دلبستگی کودک به والدین، وقتی غیرطبیعی میشود!
دلبستگی عاشقانه نسبت به پدر و مادر در سنین ۳ تا ۶ سالگی چیزی است که شما می توانید آن را شیوۀ طبیعت برای...
دلبستگی عاشقانه نسبت به پدر و مادر در سنین ۳ تا ۶ سالگی چیزی است که شما می توانید آن را شیوۀ طبیعت برای شکل دادن به احساس کودک برای شوهر، پدر، همسر و مادر شدن در آینده بدانید.
ولی طبیعت نمی خواهد که این دلبستگی آن قدر شدید شود که در تمام طول زندگی و حتی در دوران کودکی ادامه پیدا کند. طبیعت می خواهد که کودک در 6 یا 7 سالگی کاملاً از امکان مالککیت تام و تمام پدر یا مادرش دلسرد شود.
ترس های ناخودآگاهی چون خشم احتمالی پدر و مادر و تفاوت های جنسی کودک با جنس مخالفش، اینک لذت رویاهای عاشقانه را از بین می برد.
از حالا به بعد، پسر از اینکه مادرش عاشقانه او را ببوسد، خجالت می کشد و علائق او به موضوعات غیر شخصی ای چون تکالیف مدرسه و علوم جلب می شود و کم کم آرام می گیرد. او سعی می کند به جای اینکه مثل پدرش باشد، شبیه بقیه پسرها شود.
دلبستگی شدید قبلی او به پدر و مادرش، اهداف اصلی و سازنده خود را انجام داده اند و حالا دیگر کودک در مرحله ای از رشد قرار گرفته است که این احساس به دردش نمی خورد (فروید ان دگرگونی را عقده ادیپ می نامد).
بنابراین پدری که تشخیص می دهد پسر کوچکش گاهی به طور ناخودآگاه نسبت به او احساس بیزاری و ترس دارد، نباید تلاش کند که نسبت به او فوق العاده رئوف و آسان گیر باشد و یا وانمود کند که همسرش چندان هم دوست ندارد.
در واقع اگر پسری متقاعد شود که پدرش از این که مرد قوی، پدری جدی و شوهری باشد که به طور طبیعی و عادی نسبت به همسرش حس مالکیت دارد، احساس خواهد کرد که کاملاً مالک مادرش شده است و از این بابت احساس گناه و ترس می کند و به این ترتیب او الگوی مردانه ای را که باید از پدرش بگیرد و از آن طریق مردانگی و شجاعت خود را رشد بدهد، از دست می دهد.
به همین ترتیب، مادر هم حتی اگر متوجه شود که دختر کوچکش گاهی نسبت به او حسادت می کند، بهترین راهی که می تواند به رشد کودک کمک کند این است که کاملاً اعتماد به نفس داشته باشد و اجازه ندهد که کسی او را ملعبه دست خود قرار دهد و بداند که چگونه و چه وقت باید جدی باشد و ابداً از این که عشق و دلبستگی خود را به شوهرش نشان بدهد، نترسد.
حالا خیلی خوب می توانید متوجه این نکته شوید که هنگامی که مادری نسبت به پسرش خیلی بیشتر از پدرش عاطفه به خرج می دهد و آسان گیرتر است، چرا زندگی آن پسر را در هم می ریزد.
همین موضوع در مورد مادری هم که به پسرش نزدیکتر از شوهرش است و به او محبت بیشتری می کند، صادق است. چنین برخوردهایی باعث می شوند که پسر از پدرش دوری کند و ترسش از او بسیار زیاد شود.
از سوی دیگر پدری هم که در دست دخترش می چرخد و اثر نظم و انضباط مادر را در مورد دخترش ضایع می کند و طوری رفتار می کند که انگار مصاحبت دختر برای او بسیار لذت بخش تر از مصاحبت با مادرش است، هم به مادر ظلم می کند و هم آیندۀ دختر را به خطر می اندازد، زیرا این طرز رفتار ارتباط خوب بین مادر و دختر را که ضامن رشد درست دختر برای تبدیل شدنش به یک زن سعادتمند است، از بین می برد.
کاملاً طبیعی است که پدر نسبت به دخترش و مادر نسبت به پسرش ملایمت بیشتری داشته باشند و پسر با مادرش و دختر با پدرش احساس راحتی بیشتری بکند، چون طبیعتاً حسادت و رقابتی که بین زن و مرد هست، بسیار کمتر از رقابت بین دو مرد یا دو زن با هم است.
ما نمی خواهیم آن قدر پدران و مادران را دربارل این نوع روابط نگران کنیم که بیهوده مشکوک و مضطرب شوند. در خانواده های معمولی، بین احساسات پدر، مادر، پسرها و دخترها تعادل سالمی وجود دارد که باعث می شود والدین کودکان خود را بدون تلاش خاص یا فکر آگاهانه ای، راهنمایی کنند تا از این مراحل بگذرند.
ما این نکات را فقط برای آن دسته از خانواده ها می گوییم که روابطشان از مسیر طبیعی خارج شده اند. خانواده هایی که مثلاً در آنها، والدین عموماً دربارۀ نظم و انضباط دادن به بچه ها اختلاف نظر دارند، یا پسر خانواده از بقیه پسرها و مردها به شدت می ترسد و یا دختر خانواده به شکل زننده ای با مادر دشمنی می کند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼