۱۵۶۶۶۴
۱۷۸۹
۱۷۸۹

رشد عقلی کودکان، فرآیند خاصی دارد؟

استعداد ادراک آنچه از لحاظ زمان و مکان، دور است با افزایش قدرت به نشان دادن عکس العمل به علائم و رموز، یا واکنش نسبت به جزء به این عنوان که «کل» را مجسم می کند ارتباط دارد

در زمانهای اخیر، مطالعات بیشتری درباره ی ماهیت رشد و تکامل عقلی و هوش بعمل آمده اند. لکن اعمال عقلی به قدری پیچیده اند که تعیین دقیق استعدادهای آن دشوار است. از این رو، کنش های عقلی را نمی توان مستقیماً مانند امور مادی اندازه گیری کرد برعکس رشد و تکامل بدنی که همیشه می توان آن را به دقت اندازه گرفت.
منظور از اصطلاح «عقل»(۱) در روان شناسی جدید، مجموعه اعمال معنوی یا درونی انسان است. بنابراین، در مطالعه ی رشد و نمو عقلی، استعدادهای حفظ کردن، تخیل، زبان، ادراک، تصورات و استعداد حل مشکلات و مسائل مورد بحث قرار می گیرند. به عبارت دیگر، رشد کنش های عقلی را به شکل تصاعدی که با ادراک حسی شروع و به مسأله هوش منتهی می شود، مطالعه می کنند زیرا رشد عقلی کودک را از هنگامی می توان مطالعه کرد که به محرکهای خارجی از قبیل: روشنایی، صدا، تماس بدنی، مزه و بوی اشیاء واکنش نشان دهد. ظاهراً کودک، حواس خود را از راه بدنش درمی یابد. وقتی گرسنه باشد گریه می کند، اگر معده اش خوب کار نکند ناراحت و تند مزاج می شود و اگر خوب تغذیه شود آرام می خوابد. همینکه کودک استعداد احساس و ادراک را آشکار ساخت در واقع دو عنصر ساختمان عقل را دارا شده است. به زودی بعد از تولد، صفت اساسی دیگر عقل را نشان می دهد از قبیل: استعداد واکنش به اشارات و عکس العمل به یک قسمت از کل محرکهای گذشته چنانکه وقتی مادرش او را به آغوش می گیرد یا در اتاق باز می شود، گریه اش را قطع می کند. اینک ما نیز پس از اشاره به خصایص عمومی رشد و تکامل عقلی، به بحث درباره ی ادراک، سپس هوش می پردازیم. استعداد ذهنی عمومی در کودک عادی از تولد یا پنج تا شش سالگی به سرعت افزایش می یابد و این رشد و نمو سریع با رشد و تکامل مغز و نخاع همراه است. از شش سالگی تا ۱۴ یا ۱۵ سالگی (دوره ی نوجوانی) افزایش در استعداد عقلی رو به بالا است ولی به میزان کندتر.

خصایص عمومی رشد ذهنی
گسترش افق ذهنی
اگرچه ما نمی توانیم ماهیت درست زندگی عقلی یک کودک را دریابیم ولی روشن است که اثر متقابلی میان اعمال ذهنی و احتیاجات و فعالیت های بدنی او وجود دارد. وقتی کودک گرسنه ای را مادرش به آغوش می گیرد، حرکات شیرخواری از خود نشان می دهد که از آغاز یک نوع ادراک حکایت می کنند و فعالیت ذهنی او را ظاهر می سازند. همینکه بزرگ می شود بیشتر فعالیت ذهنی و کاوش او از محیط، نسبت به نیاز او به فعالیت های بدنی انجام می گیرد. بنابراین، می توان گفت که جهان کودک در دوره ی نوزادی از یک عده انگیزه های درونی یا آنهایی که مستقیماً بر بدن او اثر می گذارند تشکیل یافته است. به این سبب گرسنگی، تغذیه و توجه به امور بدنی، بیشتر وقت بیداری او را می گیرند، در صورتی که جهان دیدنی ها و شنیدنی ها او را به خود مشغول نمی سازند و بعد از مدتی بدین مسائل توجه می کند چنانکه مثلاً کودک نمی تواند درآغاز طفولیت، به یک چیز متحرک چشم بدوزد یا با چشم، آن را دنبال کند و این توانایی را بعد از مدتی بدست می آورد. با گذشت زمان، فعالیت مربوط به دیدن و شنیدن افزایش می یابد و کودک بدان وسیله با محیط خود مربوط می شود. سپس عمل دیدن به قدری اهمیت پیدا می کند که ما غالباً عبارات بصری را درباره ی معانی و مفاهیمی بکار می بریم که ذاتاً به بینایی و دیدن مربوط نیستند چنانکه مثلاً وقتی گفته شخصی را می فهمیم به جای اینکه بگوییم: «آنچه را گفتی فهمیدم و شناختم» می گوییم: «آنچه را که می گویی می بینم».
گسترش ابعاد زمانی
از جمله نشانه های بارز رشد ذهنی کودک، این است که می تواند تا موقعی که کودک، خردسال است عکس العمل ها و امیال او بیشتر در اطراف امور موجود و محسوس دور می زنند لیکن با پیشرفت سن، استعداد او به واکنش نسبت به حوادث گذشته یا اموری که ممکن است در آینده اتفاق افتند افزایش می یابد.
افزایش استعداد به کاربرد نمادها
استعداد ادراک آنچه از لحاظ زمان و مکان، دور است با افزایش قدرت به نشان دادن عکس العمل به علائم و رموز، یا واکنش نسبت به جزء به این عنوان که «کل» را مجسم می کند ارتباط دارد چنانکه تنها با مشاهده بطری شیر «لااقل موقتاً» گریه خود را پایان می دهد زیرا آن را «رمز یا نشانه» غذا می داند. طفلی که عادت کرده است بعد از پوشیدن لباسهایش به گردش برود با دیدن مادرش که لباسهای او را می آورد شاد می شود و لبخند می زند. این استعداد نشان دادن پاسخ به علایم و رموز، یا اشیای جزیی- که جزیی از یک کل بزرگ است و جانشین آن کل می شود- در فعالیت های گوناگون ذهنی ظاهر می شود.
سایر تغییرات
به مرور زمان، کودک می تواند تجارب و اطلاعات قبلی خود را بکار ببرد و روش هایی برای رسیدن به یک عده هدفهای دور به کار ببرد. همچنین، می تواند علاوه بر نشان دادن واکنش نسبت به علائم و رموز، خود شخصاً آنها را مورد استفاده قرار دهد، معقولات را بفهمد در صورتی که ابتدا فقط به فهم محسوسات قادر بود. به تدریج کودک می تواند فکر خود را مدت طولانی درباره ی یک موضوع، متمرکز سازد و در همین موقع است که می گویند «میدان دقت» کودک گسترش یافته است.
ادامه رشد ذهنی
تغییرات گفته شده به نضج کودک بستگی دارند ولی با وجود این، مراحل روشنی برای رشد ذهنی موجود نیستند بدین معنا که کودک مثلاً یک باره از مرحله ی توجه به امور محسوس نزدیک، به مرحله ی توجه به مفاهیم انتزاعی و غیرمحسوس دور، منتقل نمی شود. استعدادهای ذهنی کودکان در بیشتر جهات، سریع تر از استعدادهای بدنی ایشان رشد می کند.
پایه ی بدنی رشد ذهنی
چنانکه می دانیم، ما معمولاً یک عده از اعمال خود را «بدنی» و دسته ی دیگر را «عقلی» می نامیم ولی این طبقه بندی- بطوری که گفته شده است- یک طبقه بندی نظری و حتی به نظر برخی از روان شناسان، طبقه بندی «غیرعلمی» است زیرا عملی که صرفاً بدنی یا عقلی باشد از شخص سر نمی زند و این ارتباط میان عقل و بدن به قدری است که مونتنی(2) می گوید: «حیات وحدتی است غیرقابل تجزیه، و تن و عقل دو جنبه از یک زندگی واحد وجود واحد هستند». از جمله دلایل مهم این ارتباط قوی آن است که ما رغبت ها و امیال خود را با اعمال مادی ارضا می کنیم و آثار هیجان و عواطف در چهره ی ما ظاهر می شوند. فعالیت ذهنی زیاد باعث خستگی بدنی می شود؛ همانطوری که خستگی بدنی از فعالیت های ذهنی می کاهد. استنشاق هوای کثیف موجب کسالت می شود. بیماریهای بدنی، فعالیت های ذهنی را ضعیف می کنند. و خوردن مواد سمی باعث اختلال تفکر و تعقل می شود. بستگی میان عقل و بدن در کودکان بهتر مشاهده می شود زیرا زندگی عقلی آنها به حدود حیات بدنی محدود است یعنی ذهن و بدن کودک به نسبت تقریباً مساوی رشد می کنند. از طرف دیگر کودک وجود خود را نخستین بار از راه بدن می شناسد به همین سبب دانشمند نامبرده می گوید: «ما نه عقل را پرورش می دهیم و نه بدن را، بلکه ما فرد را تربیت می کنیم. بنابراین، شایسته نیست که او را به دو قسمت تقسیم کنیم». اعضایی که موجب این ارتباط می شوند «مغز» و «سلسله اعصاب» هستند و نضج عقلی و رشد دستگاه عصبی کاملاً به هم مربوطند. با وجود این ارتباط، گاهی ممکن است میان اطفال و یا در کودک واحد، اختلاف میان رشد بدنی و ذهنی دیده شود چنانکه بعضی از کودکان، که از لحاظ بدنی رشد کرده اند، ممکن است از لحاظ ذهنی عقب مانده باشند، یا اطفال با هوش لاغر و نحیف شوند. لکن در هر حال مطالعات علمی نشان داده اند که کودکان تیزهوش در کل از لحاظ رشد بدنی بر کودکان عادی پیشی دارند. این بستگی میان ذهن و بدن، مربیان را به رعایت نکات زیر وادار می کند:
1-لزوم کمک به تربیت حواس که به تربیت ذهنی منجر می شود.
2-با هر وسیله ممکن، حالت روانی افراد بیمار را تغییر دهند مثلاً داستانهای فکاهی یا حرکات خنده آور در این امر بسیار مؤثرند و در بیمار، سرور و نشاط ایجاد می کنند و این خود یکی از روشهای درمان ناراحتی های روان شناختی است.
3-در بهبود محیط مادی کودکان بکوشند. کودکان باید غذای کافی بخورند، آب تمیز و گوارا بنوشند، لباس های تمیز بپوشند، هوای پاک استنشاق بکنند و به ورزشها و بازیهای منظم بپردازند تا ذهن ایشان پرورش یابد و از همان جاست که گفته اند: «عقل سالم در بدن سالم است».
4-یک عده از دانشمندان آموزش و پرورش می گویند: تربیت باید افکار درست به کودکان و نوجوانان بدهد تا افکار نادرست بر آنها راه نیابند که در این صورت، ایشان از «عقل سالم» برخوردار خواهند شد. به عقیده ی همین دانشمندان باید گفت: «بدن سالم تابع عقل سالم است». روان شناسی مرضی، درستی این موضوع را کاملاً آشکار ساخته است زیرا چه بسا بیماریهای عقلی و روانی هستند که به بیماریهای بدنی منجر می شوند.(3)
تأثیر وراثت
بستگی میان استعدادهای ذهنی و زمینه ارثی فرد از جمله مسائلی است که مورد توجه و بحث دانشمندان قرار گرفته است. تجارب بعمل آمده نشان می دهند که استعداد عقلی عالی یا ضعف عقلی از خصایص خانوادگی بوده است و بیشتر به وراثت ارتباط دارد، به عقیده ی پیاژه کودک ذاتاً دارای استعداد سازمان دادن تجارب خود می باشد و درجه این استعداد در کودکان متفاوت است. عوامل موثر دیگر عبارتند از: صدماتی که هنگام تولد به مغز کودک می رسند مثلاً ممکن است به علت برخورد سرش با یک چیز سخت به ضعف ذهنی مبتلا شود، ناخوشی مخصوصاً بیماریهای جنسی موجب ضعف قوای عقلی می شوند. همچنین شرایط و اوضاع بهداشتی و توسعه و تکمیل تجارب، باعث رشد ذهنی می شوند.
معمولاً مطالعه رشد و تکامل شناختی را با بررسی «ادراک و فهمیدن» (understanding) آغاز می کنند زیرا «شناخت» وقتی انجام گرفته است که فرد می فهمد یا وقتی فهمید گوییم شناخت پیدا شد. در واقع فهمیدن و شناخت لازم و ملزومند. کودک هنگام تولد محیط خود یا آنچه را که در اطرافش مشاهده می کند نمی شناسد و نمی فهمد و ذهن او از همه نوع مفاهیم و نمادها خالی است. به تدریج در اثر رشد و نمو یادگیری، فهمیدن را آغاز می کند و آنچه را که روی حواسش اثر می گذارد در می یابد و کم کم برای او معنادار می شود. اما از آنجایی که هیچ دو کودکی را نمی توان یافت که از لحاظ قدرت هوشی و تجارب کاملاً یکسان باشند هیچ دو فردی را نیز نمی توان یافت که چیزی یا موقعیتی را کاملاً یکسان دریابند. نتیجه اینکه هر بچه و کلاً هر شخص تجربه های فعلی خود را برحسب خاطرات و آموخته های قبلی خود تعبیر می کند.
تشخیص محرک ها در هفته های نخستین زندگی آغاز می شود. نوزاد 15 روزه به صداهایی مانند زنگوله چند لحظه ای دقیق می شود، در حدود یک ماهگی مدت طولانی تری به همان صدا گوش می دهد، و در حدود سه ماهگی آن را کاملاً تشخیص می دهد. در همین زمان صداها را تقلید می کند و موقعیت هایی نامأنوس را می شناسد. مثلاً هرگاه بخواهند او را از زمین بلند کنند وضع بدنی خود را برای این کار بیشتر آماده می کند. همه این شکل های رفتار نمایانگر این است که کودک می تواند بشناسد و به محیط یا محرک های بیشتری واکنش مناسب نشان دهد. هنگامی که به مدرسه وارد می شود صدها مفهوم در ذهن خویش انبار کرده است. بدین ترتیب، مفهوم ها به سرعت رشد و گسترش پیدا می کنند و وقتی کودک به دوره نوجوانی می رسد هزاران مفهوم دارد.
منبع: راسخون

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.