کودک متعادل: این مبحث برگرفته از وبلاگ «کودک متعادل» است که به بررسی مطالب کلاس کودک متعادل، استاد محمود سلطانی می پردازد. هدف از برگزاری کلاسهای این دوره ایجاد الگوی کودک متعادل و روش های دستیابی به این هدف است و محور این دوره رشد است. این مبحث به خشونت علیه کودکان اختصاص دارد.
برای سومین مبحث متوالی باز هم راجع به امنیت صحبت خواهیم کرد. در کل نیز تا آخر دوره هر موضوعی را که بررسی می کنیم یک سر آن به امنیت مربوط می شود.
موضوع امنیت بسیار عمیق و گسترده است. از مبحث پیش که راجع به عوامل ایجاب امنیت، اقتدار و شناخت صحبت کردیم یک نکته باقی مانده است که در این جلسه به آن اشاره می کنیم، بعد می رویم سراغ عوامل سلبی یعنی عواملی که کودک را ناامن می کند.
عامل مهمی که بودنش در فضای خانواده به کودک امنیت می دهد و نبودنش کودک را ناامن می کند، ریتم است.
نظم + برنامه = ریتم. در جامعه ی ما ریتم ناشتاخته است و بیشتر به نظم اهمیت داده می شود. نظم ایستا است. این نظم در حرکت است که + برنامه = ریتم می شود. نظم بدون حرکت کودک را ناامن می کند. نظمی که کودک آن را نمی شناسد و اوضاع را غیر شفاف و غیر قابل پیش بینی می کند، موجب ناامنی کودک می شود.
بچه ها به خصوص زیر ۶ سال درک انتزاعی ندارند و نمی توانند مثل بزرگترها برنامه ی آینده را بریزند؛ پس اگر ندانند که فردا چه اتفاقی در انتظارشان است، ناامن خواهند بود. منشأ نظم، والدین هستند که اگر رفتار و عملکرد و برنامه روزانه ی والدین برای کودک قابل پیش بینی نباشد باعث ناامنی او خواهد شد.
بچه ها باید در فضای خانه ریتم داشته باشند. نیاز های زیستی مثل خواب، غذا و بازی باید برنامه داشته باشد. باز هم تأکید می کنیم منظور ما ایجاد پادگان نیست بلکه منظور یک برنامه زیستی مرتب است که دائم تکرار می شود و کودک می تواند آن را به ذهن بسپارد.
چون کودک قادر به تفسیر نیست بلکه از طریق تکرار به ذهنش می سپارد. ولی ما چه کار می کنیم؟ خوابیدن را به عهده ی کودک می گذاریم که هر وقت دلش خواست بخوابد.
نداشتن برنامه در زندگی یک نقص است. یکی از نکات خیلی خوب فرهنگ مدرن، برنامه ریزی است. در حالی که اصلاً در زندگی ما برنامه ریزی وجود ندارد. بچه ها باید برای زندگی یک برنامه داشته باشند و سر ساعت بخوابند و سرساعتی هم بیدار شوند اما ما هر وقت خسته می شویم، می خوابیم و هروقت دلمان می خواهد بیدار می شویم.
من هنوز نتوانستم پیدا کنم که چرا ما صبح جمعه باید تا ظهر بخوابیم؟ ما در طول هفته یک ساعت بیدار شدن داریم و اصلاً هم نمی گویم که ساعت ۴ یا ۶ یا ۱۰ صبح برای بیدار شدن خوبه بلکه منظور من اینه که چه دلیلی دارد که روز های تعطیل ریتم بیدار شدن ما انجام نشود مگر روز جمعه با روزهای دیگه چه فرقی دارد؟
یک از حاضرین: خوب تعطیله دیگه!! آقای سلطانی: خوب تعطیل باشد، زندگی که تعطیل نیست، کار اداری تعطیل است.
حاضرین: کمبود خواب را جبران می کنیم.
آقای سلطانی: باید علت این کمبود خواب را پیدا کنیم، اگر ساعت خوابتان کم است آن را درست کنید چرا ریتم زندگی را بهم می زنید. به 6ساعت خواب نیاز دارید یا 8 ساعت؟ براساس آن وقت بگذارید و اجرا کنید، کمبود خواب فقط با یک روز جمعه خوابیدن جبران نمی شود بلکه باید در طول هفته روی آن کار کنید و این کمبود را از بین ببرید.
خواب های بی موقع فرار از زندگی هستند و اصلاً استراحت نیست. ما وقتی نمی خواهیم با زندگی مواجه شویم می خوابیم. حتی برای خودمان هم گنگ است و نمی دانیم که چی در انتظارمان است، ناخودآگاه دستور خواب به بدنمان می دهیم، چون خودمان هم در زندگی ریتم نداریم و می دانیم اگر از رختخواب بلند شویم باید کاسه ی چه کنم را در دست بگیریم، ناهار چی بپزم و چی کار کنم و.... پس بهتره که بخوابم و خواب بمانم.با کودک هم همین کار را می کنیم در صورتی که بچه ها باید سر ساعت بخوابند و بیدار شوند و طبق برنامه زندگی کنند.
نظم مبتنی بر برنامه یعنی نظم در حرکت و ریتم. ریتم باعث می شود مقداری از کارهای روزمره ی ما در ذهن نیمه آگاه برود. مثل رانندگی. حرکات رانندگی در اثر تکرار تبدیل به ریتم می شود و در نیمه آگاه ذهن ضبط می شود به طوری که خیلی وقت ها خودمان
هم متوجه نمی شویم که کی دنده را عوض کردیم. هنگام رانندگی فکر نمی کنیم که حالا باید چه کار کنم؟ بلکه ناخودآگاه رانندگی می کنیم چون نیمه اگاه ذهنمان ما را هدایت می کند. وقتی کاری تبدیل به ریتم می شود، در نیمه آگاه ذهن ضبط می شود.
وقتی خواب ما ریتم داشته باشد، خود نیمه آگاه مارا می خواباند و بیدار می کند و در نتیجه بخش آگاه ذهن آزاد می شود و برای فعالیت های اساسی تر آمادگی پیدا می کند. وقتی یک زندگی ریتم داشته باشد بخش بزرگی از چه کنم های در طول روز به نیمه آگاه سپرده می شود.
وقتی مغز و ذهن آرام و هماهنگ شدند، آرامش به وجود می آید. به خصوص ریتم در کودک باعث می شود که شبکه ی عصبی مغز او صحیح شکل بگیرد. دو نفر از مادرهای حامی از ناآرامی فرزندشان شکایت داشتند، اولین سؤالی که از این دو مادر کردم این بود که خواب شان چگونه است؟ اذعان داشتند که خیلی نامرتب است و هر وقت دلشان می خواهد. به محض انجام توصیه ی ریتم خواب و منظم شدن خواب هر دو کودک، بیش از ۵۰ درصد مسائل این دو مادر با فرزندانشان حل شد و کودک به آرامش رسید.
ریتم در همه ی مسائل زندگی تأثیرگذار است روی آن فکر کنید و کارکنید و برنامه را وارد زندگی کنید.
خشونت، امنیت را از بین می برد
حال وارد مبحث عوامل سلبی امنیت می شویم. مهمترین عاملی که امنیت را از بین می برد خشونت است. خشونت یعنی چی و شما به چی می گویید خشونت؟ خشونت در مقابل چه کلمه ای است؟ حاضرین: محبت، رأفت، آرامش، نرمش، رحمت، برخورد منطقی،....
خشونت در مقابل لطافت است، نرم بودن. خشونت در لغت یعنی زبری و درشتی. محکم بودن با خشونت فرق می کند. هر چیزی در عین محکم بودن می تواند لطافت و نرمی داشته باشد. خشونت هم جسم را آزار می دهد هم روح را. متأسفانه در جامعه ی ما خشونت تبدیل به یک هنجار شده است.
ما اصلاً در رفتارهایمان لطافت نداریم، حتی خانم ها. جامعه ی ما به خصوص خانواده ها بسیار خشن و خشونت محور هستند. به حرف زدن هایمان باهم توجه کنید، اصلاً با هم لطیف صحبت نمی کنیم. رفتارهی مان لطافت ندارد.
خشونت یعنی ایجاد مانع در برابر رشد. لطافت مسیر رشد را نرم می کند و حرکت راحت انجام می شود. اما خشونت دست انداز است. حالا هرچه خشونت بیشتر باشد، موانع هم بیشتر خواهد بود. رشد یعنی حرکت و زندگی یعنی رشد، و خشونت یعنی مانع رشد. خشونت باعث ناامنی می شود.
برای از بین بردن خشونت باید اول ماهیت آن را بشناسیم. خشونت فقط مسائل فیزیکی مثل سرو صدا و زدن نیست. ما گفتیم خشونت یعنی مانع رشد؛ پس هر مانعی که در مسیر حرکت به هر شکل و به هر عنوان ایجاد شود، خشونت است یعنی هر مانعی که باعث شود کودک در مسیر رشد حرکت نکند. مثل کودک آزاری. هر عاملی که مانع دسترسی کودک به نیازهایش باشد، خشونت است.
خشونت فیزیکی فقط یکی از انواع خشونت است. ما در این مبحث بیش از ۱۲ نوع را بررسی خواهیم کرد. اما اول ماهیت آن را بشناسیم بعد انواع آن را. بعضی خشونت ها مستقیم هستند و بعضی غیر مستقیم.
خشونت هایی که در فضای خانواده اتفاق می افتد را خشونت خانوادگی و خشونت هایی که در فضای جامعه اتفاق می افتد را خشونت اجتماعی و خشونت هایی که در طبیعت رخ می دهد را خشونت های طبیعی نامگذاری گردیده. مهمترین این خشونت ها که مستقیماً کودک را ناامن می کند، خشونت های خانوادگی و ناامنی های خانوادگی است.
اگر خانواده درست عمل کند و کودک در بستر خانواده امن باشد، از خشونت های اجتماعی آسیب نخواهد دید و یا بسیار کم تأثیر می گیرد. آسیب های اجتماعی و طبیعی هم باز از طریق خانواده به کودک منتقل می شود. باز هم تأکید می کنم که با نگاه کلی نگر و درک مسئول مسائل را دنبال کنید و به موارد کاربردی و راه حل هایی که ارائه می شود فکر کنید و در زندگی به کار گیرید.
اولین و مهمترین خشونت و تشنج در فضای خانواده، روابط والدین با هم است. هر چه سن کودک کمتر باشد و دامنه ی خشونت وسیعتر باشد، خطر ناامنی بیشتر است. تشنج در رابطه ی والدین با هم به هر میزان و مدت و مقدار، سم است. قبلاً راجع به منزلت پدر و مادر صحبت کردیم؛ اگر قرار باشد که در مرتبه ی زن و مرد بودن بمانیم و رشد نکنیم و به منزلت پدری و مادری نرسیم، تشنج بین والدین حتماً اتفاق خواهد افتاد.
یعنی وقتی من زن هستم و تو مردی یا من مرد هستم و تو زنی و منیت ها در زندگی حاکم باشد و اصلاً ندانیم که کجا هستیم و درک مظلوم و مقصر داشته باشیم، ادعای" به من ظلم می شود" داشته باشیم، کار به تشنج می کشد که اثرش را مستقیم روی کودک می گذارد و تا آخر عمر کودک هم با او خواهد ماند. الآن و به هر مقدار عذاب وجدان بگیرید عالیست چون هر نوع تشنج در رابطه ی والدین، از کتک کاری و زدن و شکستن ظروف و بستری شدن تا سردی عاطفی، برای کودک سم است.
حالا چه کار کنیم؟ برای این که تشنج در خانواده کم شود. به اصول و به جایگاه و منزلت فکر کنید و تحقیق کنید. عوامل تشنج را شناسایی کنید و بررسی کنید که این عوامل در منیت ما هستند یا در مسائل مادی و مالی. ما بلد نیستیم که چگونه با هم ارتباط برقرار کنیم؟ چه قدر می شنویم که " می خواهیم صحبت کنیم و مسائلمان را حل کنیم ولی آخر سر به دعوا می کشد" هیچ کس مقصر نیست. ما بلد نیستیم که ارتباط برقرار کنیم.
مطالعه کنید و روش های برقراری ارتباط را فرا بگیرید. کلاس های زیادی در این مورد وجود دارد که می توانید استفاده کنید. به جایگاه های خود توجه کنید، جایگاه همسری، والدینی، فرزندی، این جایگاه ها را بشناسیم و حرمت آن ها را در زندگی حفظ کنیم.
اگر در زندگی اصول و ارزش ها مشخص نشود به بحران برخواهیم خورد. که یکی از این بحران ها بحران روابط است. زن و شوهری که با هم ازدواج کرده اند دیگر زن و مرد نیستند، باهم دوست و رفیق هم نیستند، همسر هستند و وقتی بچه دار می شوند، پدر و مادر هستند.
روی این مسائل بیشتر کار کنید. زمان بسیار طولانی بعد از بزرگ شدن بچه ها خواهید داشت برای این که خودتان را اثبات کنید و یا همسرتان را اصلاح کنید و با هم دعوا کنید و هر کاری دلتان خواست بکنید ولی کودک شما دیگر فرصت کودکی نخواهد داشت.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼