انواع ترس در کودکان، آشنا شوید
اولین ترس قابل مشاهده ای که کودک با آن روبرو می گردد ناشی از دوره ای از رشد کودک است که کودک به لحاظ روانی هنوز فوق العاده ضعیف است و ما آن را با نام غریبی کردن می شناسیم.
در این مطلب با انواع ترس های کودکان آشنا می شوید.
غریبی کردن:
اولین ترس قابل مشاهده ای که کودک با آن روبرو می گردد ناشی از دوره ای از رشد کودک است که کودک به لحاظ روانی هنوز فوق العاده ضعیف است و ما آن را با نام غریبی کردن می شناسیم. این ترس بسیار معمول در نیمه دوم سال اول زندگی به صورت ترس از رویارویی با غریبه ها است. کودک هشت ماهه وقتی که به غریبه ها می رسد بغض می کند، نگاهی به مادرش و نگاهی به غریبه می اندازد و بعد گریه سر می دهد.
این احساس که ناشی از محدود بودن محیط حس کودک است، در عین حال زاده دوره تکاملی است که در کودک قابلیتی شکل می گیرد که توسط آن قابلیت کودک، فرد مورد اعتماد خود را که غالباً مادر است، می شناسد و از این رو حضور افراد غریبه در کودک ایجاد ترس می کند. چرا که آن ها با فرد مورد اعتماد کودک فرق دارند. کودکان همیشه با ترس با غریبه ها برخورد نمی کنند. اگر غریبه ای برخورد آرامی با او داشته باشد، آرام حرف بزند و کم کم با او شروع به بازی کند، کمتر احتمال دارد که کودک بترسد. تقریباً همه کودکان بین ۷ تا ۱۲ ماهگی از غریبه ها می ترسند.
ترس از جدایی:
در طی دوران رشد شاهد شکل گیری احساس ترس دیگری در کودک هستیم. در این حالت کودک از اینکه از فرد مورد اعتماد خود جدا شود احساس ترس می کند و ما از آن با نام «ترس جدایی» یاد می کنیم. کودک در این دوره از رشد برای اولین بار جدایی را به مثابه یک درد تجربه می کند و انتظار دوباره قرار گرفتن در کنار فرد مورد اعتماد خود را دارد. در این دوره از رشد، بر طبق تحقیقات پیاژه، کودک هنوز توانایی درک زمان و پایداری اشیاء را ندارد و اگر برای مثال مادر کودک وی را نزد شخص دیگری بگذارد تا به خرید برود و کودک ببیند که مادر وی دیگر نیست، اینطور تصور می کند که وی دیگر باز نخواهد گشت. این حالت در کودک تولید ترس می کند. کودک در این حالت چند لحظه به در خیره نگاه می کند و بعد گریه سر می دهد. کودکان یکساله ای که نابینا هستند و نمی توانند مادرشان را ببینند هنگامی گریه را سر می دهند که بشنوند مادر اتاق را ترک کرده است. ترس از جدایی معمولاً بین هفت تا دوازده ماهگی ظاهر می شود و اوج آن در ۱۵ ماهگی و ۱۸ ماهگی است و به تدریج کاهش می یابد.
ترس از تاریکی:
احساس ترس دیگری که بیشتر در سنین بالای ۲ سالگی بروز می کند ترس از تاریکی است. کودکان در این سن توانائی تشخیص تاریکی روشنایی، شب روز و بیداری خواب را تازه کسب کرده است و این قابلیت هنوز در بُعد فوق ابتدایی آن عمل می کند. برای مثال اگر از کودکی در این سن بپرسید که روز تولدت کی است خواهد گفت که: «من باید هنوز سه بار بخوابم و بعد روز تولدم است» بنابراین ترس از تاریکی با درک کودک از تاریکی روشنایی آغاز می شود و به علاوه در این سن کودک قادر نیست تا ترس خود را آگاهانه دریافت کند. همه ما این را تجربه کرده ایم که کودک به هنگام آماده شدن برای خواب در این سن احساس ترس از تاریکی را ابراز می کند.
ترس از شبه حیوانات:
در حوالی ۳ سالگی کودک از شبه حیوانات می ترسد. در این سن ناگهان محیط کودک که هنوز برایش مرموز است توام می شود با ترس از اشیاء … دلیل آن هم این است که کودک در این سن از قوه تخیل خود بهره می گیرد و برای اینکه بتواند با محیط خود رابطه برقرار سازد به اشیاء پیرامون خود زندگی می دهد. بدین معنی که تصور می کند اشیاء پیرامون وی جان دارند و عمل می کنند برای همین هم اگر مثلاً سر کودک به گوشه در بخورد گریه کنان می گوید: «این در بد جنس سرم را درد آورد.» با تصور جان دار بودن اشیاء کودک از خطری که آن ها برای وی دارند احساس ترس می کند و اگر توجه کنیم فلسفه وجودی افسانه های کودکان، غلبه بر این ترس کودک در این دوره از رشد است. برای همین هم کودک خواهان آن است که یک افسانه را دائم برایش بازگو کنند و هر دفعه نیز می خواهد آن افسانه معین را (که با آن احساس آرامش می کند) کلمه به کلمه و مثل دفعه قبل بشنود و اگر با جملات دیگر برایش بازگو کنیم اعتراض خواهد کرد.
ترس های انطباقی:
در سن چهار تا پنج سالگی دوره انواع ترس های ناشی از انطباق بر محیط شروع می شود. هر کدام از این انواع احساس ترس، نیاز آن را دارند که بی تاثیر شوند (بدین معنی که درست است این نوع از ترس طبیعی و وابسته به رشد است اما در جهت گذر سالم کودک از این مرحله ترس بیشتر از مراحل دیگر کودک احتیاج به توجه و همراهی دارد). این ترس ها (ترس از مهد کودک، دبستان و …) یکی پس ازدیگری می آیند و می روند و کودک را آماده آن می سازند تا ترس های جدید را تجربه کند. همانطور که از نام این نوع از ترس پیداست کودک بیم دارد از اینکه آیا می تواند الفت و صمیمیت را در محیط جدید همانند محیط قبلی خود داشته باشد یا خیر؟
نکته:
ترس های دیگری هم که وابسته به دوران رشد هستند مانند ترس های دوران بلوغ، شخصیت یا ترس وجودی، ترس از مرگ وجود دارند ولی به دلیل مربوط نبودن به حوزه کودک از پرداختن به آن صرفنظر می کنیم.
آیا ترس های طبیعی و لازمه دوران رشد را باید نادیده گرفت؟
نادیده گرفتن هر کدام از صور ترس های مربوط به دوره های رشد و یا به گفته دیگر عدم آگاهی از این ترس ها در دوره های خاص تظاهر آن ها (بخصوص از سمت والدین) و از سوی دیگر وقفه های طولانی و غیرطبیعی در گذر از یکی و رسیدن به دیگری و حتی جابجایی آن ها همگی می توانند نشان دهنده رشد غیرطبیعی فرد به لحاظ روانی باشند.
غریبی کردن:
اولین ترس قابل مشاهده ای که کودک با آن روبرو می گردد ناشی از دوره ای از رشد کودک است که کودک به لحاظ روانی هنوز فوق العاده ضعیف است و ما آن را با نام غریبی کردن می شناسیم. این ترس بسیار معمول در نیمه دوم سال اول زندگی به صورت ترس از رویارویی با غریبه ها است. کودک هشت ماهه وقتی که به غریبه ها می رسد بغض می کند، نگاهی به مادرش و نگاهی به غریبه می اندازد و بعد گریه سر می دهد.
این احساس که ناشی از محدود بودن محیط حس کودک است، در عین حال زاده دوره تکاملی است که در کودک قابلیتی شکل می گیرد که توسط آن قابلیت کودک، فرد مورد اعتماد خود را که غالباً مادر است، می شناسد و از این رو حضور افراد غریبه در کودک ایجاد ترس می کند. چرا که آن ها با فرد مورد اعتماد کودک فرق دارند. کودکان همیشه با ترس با غریبه ها برخورد نمی کنند. اگر غریبه ای برخورد آرامی با او داشته باشد، آرام حرف بزند و کم کم با او شروع به بازی کند، کمتر احتمال دارد که کودک بترسد. تقریباً همه کودکان بین ۷ تا ۱۲ ماهگی از غریبه ها می ترسند.
ترس از جدایی:
در طی دوران رشد شاهد شکل گیری احساس ترس دیگری در کودک هستیم. در این حالت کودک از اینکه از فرد مورد اعتماد خود جدا شود احساس ترس می کند و ما از آن با نام «ترس جدایی» یاد می کنیم. کودک در این دوره از رشد برای اولین بار جدایی را به مثابه یک درد تجربه می کند و انتظار دوباره قرار گرفتن در کنار فرد مورد اعتماد خود را دارد. در این دوره از رشد، بر طبق تحقیقات پیاژه، کودک هنوز توانایی درک زمان و پایداری اشیاء را ندارد و اگر برای مثال مادر کودک وی را نزد شخص دیگری بگذارد تا به خرید برود و کودک ببیند که مادر وی دیگر نیست، اینطور تصور می کند که وی دیگر باز نخواهد گشت. این حالت در کودک تولید ترس می کند. کودک در این حالت چند لحظه به در خیره نگاه می کند و بعد گریه سر می دهد. کودکان یکساله ای که نابینا هستند و نمی توانند مادرشان را ببینند هنگامی گریه را سر می دهند که بشنوند مادر اتاق را ترک کرده است. ترس از جدایی معمولاً بین هفت تا دوازده ماهگی ظاهر می شود و اوج آن در ۱۵ ماهگی و ۱۸ ماهگی است و به تدریج کاهش می یابد.
ترس از تاریکی:
احساس ترس دیگری که بیشتر در سنین بالای ۲ سالگی بروز می کند ترس از تاریکی است. کودکان در این سن توانائی تشخیص تاریکی روشنایی، شب روز و بیداری خواب را تازه کسب کرده است و این قابلیت هنوز در بُعد فوق ابتدایی آن عمل می کند. برای مثال اگر از کودکی در این سن بپرسید که روز تولدت کی است خواهد گفت که: «من باید هنوز سه بار بخوابم و بعد روز تولدم است» بنابراین ترس از تاریکی با درک کودک از تاریکی روشنایی آغاز می شود و به علاوه در این سن کودک قادر نیست تا ترس خود را آگاهانه دریافت کند. همه ما این را تجربه کرده ایم که کودک به هنگام آماده شدن برای خواب در این سن احساس ترس از تاریکی را ابراز می کند.
ترس از شبه حیوانات:
در حوالی ۳ سالگی کودک از شبه حیوانات می ترسد. در این سن ناگهان محیط کودک که هنوز برایش مرموز است توام می شود با ترس از اشیاء … دلیل آن هم این است که کودک در این سن از قوه تخیل خود بهره می گیرد و برای اینکه بتواند با محیط خود رابطه برقرار سازد به اشیاء پیرامون خود زندگی می دهد. بدین معنی که تصور می کند اشیاء پیرامون وی جان دارند و عمل می کنند برای همین هم اگر مثلاً سر کودک به گوشه در بخورد گریه کنان می گوید: «این در بد جنس سرم را درد آورد.» با تصور جان دار بودن اشیاء کودک از خطری که آن ها برای وی دارند احساس ترس می کند و اگر توجه کنیم فلسفه وجودی افسانه های کودکان، غلبه بر این ترس کودک در این دوره از رشد است. برای همین هم کودک خواهان آن است که یک افسانه را دائم برایش بازگو کنند و هر دفعه نیز می خواهد آن افسانه معین را (که با آن احساس آرامش می کند) کلمه به کلمه و مثل دفعه قبل بشنود و اگر با جملات دیگر برایش بازگو کنیم اعتراض خواهد کرد.
ترس های انطباقی:
در سن چهار تا پنج سالگی دوره انواع ترس های ناشی از انطباق بر محیط شروع می شود. هر کدام از این انواع احساس ترس، نیاز آن را دارند که بی تاثیر شوند (بدین معنی که درست است این نوع از ترس طبیعی و وابسته به رشد است اما در جهت گذر سالم کودک از این مرحله ترس بیشتر از مراحل دیگر کودک احتیاج به توجه و همراهی دارد). این ترس ها (ترس از مهد کودک، دبستان و …) یکی پس ازدیگری می آیند و می روند و کودک را آماده آن می سازند تا ترس های جدید را تجربه کند. همانطور که از نام این نوع از ترس پیداست کودک بیم دارد از اینکه آیا می تواند الفت و صمیمیت را در محیط جدید همانند محیط قبلی خود داشته باشد یا خیر؟
نکته:
ترس های دیگری هم که وابسته به دوران رشد هستند مانند ترس های دوران بلوغ، شخصیت یا ترس وجودی، ترس از مرگ وجود دارند ولی به دلیل مربوط نبودن به حوزه کودک از پرداختن به آن صرفنظر می کنیم.
آیا ترس های طبیعی و لازمه دوران رشد را باید نادیده گرفت؟
نادیده گرفتن هر کدام از صور ترس های مربوط به دوره های رشد و یا به گفته دیگر عدم آگاهی از این ترس ها در دوره های خاص تظاهر آن ها (بخصوص از سمت والدین) و از سوی دیگر وقفه های طولانی و غیرطبیعی در گذر از یکی و رسیدن به دیگری و حتی جابجایی آن ها همگی می توانند نشان دهنده رشد غیرطبیعی فرد به لحاظ روانی باشند.
منبع:
پزشک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼