چگونه با کودکان رفتار کنیم؟
همۀ والدین در مورد برخی موضوعات، فرزندان را غرق سؤالات بیامان خود میکنند: خوش گذشت؟
همۀ والدین در مورد برخی موضوعات، فرزندان را غرق سؤالات بیامان خود میکنند: خوش گذشت؟ تکلیفهات را بهموقع تحویل دادی؟ زنگ تفریح فوتبال هم بازی کردین؟ نهار چی خوردی؟
متاسفانه بچهها وقتی احساس شکست میکنند، در خودشان فرو میروند. پرسوجوی زیادی تجاوز بهزندگی خصوصی و شخصی آنهاست. فرزندان وقتی احساس آمادگی کنند یا بخواهند خبری بهشما بدهند یا چیزی را با شما در میان بگذارند، راحت حرف خود را میزنند و گفتگو میکنند.
بهجای سؤال و جواب کردن، وقتی فرزندتان از مدرسه یا بازی برگشته، سعی کنید فقط چنین چیزی بگویید: سلام خسته نباشی؛ خوش اومدی.
اگر کودکانتان خستهاند و بهاستراحت نیاز دارند، فقط یک جای راحت و آسوده بنشینید یا در اتومبیل با گوش دادن بهرادیو استراحت کنید. لازم نیست تمام وقتتان را بهگفتگو بگذرانید.
بچهها وقتی صحبت میکنند که آماده باشند و اگر شما هم پذیرا و آماده باشید، خودشان میدانند کِی سروقت شما بیایند. یک احوالپرسی صمیمانه واقعاً اثر فوقالعادهای دارد. امتحان کنید! ادامه بدهید!
• خودداری از وسط حرف پریدن برای خلاص شدن
بزرگ و مستقل شدن چیزی نیست جز اینکه بهفرزندانتان اجازه بدهید با توجه بهسن و رشدشان، اشتباهات خود را مرتکب شوند. هدف نهایی این است که روزی روزگاری دور از شما، بهطور مستقل، بهوظایف خودشان عمل کنند.
همیشه برای خلاص شدن فرار نکنید. بگذارید فرزندانتان سُر بخورند، از درخت بیفتند (اگر خیلی خطرناک نیست)، کیک بپزند حتی اگر موقع بریدن ریز میشود، بگذارید قفسۀ اتاق خوابشان را پر کنند. فرزندان شما بهکشف، یادگیری، اشتباه کردن و یافتن جوابهای خود نیاز دارند.
یکی از راههای کمک بهفرزندان در پرورش مهارت حل مشکلات، خودداری از دادن جواب فوری بههمۀ سؤالهایشان است. وقتی چیزی میپرسند (که این کارشان حول و حوش سهسالگی بهاوج میرسد)، بهآنها فرصت فکر کردن بدهید تا نظراتِ خودشان را شکل بدهند و دنیا را درک کنند.
مثلاً وقتی کودک چهار سالۀ شما میگوید: چرا نانی همیشه چهارشنبهها میآد؟ سؤالش را دوباره از خودش بپرسید تا ببینید فرزندتان چه جوابی پیدا میکند: خوب تو فکر میکنی چرا نانی همیشه چهارشنبهها میآد پیش ما؟
بیجواب گذاشتن سؤالات، اوایل تا حدودی سخت است، زیرا شما، بهطور ذاتی، میخواهید با عجله جواب را بگویید، اما با دوباره پرسیدن، بهفرزندتان کمک میکنید تا خودش فکر کند. شما بهاو فرصت رشد، یادگیری و احساس کشف مستقل میدهید.
حمایت از رؤیاهای آنها، بدون حمایتِ بیش از حد از تجربیات آنها
پدر و مادرها اغلب سعی میکنند از فرزندانشان در برابر ناکامی و شکست محافظت کنند که این طبیعی و حتی کاملاً شرافتمندانه است، اما حمایت کردن میتواند جلو تلاش یا تفکر آنها را بگیرد یا حتی باعث شود بهدنبال چیزهایی فراتر از مناطق امن خود نرود. حمایت افراطی ممکناست بعدها هم اهداف و آرمانهای آنها را در زندگی سرکوب کند.
شما ممکناست الان اینطور فکر کنید: خوب تمام اینها قبول، اما کمک بهآنها یا حل مشکلاتشان چه اشکالی دارد؟ اشکالش این است که اگر فرزندان شما برای هر چیزی بهشما وابسته باشند، اعتماد بهنفس خود را از دست میدهند و بیشتر مواقع، احساس بیکفایتی و خشم میکنند.
در بلندمدت، حمایت دائمی از فرزندانتان هیچ کمکی بهزندگی آنها نمیکند؛ سرانجام این کار فقط ایجاد احساسات منفی و لطمه زدن بهاعتماد بهنفس آنهاست.
بکوشید وقتی اوضاع کمی طاقت فرسا و دشوار میشود، بین کمک صمیمانه بهکودکانتان و اجازه دادن بهآنها برای کسب تجربه، ارتکاب اشتباه و درس گرفتن از اشتباهات خود در محیطی امن، تعادلی ایجاد کنید. ضرورت دارد شما بهآنها کمک کنید تا بزرگسالانی مسئول و مستقل شوند و قادر باشند تا از عهدۀ خودشان برآیند، بنابراین نه رویای خود را از بین میبرند و نه زندگی خود را میفریبند.
مثلاً وقتی فرزند شما بهخانه میآید و میگوید: میخوام با پخش روزنامه پول دربیارم. آرزوهایش را سرکوب نکنید؛ با گفتنِ شوخی میکنی! تو هیچوقت صبح زود بیدار نمیشی. بهجای آن بگویید: میخوای روزنامه فروشی کنی؟ خوب؟
مشابه آن، اگر فرزند شما ناگهان بگوید: من میخوام وقتی بزرگ شدم، دکتر بشم. رویاهای او را با گفتن این جمله سرکوب نکنید: خوب، با این نمرههات مگه خوابشو ببینی! سعی کنید بگویید: پس شغل دکتری رو در نظر گرفتهای.
منبع:
کودک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼