر درآوردید؟
آشنایی با ایرج طهماسب یکی دیگر از شانسهای بزرگ زندگی من است. او و حمید جبلی الان دیگر جزء بهترین دوستان من هستند.اواخر سال ۸۷ یک روز حبیب رضایی با من تماس گرفت و گفت که آقای طهماسب خواسته که به دفتر بیایی و برای یک کار عروسکی تست بدهی، من هم رفتم. آنجا آقای طهماسب گفت تلویزیون از ما میخواهد پس از سالها دوباره کلاهقرمزی را روی آنتن ببریم و ما هم یک عروسک به نام «پسرعمهزا» را به جمعمان اضافه کردهایم و میخواهیم صدایش را شما بگویی، من هم گفتم با کمال میل!
پس از آن یک ماه هر روز ما و عروسکگردانها با هم تمرین میکردیم و صداهای مختلف را روی عروسکها میگذاشتیم تا سرانجام آقای طهماسب گفت این خنگبازی، خندهها و «ها» گفتن را برای «پسرعمهزا» نگهدار.
دو سه روز اولی که «کلاهقرمزی ۸۸» را ضبط میکردیم، صدایم این که الان هست، نبود و بیشتر شبیه کلاهقرمزی صحبت میکردم. آن اوایل پسرعمهزا حتی صحبت هم نمیکرد، اما هرچه کردم دیدم نمیتوانم حرف نزنم! و همین شد که یواش یواش عروسک زبان بسته، زبان باز کرد و به این وضعیتی که امروز میبینید، افتاد!
برای ما که کلاهقرمزی بخشی از کودکی یا نوجوانیمان را تشکیل میدهد حتی قرار گرفتن کنار این عروسک هم جذاب و هم هیجان دارد. این هیجان در بین تیم هم وجود دارد؟
من آدمی هستم که تمام وقتم را یا در دفتر روی آلبومهایم کار میکنم یا جلوی دوربین هستم یا در خانه. در واقع باید بگویم دفتر «صحرا فیلم» (دفتر تهیهکننده مجموعههای تلویزیونی و سینمایی کلاهقرمزی) تنها دفتری بود که ترجیح میدادم وقتم را آنجا بگذارنم و از وجود ایرج طهماسب و حمید جبلی لذت ببرم، آنها دنیای تجربه هستند.
جبلی یک هنرمند عجیب و غریب است! شاید باورتان نشود اما عکاس خیلی خوبی است که حتی از قبل از انقلاب هم عکاسی میکرده اما یک بار هم نمایشگاه نگذاشته است. مجسمه میسازد، نقاش خوبی است و خیلی چیزهای دیگر؛ کلا حمید جبلی خیلی تجربه دارد. یا تنها یک حرف ایرج طهماسب باعث شد من آلبوم موسیقیام را برای قشر نوجوان کار کنم، او یک روانشناس واقعی است.
میتوانید بگویید طهماسب چه گفت یا اینکه خصوصی است؟
طهماسب میگفت روی بچهها کار کنید. اگر برای بچهها کار کنید، فرد وقتی هنوز بچه است، طرفدارت میشود؛ بزرگ شد باز هم طرفدارت است؛ بچهدار شد طرفدارت است و اتفاقا بچهاش هم طرفدارتوست و همینطور تا آخر عمر طرفدار داری. یعنی همین کاری که او با کلاهقرمزی و پسرخاله انجام داد.
واقعا فکر میکنید چرا جذابیت کلاهقرمزی در تمام این سالها کم نشده است؟
مغز متفکر مجموعه کلاهقرمزی طهماسب است. او کودک را خوب میشناسد و اگر بهتر بگویم یک روانشناس کودک است. مثلا ما که بزرگ شدهایم دیگر نمیفهمیم لذت دیدن یک توپ پلاستیکی یا بادکنک برای بچه چقدر زیاد است. ما دیگر از دیدن توپ پلاستیکی لذت نمیبریم. اما شما همین توپ را داخل دکور بگذارید که نتواند آن را بردارد، بچه از حسرت آن توپ که نمیتواند برش دارد دیوانه میشود. اینها حرفهای طهماسب است.
میخواهم بگویم، این چیزها را ما فراموش کردهایم اما طهماسب خیر. به همین دلیل کاری که میکند، میگیرد و هم بچهها و هم بزرگترها دوستش دارند. کلا به نظرم کارهای کودکی که نمیگیرد خلأ روانشناسی کودک دارد و گرنه شما میبینید، فلان عروسک قیافه بامزه و بانمکی دارد، صدایش هم خوب است، پس چرا نمیگیرد؟ چون بچگیاش کم است.
البته ما هم در کلاهقرمزی عروسکهایی داریم که برای بزرگترها طراحی شدهاند مانند آقای همساده یا فامیل دور (البته فامیل دور خودش بچهای است که سبیل دارد!) اما اینها همه کنار کلاهقرمزی جمع میشوند که سوپر استار جمع است و اتفاقاً بخش کودکی کار هم روی او سوار شده است.
به قول شما «کلاهقرمزی» سوپراستار جمع است و حمید جبلی صداپیشگیاش را دارد و بداهههای خلاقانه میگوید. از سوی دیگر میگویید مغز متفکر جمع، ایرج طهماسب است. واقعا کدامیک بیشتر باعث شدند که کلاهقرمزی به اینجا برسد؟
جبلی خیلی در کار دخیل است و نظر میدهد. واقعا این دو نفر با هم هستند، اما بگذارید یک مثال بزنم. فیلمهای که حمید جبلی ساخته را مرور کنید: «خواب سفید»، «پسرمریم». فیلمهای جبلی تقریبا فیلمهای روشنفکری است و مخاطب خاصتری دارد. در واقع دغدغهاش آن تیپ فیلمسازی است اما طهماسب خیر. طهماسب فیلمهایش عامیانهتر و سرگرمیسازتر است.
به همین دلیل در کلاهقرمزی من نقش طهماسب را در طراحی شخصیتها بیشتر دیدم. یعنی مثلا میگوید این بار آدمی را بیاوریم که هرچه بلا به سرش میآید بخندد، ایدهاش شد «آقای همساده» و گرفت.
آقای هدایتی! یکی از ویژگی شخصیتهایی که شما تاکنون بازی کردهاید، تکه کلامهایی بوده که اتفاقا در بین مردم خیلی رواج پیدا کرد. «هااا» گفتنها کشدار پسرعمهزا هم خیلی گرفته است. ایده این تکهکلامها با خودتان است یا کارگردان؟
ما در کلاهقرمزی، همه با هم مینشینیم و موضوع و داستانی را انتخاب میکنیم و سپس صداپیشهها درباره آن موضوع شروع به حرفزدن میکنند. اگر حاصل کار خوب شد آن را پرورش میدهیم اما اگر نه میگذاریمش کنار. اما در کل دیالوگ کتبی نداریم و همه حرفهایی که رد و بدل میشود بداهه است؛ یعنی هرچه ذهن چرندگوتری داشته باشی موفقتر هستی. به همین دلیل، عروسکهایی مانند «فامیل دور» یا «آقای همساده» گل میکنند.
«هااا» گفتنها از کجا آمد؟
همان زمان که تمرین میکردیم، برای پسرعمهزا تکه کلامها را گفتم اما رد شدم و فراموش کرده بودم اما طهماسب یادش ماند و گفت این خوب است، نگهشدار. طهماسب میگفت خوب میشود اگر کسی پسرعمهزا را صدا زد بهجای جواب بگوید «ها»! یا وقتی خودش را به نفهمی میزند هم بگوید «ها، ها، ها». در واقع همه تکهکلامها همکاری مشترک است، همه با هم نظر دادهایم تا شخصیت شکل بگیرد. یعنی همه با هم کمک میکنیم تا چارچوب شخصیت مشخص شود و پس از آن دیگر تو میشوی نگهبانش که میتوانی در آن قالب، بداهه بگویی.
در کارهای مهران مدیری هم همینطور است؟
خیر. در کارهای مهران مدیری، تکهکلامها ناگهانی و به صورت بداهه شکل میگیرند. خوبی کارهای مدیری این است که میتوانی حاصل کارت را همان شب از تلویزیون ببینی. یعنی میبینی که این بداهه خوب بود یا نه. اگر خوب بود نگهش میداری و اگر نبود میاندازی دور.
اما بگذارید یک راز کمدی را برایتان بگویم: «تکرار، تکرار، تکرار». مثلا شما اگر در فواصل مختلف یک کلمه را تکرار کنی در نهایت باعث میشود مردم از خنده رودهبُر شوند! امتحانش کنید، میگیرد! تکرار زیاد یک کلمه آن را به هویت کاراکتر متصل میکند. من در اکثر کارهایم تکه کلام داشتم به جز «قهوه تلخ» که عمدا نخواستم تکه کلام داشته باشم.
صداپیشگی و کار کردن با عروسکگردان برایتان سختتر بود یا بازی جلوی دوربین؟
کار عروسکی سختتر است. چون وقتی شما جلوی دوربین هستی تمام اجزای بدنت را در اختیار میگیری؛ از میمیک صورت و نگاه کردن گرفته تا حرکت فیزیکی اندام، اما در کارهای عروسکی اصلا این طور نیست. شما فقط صدا را میگویی و فرد دیگری عروسکگردانی میکند و گاها بین تو و عروسکگردان چند متری فاصله وجود دارد. حتی شاید گاهی اصلا مجبور شوی عروسکت را از مونیتور پشت صحنه نگاه کنی. اینها کار را سخت میکند.
هماهنگی صداپیشه و عروسکگردان هم باید سخت باشد؟
بله. بگذارید با یک مثال توضیح بدهم. ممکن است عروسکگردان هنگام ضبط برنامه حرکتی انجام دهد که در ذهن من نباشد. طبیعتا نمیشود بگویم حالا صبر کنید که من فکر کنم و ببینم متناسب با این حرکت چه باید بگویم! صداپیشه باید همان جا و فیالبداهه دیالوگی مناسب را بگوید. این مسئله برای عروسکگردان هم وجود دارد. در کارهای بداهه ممکن است من چیزی بگویم که اصلا در ذهن عروسکگردان نباشد، حالا او باید درجا حرکتی را متناسب با دیالوگ من طراحی کند، طوری که بیننده فکر کند عروسکگردان و صداپیشه یکنفر هستند، این خیلی سخت است.
حالا انصافاً بخش صداپیشگیاش سختتر است یا عروسکگردانی؟
عروسکگردانی بسیار بسیار سخت است. اگر بخواهم راستش را بگویم واقعا کارشان سختتر از صداپیشههاست. صداپیشهها روبروی میکروفن مینشینند و یک لیوان آب هم جلوش است اما عروسکگردان زجری میکشد بنده خدا! هرچه عروسک پرحرفتر باشد، بیشتر زجر میکشد.
عروسکگردان پسرعمهزا که بود؟
عروسکگردان پسرعمهزا امیر سلطاناحمدی و عروسکگردان کلاهقرمزی خانم دنیا فنیزاده بودند.
این هماهنگی فوقالعاده بین عروسکگردان و صداپیشه چگونه به دست میآید؟
با تمرین. آقای طهماسب همیشه ۱۰ ـ ۱۵ روز قبل از آغاز کار، برای بچهها تمرین میگذارد تا شخصیتهایی که کار میکردیم یادمان بیاید و ارتباط بین صداپیشه و عروسکگردان دوباره شکل بگیرد.
باز هم مثالی در این مورد میزنم. به نظر من خانم دنیا فنیزاده بهترین عروسکگردان در ایران است. حمید جبلی نفس میکشد، او به عروسک عکسالعمل میدهد، آنقدر سریع. این یعنی چه؟ فنیزاده دیگر با عروسکش یکی شده است و جانش جان عروسکی است که پشت آن قرار گرفته.
کسی متوجه میشود شما، صداپیشه پسرعمهزا هستید؟
جالب است بگویم که خیلی از مردم و حتی خیلی از همکارانم هنوز نمیدانند که صدای پسرعمهزا برای من است! برای من جالب است که همکارانم هم نمیدانند و وقتی متوجه این موضوع میشوند کاملا تعجب میکنند.
درباره سوالتان پیرامون استقبال مخاطب هم، من بیشتر از طریق سایت اینترنتیام، نظر مخاطبان را متوجه میشوم. در کل درباره همه مجموعههای کلاهقرمزی تاکنون هیچ نظر آزاردهندهای نشنیدهام. هرچه به گوشم رسیده مثبت و سرشار از انرژی بوده است.
یکی از نقدهایی که مطرح میشود، فارغ از درست یا غلط بودنش، درباره پایین آمدن کیفیت دیالوگها، همبندی پلانهای مختلف، موضوعات مطرح شده. در فیلم سینمایی «کلاهقرمزی و بچهننه» در مقایسه با نسخه مجموعه تلویزیونیاش است ؟
این اتفاقی که در مقابل مجموعه تلویزیونی میگویید افتاده، طبیعی است. چون در نسخه تلویزیونی شما چندین قسمت میبینید و با آن جلو میآیید.
مثلا در عید شما ۱۳ قسمت کلاهقرمزی دیدید، اما در نسخه سینمایی فقط ۹۰ دقیقه وقت داریم و بعد پرده را میکشند و تمام. پس زمان زیادی برای چرندگویی و بداههپردازی نیست. در نسخه سینمایی ما اصلاً بداههپردازی نداشتیم و کاملاً براساس فیلمنامه جلو میرفتیم چون باید براساس یک زمان مشخص کار میکردیم و فیلم را جلو میبردیم. حالا در قالب فیلمنامه من و حمید جبلی کمی دیالوگها را پس و پیش میکردیم، اما زیادتر و کمتر نه. بنابراین من اسم این اتفاقی که گفتید را افت کیفیت نمیگذارم، بلکه به نظرم این خصوصیت مدیوم سینماست.
البته فکر میکنم شرایط کار در محیط استودیو خیلی راحتتر باشد تا در محیط باز، آن هم در زمستان شمال تهران.
بله دقیقاً. «کلاهقرمزی و بچهننه» از این حیث خیلی فیلم سختی بود. کار عروسکی به خودی خود سخت است، حالا تصور کنید که لوکیشنهایتان هم سخت باشد و شما بخواهید در دل زمستان آن هم در هوای آزاد کار کنید. هرچه لباس میپوشیدیم باز هم کم بود.
واقعا تصور کار کردن در آن سرما در شهرک دفاع مقدس یا در خانه خرابه روی تپهای که انتهای بلور ارتش بود، خیلی سخت است. شاید باورتان نشود اما از پایین تپه تا بالای آن که لوکیشن خانه خرابه فیلم بود، حدود چهار درجه اختلاف دما داشتیم، اصلا یک وضعیتی! حالا من وقت داشتم کنار آتش بایستم اما شرایط عروسکگردان ها خیلی بد بود. بنده خداها مجبور بودند روی زمین به آن سردی و یخ زدگی دراز بکشند و کار کنند.
اما نتیجه کار خوب شده است...
باید خوب میشد. چون کار کلاهقرمزی است، ۱۷ ـ ۱۸ سال سابقه و طرفدار فراوان دارد، اینها همه یک طرف. از طرف دیگر آقای طهماسب سلیقه خاصی دارد و به راحتی از کنار سکانسها و پلانها نمیگذرد. آنچه میگیریم باید راضیاش کند، پس نتیجه باید خوب میشد.
خب! کمی هم برویم سراغ مهران مدیری و «قهوه تلخ». تیپ پیرمردهای سریالهای مدیری را بیشتر دوست داشتید یا پسرعمهزا و شیطنتهای بچهگانهاش را؟
(چند ثانیهای فکر میکند) واقعا نمیتوانم انتخاب کنم چون هر کدامشان لذتهای عجیبی به من دادهاند، هرکدام یکجور.
پسرعمهزا من را درمان کرد و به دوران کودکی برد. او باعث شد من دوران کودکیام را کنکاش کنم که ببینم چه چیزهایی را دوست داشتم، چیزهایی که بعد از این همه سال فراموششان کرده بودم. من با پسرعمهزا دوباره بچه شدم. به همین دلیل است که میگویم نمیتوانم انتخاب کنم. هر کدام از شخصیتهایی که بازی میکنم را مردم بیشتر دوست داشتهباشند، برای بالاتر میرود.
حالا مردم کدام شخصیتتان را بیشتر دوست دارند؟
هر شخصیت طرفداران خودش را دارد.ببینید! بحث این است که کلاهقرمزی از قبل بوده و من از شهرت و جاافتادگی تیم طهماسب ـ جبلی استفاده میکنم (یا شاید اسمش را بگذارند سوء استفاده!) اما شخصیتهای مدیری از قبل ساخته نشدهاند.
اما خود مهران مدیری در طنز یک برند است.
بله. کاملا درست است اما کاراکترها در کارهایش تکرار نشدهاند. ولی کاراکترهای کلاهقرمزی سالهاست است که اجرا میشوند یعنی در ذهن مردم جا افتادهتر هستند..
به عنوان پرسش آخر برای کار کردن با مهران مدیری راحتتر هستید یا با ایرج طهماسب؟ میگویند هر دو کمی بداخلاق هستند!
(میخندد). نه بابا! اصلا بداخلاق نیستند! من با هر دو راحت هستم چون اجازه میدهند هر کاری که دوست دارم، جلوی دوربین بکنم.
هم مهران مدیری و هم ایرج طهماسب در ژانر خودشان جزء بزرگان و افراد متبحر سینما و تلویزیون کشور محسوب میشوند. بنابراین کار کردن با هر دو لذت بخش است.
میگویند آنکه میخندد یک درد دارد و آنکه میخنداند هزار و یک درد. کمدین دردها را میبیند و آنها را برای دیگران تبدیل به کاریکاتور و خنده میکند. پس میتواند فردی عمیقتر و جدیتری باشد.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼