عوامل ایجاد ترس در کودکان، آگاه باشید
کودک وقتی به شش سالگی نزدیک می شود، فکرهای وحشت آور را از خود دور می کند و کم کم ترسش از تاریکی می ریزد.
آیا کسانی را می شناسید که از ترس های شبانه دوران کودکی، اشباح و صداهای خوفناک خاطره ای نداشته باشند؟ شناخت ترس های کودک در مراحل مختلف زندگی به شما والدین عزیز کمک خواهد کرد فرزندتان را آرام کنید و اشباح را سر جایشان بنشانید.
ترس های کودک پیش از یک سالگی
از زمان تولد تا سه ماهگی:
صداهای ترسناک و سقوط
در این سن تمامی حس های کودک کار می کند. صداهای ناگهانی و ترس از افتادن، همواره برای وی نگران کننده است. به محض آنکه کودک شما قدرت درک پیدا کرد، منشا صداها را به او نشان دهید و هنگامی که بغلش می کنید، دور کمر و سرش را به گونه ای در آغوش نگه دارید تا نگران افتادن نباشد.
از سه ماهگی تا یک سالگی:
جدایی از والدین و ترس از غریبه ها
کودک در این سن از جدایی می ترسد. گرچه این ترس معمولا در سه سالگی از بین می رود اما در هفت سالگی و با رسیدن کودک به سن مدرسه، بار دیگر آغاز می شود. کمک به کودک برای آنکه با اضطراب جدایی از والدین کنار بیاید کار سخت و طاقت فرسایی است. آموختن استقلال، درسی است که از هنگام تولد آغاز می شود و تا آغاز نوجوانی ادامه می یابد. تنها راه کاستن از این اضطراب، گفتن جملاتی اطمینان دهنده و آرامش بخش از سوی والدین است. جملاتی مثل ، و…
کودک در این سن با دیدن قیافه های آشنا می خندد و با دیدن غریبه ها گریه می کند. این ترس نشانه خوبی است. او از حالا به بعد آشنا را از غریبه تشخیص می دهد. هرگز کودک را مجبور نکنید به سمت یک شخص غریبه یا کسی که او را می ترساند، برود. به او فرصت دهید و کم کم با غریبه ها آشنا شود.
ترس های یک تا سه سالگی
از یک تا دو سالگی:
غیرمنطقی بودن قدرت ها
کودک، در این سن، کمی تخیلی است. همواره می ترسد ناپدید شود بدون آنکه ردی از او باقی بماند. او نمی تواند حقیقت را از تخیل تشخیص دهد. به همین دلیل همواره می ترسد آب حمام او را با خود ببرد، درون چاه توالت بیفتد یا جاروبرقی او را ببلعد! والدین باید تمامی این پدیده ها را برای کودک خود توضیح دهند. به او نشان دهند، یک جاروبرقی چگونه روشن و خاموش می شود و در نهایت اشیایی که جاروبرقی به درون می کشد، در کجا جمع می شوند. اشیای درون پاکت جارو را بیرون آورده و اندازه ها را به کودک نشان دهند.
از دو تا سه سالگی:
تاریکی
ترس از تاریکی تقریبا ترسی شایع است. تخیل کودک در این مورد بسیار خوب کار می کند. تخیل، جدایی از والدین و تاریکی در این سن دست به دست هم داده و کودک را وحشت زده می کنند. هرگز به ترس کودکتان نخندید. شب که می شود در اتاقش را کمی باز بگذارید تا روشنایی راهرو، اتاقش را کمی روشن کند. در صورت لزوم چراغ خواب را در جایی قرار دهید که ایجاد سایه های بلند نکند. در صورتی که کودک شما نصف شب از خواب پرید و ترسید، کنارش بنشینید و بگویید:< بابا و مامان اینجان، خرس کوچولو رو محکم بغل کن و بخواب، هیچ اتفاقی نمی افته.> کودک وقتی به شش سالگی نزدیک می شود، فکرهای وحشت آور را از خود دور می کند و کم کم ترسش از تاریکی می ریزد.
از سه تا شش سالگی
مخلوطی از ترس ها
در این سن، کودک، موجودی بسیار ترسو است. از همه بدتر اشباح و غول های زیر تخت، درون کمد، پشت در، پنجره و… او را می ترسانند. استفاده از پودرهای غول کش! یا عطرهای شکار اشباح! برای تلقین به کودک که او برنده ماجراست، کافی است. در این باره زیاده روی نکنید. به کودکتان بفهمانید که این موجودات تخیلی هستند و ترس او وقتی بزرگ تر شود، از بین می رود.
بیماری یا مرگ والدین
زندگی، تولد، بیماری و مرگ، از جمله موضوعات جالب برای کودک در این سن است. او خیلی زود می فهمد که مرگ برای همه پیش می آید و این مساله او را می ترساند. معمولا در این سن، همه کودکان از مادرشان می پرسند: بهترین جوابی که کودک را آرام می کند، این است:
ترس از گم شدن
در این سن کودک، کم کم به آسیب پذیری و ناتوانی خود در اداره کردن زندگی اش پی می برد. می خواهد جهان را بکاود و ناشناخته ها را دریابد و در عین حال، حس می کند به کمک دیگران نیازدارد.به کودکتان یاد دهید اسم، فامیل و سنش را کاملا واضح حفظ کند. به او بگویید، اگر گم شده چه باید بکند. تاکید کنید، سر جایش بایستد و تکان نخورد و هرگز با یک عابر پیاده غریبه جایی نرود.
از شش تا ۱۲ سالگی
نگاه دیگران
کودک، در این سن، از سرزنش ها گریزان است. دوست ها برایش نقش مهمی ایفا می کنند. کنار گذاشته شدن از یک گروه و ناکارآمد فرض شدن برایش مضطرب کننده است. دوستانش را به خانه دعوت کنید و وقایع را زیرنظر بگیرید. اجازه ندهید کودکتان از میان یک گروه، کنار گذاشته شود. درصورت مشاهده چنین اتفاقی، دخالت کنید. در صورتی که از غذاخوردن یا بازی کردن، بدش می آید، نسبت به عکس العمل هایش، هنگام بودن با دیگر بچه ها توجه کنید. کودک در این سن، بسیاری از ناراحتی ها و دردهایش را بروز نمی دهد.
حرف زدن در میان عامه مردم
کودک می ترسد مورد قضاوت قرار گیرد. ترس از حرف زدن در میان جمع، از همان سال های اول مدرسه خود را نشان می دهد. در این میان آموزگار نقش مهمی در از بین بردن این ترس یا ثابت ماندن آن در شخصیت کودک ایفا می کند. کودکتان را مجبور کنید با مردم حرف بزند. از او بخواهید آخرین داستانی را که خوانده برای مادربزرگ، عمه یا خاله اش تعریف کند. پول نان را او به نانوا بدهد. حتی می توانید کودکتان را در کلاس تئاتر یا موسیقی و آواز ثبت نام کنید.
پس از ۱۲ سالگی
خداحافظ ترس های کودکی!
از این سن به بعد، بزرگ ترین ترس های دوران کودکی، کم کم فراموش می شوند و در عوض جای خود را به آشفتگی های دوران نوجوانی به ویژه ناراحتی های مربوط به بدن می دهند (من زشتم، خیلی لاغرم، خیلی چاقم، دماغم درازه و….) این سن، سن تعارضات است سنی سخت و نگران کننده. دورانی که فرزندمان از کودکی فاصله می گیرد تا کم کم به دنیای بزرگ تر و ترس هایشا قدم بگذارد!
آیا کابوس ها و ترس های دوران کودکی طبیعی است یا خیر؟
کودکی سنی است که مغز در آن به بی نظمی و به هم ریختگی دچار می شود و در نتیجه، کودک مدام کابوس می بینید. البته در صورتی که کودک کابوس های متفاوت و پراکنده می بیند جای نگرانی نیست، ولی در صورتی که یک کابوس هر روز برایش تکرار شود، کودک بیماریی دارد که باید منشا آن را جست و جو کرد.
بهترین راه این است که از کودک بخواهید کابوس خود را نقاشی کند و داستان آن را برایتان تعریف کند. اگر چیزی معنی نداشت، سعی نکنید بی جهت به آن معنی ببخشید. در صورتی که کابوس ها مدام تکرار شدند حتما با یک روانشناس کودک مشاوره کنید.
ترس های کودک پیش از یک سالگی
از زمان تولد تا سه ماهگی:
صداهای ترسناک و سقوط
در این سن تمامی حس های کودک کار می کند. صداهای ناگهانی و ترس از افتادن، همواره برای وی نگران کننده است. به محض آنکه کودک شما قدرت درک پیدا کرد، منشا صداها را به او نشان دهید و هنگامی که بغلش می کنید، دور کمر و سرش را به گونه ای در آغوش نگه دارید تا نگران افتادن نباشد.
از سه ماهگی تا یک سالگی:
جدایی از والدین و ترس از غریبه ها
کودک در این سن از جدایی می ترسد. گرچه این ترس معمولا در سه سالگی از بین می رود اما در هفت سالگی و با رسیدن کودک به سن مدرسه، بار دیگر آغاز می شود. کمک به کودک برای آنکه با اضطراب جدایی از والدین کنار بیاید کار سخت و طاقت فرسایی است. آموختن استقلال، درسی است که از هنگام تولد آغاز می شود و تا آغاز نوجوانی ادامه می یابد. تنها راه کاستن از این اضطراب، گفتن جملاتی اطمینان دهنده و آرامش بخش از سوی والدین است. جملاتی مثل ، و…
کودک در این سن با دیدن قیافه های آشنا می خندد و با دیدن غریبه ها گریه می کند. این ترس نشانه خوبی است. او از حالا به بعد آشنا را از غریبه تشخیص می دهد. هرگز کودک را مجبور نکنید به سمت یک شخص غریبه یا کسی که او را می ترساند، برود. به او فرصت دهید و کم کم با غریبه ها آشنا شود.
ترس های یک تا سه سالگی
از یک تا دو سالگی:
غیرمنطقی بودن قدرت ها
کودک، در این سن، کمی تخیلی است. همواره می ترسد ناپدید شود بدون آنکه ردی از او باقی بماند. او نمی تواند حقیقت را از تخیل تشخیص دهد. به همین دلیل همواره می ترسد آب حمام او را با خود ببرد، درون چاه توالت بیفتد یا جاروبرقی او را ببلعد! والدین باید تمامی این پدیده ها را برای کودک خود توضیح دهند. به او نشان دهند، یک جاروبرقی چگونه روشن و خاموش می شود و در نهایت اشیایی که جاروبرقی به درون می کشد، در کجا جمع می شوند. اشیای درون پاکت جارو را بیرون آورده و اندازه ها را به کودک نشان دهند.
از دو تا سه سالگی:
تاریکی
ترس از تاریکی تقریبا ترسی شایع است. تخیل کودک در این مورد بسیار خوب کار می کند. تخیل، جدایی از والدین و تاریکی در این سن دست به دست هم داده و کودک را وحشت زده می کنند. هرگز به ترس کودکتان نخندید. شب که می شود در اتاقش را کمی باز بگذارید تا روشنایی راهرو، اتاقش را کمی روشن کند. در صورت لزوم چراغ خواب را در جایی قرار دهید که ایجاد سایه های بلند نکند. در صورتی که کودک شما نصف شب از خواب پرید و ترسید، کنارش بنشینید و بگویید:< بابا و مامان اینجان، خرس کوچولو رو محکم بغل کن و بخواب، هیچ اتفاقی نمی افته.> کودک وقتی به شش سالگی نزدیک می شود، فکرهای وحشت آور را از خود دور می کند و کم کم ترسش از تاریکی می ریزد.
از سه تا شش سالگی
مخلوطی از ترس ها
در این سن، کودک، موجودی بسیار ترسو است. از همه بدتر اشباح و غول های زیر تخت، درون کمد، پشت در، پنجره و… او را می ترسانند. استفاده از پودرهای غول کش! یا عطرهای شکار اشباح! برای تلقین به کودک که او برنده ماجراست، کافی است. در این باره زیاده روی نکنید. به کودکتان بفهمانید که این موجودات تخیلی هستند و ترس او وقتی بزرگ تر شود، از بین می رود.
بیماری یا مرگ والدین
زندگی، تولد، بیماری و مرگ، از جمله موضوعات جالب برای کودک در این سن است. او خیلی زود می فهمد که مرگ برای همه پیش می آید و این مساله او را می ترساند. معمولا در این سن، همه کودکان از مادرشان می پرسند: بهترین جوابی که کودک را آرام می کند، این است:
ترس از گم شدن
در این سن کودک، کم کم به آسیب پذیری و ناتوانی خود در اداره کردن زندگی اش پی می برد. می خواهد جهان را بکاود و ناشناخته ها را دریابد و در عین حال، حس می کند به کمک دیگران نیازدارد.به کودکتان یاد دهید اسم، فامیل و سنش را کاملا واضح حفظ کند. به او بگویید، اگر گم شده چه باید بکند. تاکید کنید، سر جایش بایستد و تکان نخورد و هرگز با یک عابر پیاده غریبه جایی نرود.
از شش تا ۱۲ سالگی
نگاه دیگران
کودک، در این سن، از سرزنش ها گریزان است. دوست ها برایش نقش مهمی ایفا می کنند. کنار گذاشته شدن از یک گروه و ناکارآمد فرض شدن برایش مضطرب کننده است. دوستانش را به خانه دعوت کنید و وقایع را زیرنظر بگیرید. اجازه ندهید کودکتان از میان یک گروه، کنار گذاشته شود. درصورت مشاهده چنین اتفاقی، دخالت کنید. در صورتی که از غذاخوردن یا بازی کردن، بدش می آید، نسبت به عکس العمل هایش، هنگام بودن با دیگر بچه ها توجه کنید. کودک در این سن، بسیاری از ناراحتی ها و دردهایش را بروز نمی دهد.
حرف زدن در میان عامه مردم
کودک می ترسد مورد قضاوت قرار گیرد. ترس از حرف زدن در میان جمع، از همان سال های اول مدرسه خود را نشان می دهد. در این میان آموزگار نقش مهمی در از بین بردن این ترس یا ثابت ماندن آن در شخصیت کودک ایفا می کند. کودکتان را مجبور کنید با مردم حرف بزند. از او بخواهید آخرین داستانی را که خوانده برای مادربزرگ، عمه یا خاله اش تعریف کند. پول نان را او به نانوا بدهد. حتی می توانید کودکتان را در کلاس تئاتر یا موسیقی و آواز ثبت نام کنید.
پس از ۱۲ سالگی
خداحافظ ترس های کودکی!
از این سن به بعد، بزرگ ترین ترس های دوران کودکی، کم کم فراموش می شوند و در عوض جای خود را به آشفتگی های دوران نوجوانی به ویژه ناراحتی های مربوط به بدن می دهند (من زشتم، خیلی لاغرم، خیلی چاقم، دماغم درازه و….) این سن، سن تعارضات است سنی سخت و نگران کننده. دورانی که فرزندمان از کودکی فاصله می گیرد تا کم کم به دنیای بزرگ تر و ترس هایشا قدم بگذارد!
آیا کابوس ها و ترس های دوران کودکی طبیعی است یا خیر؟
کودکی سنی است که مغز در آن به بی نظمی و به هم ریختگی دچار می شود و در نتیجه، کودک مدام کابوس می بینید. البته در صورتی که کودک کابوس های متفاوت و پراکنده می بیند جای نگرانی نیست، ولی در صورتی که یک کابوس هر روز برایش تکرار شود، کودک بیماریی دارد که باید منشا آن را جست و جو کرد.
بهترین راه این است که از کودک بخواهید کابوس خود را نقاشی کند و داستان آن را برایتان تعریف کند. اگر چیزی معنی نداشت، سعی نکنید بی جهت به آن معنی ببخشید. در صورتی که کابوس ها مدام تکرار شدند حتما با یک روانشناس کودک مشاوره کنید.
منبع:
هفته نامه سلامت
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼