فاصله سنی مناسب بین دو فرزند
وقتی ماخبر دختر دار شدنمان را به مردم دادیم، واکنش های آنها چیزهایی شبیه «وااای ، عالیه!» «چقدر براتون خوشحالم» و تبریک های فراوان بود.
گروه ترجمه نینیبان: وقتی من و شوهرم خبر دختر دار شدنمان را به مردم دادیم، واکنش های آنها چیزهایی شبیه «وااای ، عالیه!» «چقدر براتون خوشحالم» و تبریک های فراوان بود.
ولی وقتی مدتی بعد به آنها گفتیم که منتظر تولد فرزند دوم خود هستیم، همه فکر می کردند که ما داریم با آنها شوخی می کنیم. بعضی می پرسیدند؟ «واقعا؟ امکان ندارد» و برخی دیگر حتی می گفتند: «می دانید الان چه اتفاقی می افتد؟ آیا تصادفی باردار شدید؟» واکنش های آنها به این خبر متفاوت بود برای اینکه دختر ما بچه اولمان بود و زمانیکه او شش ماه داشت، بارداری دوم اتفاق افتاد. دوستان و آشنایان حتی از این خبر که ما با قصد و برنامه ریزی قبلی بچه دوم را هم می خواستیم، شوکه شدند.
می خواستیم فاصله سنی بچه هایمان بنا به خیلی از دلایل زیاد نباشد. فکر کردیم داشتن دو بچه که با هم بزرگ شوند و ارتباط نزدیکی با هم داشته باشند، خوب است. احساس کردیم در این شرایط سالهای خانه ماندن و عوض کردن پوشک بچه و نگهداری از آنها کوتاه تر می شوند و شرایط بهتری نسبت به زمانی که اختلاف سنی آنها بیشتر است، وجود دارد. همچنین ما منتظر ماندیم تا تقریبا سی ساله شده و بچه دار شویم. مسوولیت پذیری زیادی داشتیم و هر چه بقیه به ما یاد داده بودند را اجرا کردیم ولی بعد هر روز چیزهای بیشتر و بیشتری در مورد باردار شدن بعد از سی سالگی خواندم. داشتم عصبی می شدم و احساس می کردم که زمان دارد از دست می رود.
بنابراین من و شوهرم وقتی که تست بارداری دوم بعد از شش ماه از تولد بچه اول ما مثبت بود، هیجان زده شده بودیم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم که چیزهای زیادی را در مورد دو بارداری نزدیک به هم محاسبه نکرده بودم. اینکه وقتی باردار هستید، باید یک بچه دیگر هم در آغوش بگیرید. و وقتی حالت تهوع صبحگاهی دارید، باید پوشک بچه عوض کنید. در بارداری دوم خواب کافی نخواهید داشت برای اینکه کل شب برای بچه اول بیدار هستید. من حتی به مدت دو ماه انقباض های شکمی زودتر از موعد داشتم. فقط برای اینکه بدنم آمادگی داشتن یک بچه دیگر بلافاصله بعد از یک زایمان را نداشت.
از باردار شدن خیلی خسته بودم و بچه اولم هم حسابی من را درگیر کرده بود و نمی توانستم از بارداری دوم به اندازه بارداری اول لذتی ببرم. برای همین مجبور بودم که مرتب به خودم یادآوری کنم که باید حرکات و لگد زدن های پسرم را هم حس کنم.
ولی وقتی مدتی بعد به آنها گفتیم که منتظر تولد فرزند دوم خود هستیم، همه فکر می کردند که ما داریم با آنها شوخی می کنیم. بعضی می پرسیدند؟ «واقعا؟ امکان ندارد» و برخی دیگر حتی می گفتند: «می دانید الان چه اتفاقی می افتد؟ آیا تصادفی باردار شدید؟» واکنش های آنها به این خبر متفاوت بود برای اینکه دختر ما بچه اولمان بود و زمانیکه او شش ماه داشت، بارداری دوم اتفاق افتاد. دوستان و آشنایان حتی از این خبر که ما با قصد و برنامه ریزی قبلی بچه دوم را هم می خواستیم، شوکه شدند.
می خواستیم فاصله سنی بچه هایمان بنا به خیلی از دلایل زیاد نباشد. فکر کردیم داشتن دو بچه که با هم بزرگ شوند و ارتباط نزدیکی با هم داشته باشند، خوب است. احساس کردیم در این شرایط سالهای خانه ماندن و عوض کردن پوشک بچه و نگهداری از آنها کوتاه تر می شوند و شرایط بهتری نسبت به زمانی که اختلاف سنی آنها بیشتر است، وجود دارد. همچنین ما منتظر ماندیم تا تقریبا سی ساله شده و بچه دار شویم. مسوولیت پذیری زیادی داشتیم و هر چه بقیه به ما یاد داده بودند را اجرا کردیم ولی بعد هر روز چیزهای بیشتر و بیشتری در مورد باردار شدن بعد از سی سالگی خواندم. داشتم عصبی می شدم و احساس می کردم که زمان دارد از دست می رود.
بنابراین من و شوهرم وقتی که تست بارداری دوم بعد از شش ماه از تولد بچه اول ما مثبت بود، هیجان زده شده بودیم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم که چیزهای زیادی را در مورد دو بارداری نزدیک به هم محاسبه نکرده بودم. اینکه وقتی باردار هستید، باید یک بچه دیگر هم در آغوش بگیرید. و وقتی حالت تهوع صبحگاهی دارید، باید پوشک بچه عوض کنید. در بارداری دوم خواب کافی نخواهید داشت برای اینکه کل شب برای بچه اول بیدار هستید. من حتی به مدت دو ماه انقباض های شکمی زودتر از موعد داشتم. فقط برای اینکه بدنم آمادگی داشتن یک بچه دیگر بلافاصله بعد از یک زایمان را نداشت.
از باردار شدن خیلی خسته بودم و بچه اولم هم حسابی من را درگیر کرده بود و نمی توانستم از بارداری دوم به اندازه بارداری اول لذتی ببرم. برای همین مجبور بودم که مرتب به خودم یادآوری کنم که باید حرکات و لگد زدن های پسرم را هم حس کنم.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼