یک اتفاق تکاندهنده درباره همخوابی شبانه زوجهای ایرانی
روزنامه اعتماد در گزارشی که در شماره امروزش منتشر شده به مساله طلاق عاطفی پرداخته
روزنامه اعتماد در گزارشی که در شماره امروزش منتشر شده به مساله طلاق عاطفی پرداخته، بخشهایی از این گزارش اما راز بچهدار نشدنهای این روزهای ایرانیها را در خودش دارد، حالا هی توصیه به فرزندآوری کنید، گره جای دیگریست:
«امیر، پنجاه و یک ساله در میدان انقلاب با موتور مسافرکشی میکند. میگوید خانهاش در غرب تهران است و روزی چهار، پنج ساعت بیشتر کار نمیکند. مثل اغلب کسانی که با موتور مسافرکشی میکنند. میگوید که شغل اصلیاش مسافرکشی با موتور نیست، «مغازهدار» است. اما در مورد اینکه چه چیزی میفروشد و مغازهاش کجاست، حرفی نمیزند. داستان این تغییر فلسفه چیست؟ امیر میگوید: «ما بیست سال پیش با هم ازدواج کردیم، بچه هم نبودیم. زندگیمان را هم دوست داشتیم. عشق و عاشقی الکی هم نبود کارمان. حساب کتاب داشتیم. چند سالی هم واقعا همه چیز خوب بود. ولی فکرش را نمیکردیم که قرار است هر چه میدویم به عقب بدویم. دیدیم بچهدار که نمیتوانیم بشویم. از پس هزینههایش بر نمیآمدیم. بعد هم ما چه گلی به سر ننه بابایمان زده بودیم که بچههای ما بخواهند گلی به سر ما بزنند. گفتیم بچهدار نمیشویم، کار میکنیم زندگی میسازیم. چشمهایمان را باز کردیم، دیدیم هر چی میدویم به عقب میدویم. بعد زنم فکر میکرد تقصیر من است که کم کار میکنم، من فکر میکردم تقصیر او است که زیاد خرج میکند. همهاش دعوا مرافع.»
وقتی امنیت اقتصادی نیست و وقتی شرایط اجتماعی فاجعهبار است، این روایات واقعیترین چیزی است که مسئولان البته تمایلی به شنیدن آن ندارند:
«بهار، زن چهل و شش سالهای است که در یک طلاق نانوشته زندگی میکند، او در مورد تجربه خودش میگوید: «من و همسرم سالهاست که با هم رابطهای نداریم. هنوز در یک خانه زندگی میکنیم و یک پسر نوجوان داریم، اما تمام حرفی که با هم میزنیم در مورد پسرمان است. بچه را از مدرسه برداشتی؟ بچه را دندانپزشکی بردی، بچه را رساندی؟ بچه را آوردی و چیزهایی از این دست. گهگاه با هم به مهمانیهای خانوادگی میرویم، اما سالهاست که نه تولد همدیگر را جشن میگیریم، نه در یک اتاق میخوابیم و نه با هم به مسافرت میرویم. پدر و مادر او پیر هستند، پدر و مادر من پیر هستند، کلا خانوادهها تحمل طلاق را ندارند وگرنه درستش این بود که طلاق میگرفتیم، حالا که ممکن نیست، دیگر مزاحم همدیگر نمیشویم. البته اینطور نیست که کلا همدیگر را فراموش کرده باشیم، من مریض میشوم از من نگهداری میکند، او مریض میشود من از او نگهداری میکنم. اما رابطهمان بیشتر مثل خواهر و برادر یا رابطه دو نفر همخانه یا هماتاقی است تا رابطه ازدواجی. آن چیزی که او از ازدواج میخواهد را من نتوانستهام به او بدهم، آن چیزی که من میخواستم را هم او نتوانسته به من بدهد.»
به هر حال در شرایطی که مردان و زنان حوصله کنار هم خوابیدن را ندارند، توقع فرزندآوری یک توقع بیهوده است شاید.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼