راه حل های مشکلات کودکان، هوشمندانه عمل کنید
آیا فرزندتانتان بیشتر به جای آنکه بگویند «میتوانم»، میگویند «نمیتوانم»؟ بچهها به صورت مادرزادی حلال مشکلات نیستند.
آیا فرزندتانتان بیشتر به جای آنکه بگویند «میتوانم»، میگویند «نمیتوانم»؟ بچهها به صورت مادرزادی حلال مشکلات نیستند. آنها با انجام کارهای زیر یاد میگیرند که چگونه مشکلات را حل کنند و نشان میدهند که در حال یادگیری این مسئله هستند. آنها:
-میدانند چگونه بپرسند و جواب بگیرند.
-توانایی تشخیص و رویارویی با مشکل را دارند.
-آنها ایدههایی پیدا میکنند که میتواند راه حل باشد.
-نشان میدهند که میتوانند تصمیمی منطقی بگیرند.
ما نمیتوانیم برای فرزندانمان ایمنی را ایجاد کنیم. آنها باید خودشان بدانند که برای این کار چه سؤالاتی باید بپرسند و چه گامهایی بردارند. آنها باید قادر باشند با مشکلات و مسائل، بالقوه، با آرامش و به صورت کارآمد برخورد کنند. بگذاریم بچهها بفهمند تا چه حد واقعاً باهوش هستند. ممکن است نوجوانان بیش از آنچه شما توقع دارید، دربارهی کارکرد تلویزیون اطلاعات داشته باشند. باید اطمینان حاصل کنیم که بچههایمان میدانند، وقتی پاسخهای دقیقِ خود را ارائه میکنند، ما فقط گوش نمیکنیم، بلکه چیزی از آن یاد میگیریم. احتمالاً هوشمندانهترین چیزی که به بچههایم گفتهام این بوده که: «جزو آن افرادی باشید که هیچ چیزی برایشان بیاثر و بیفایده نیست.»
حل مشکلات بستگی به این دارد که همهی نظرات را مورد توجه قرار دهیم. وقتی در دبیرستان و حتی در دانشگاه تدریس میکردم، مشکلترین سؤالی که از دانشآموزان و دانشجویان میپرسیدم این بود که: «شما چه فکر میکنید؟»
چون آنها مشکلات زیادی داشتند، کمکم به این مسئله پی بردم که چگونه میتوان فکر کردن را نه فقط در کلاس درس، بلکه در خانه آموخت.
فکر کردن به خودی خود یک موضوع مجزا نیست. موضوع اصلی این است که شما در این مورد خاص چه فکر میکنید. ما احتیاج به بچههایی داریم که شروع به فکر کردن دربارهی موضوعات جدی کنند. آنها میتوانند با تشویق و کسب مهارتهای مناسب این کار را انجام دهند.
دستورالعمل من برای حل مشکلات از دو قسمت اصلی تشکیل شده است:
-پرسش و پاسخ را تمرین کنید.
-صمیمگیریها را تمرین کنید.
این چیزی است که فعالیتهای این مقاله بر آن تأکید دارد.
این فعالیتها مختص گروه سنی خاص با تواناییهای خاصی نیستند. من بسیاری از آنها را در مورد دانشآموزان دبستانی تا دانشجویان، با موفقیت به کار گرفتهام. البته نتایج حاصل شده متفاوت است. توقع داریم پاسخ دانشجویان پیچیدهتر و پختهتر از پاسخ دانشآموزان دبستانی باشد؛ اما گاهی این طور نیست.
سؤال، سؤال، سؤال
پرسیدن و پاسخ دادن مستلزم تمرین و صرف وقت زیاد است. بچهها واقعاً در مدرسه چندان تمرینی در این زمینه ندارند. وقت کافی برای سؤالات و پاسخهای دقیق و متفکرانه وجود ندارد. بچهها به سؤالات صحیح یا غلط و سؤالاتی که تنها یک پاسخ صحیح دارند، پاسخ میدهند؛ مثلاً: «طولانیترین رودخانهی دنیا کدام است؟» اما آنچه بچهها نیاز دارند و مدارس (به دلایل منطقی) نمیتوانند فراهم کنند، سؤالاتی است که مستلزم فکر کردن باشند؛ مانند: «دربارهی... چه فکر میکنی؟» یا «چطور میتوان این مسئله را حل کرد؟» یا «برای اینکه این موضوع را به گونهی دیگری سازماندهی کنی، چه کاری انجام میدهی؟»
این سؤالات نامحدودند. اینگونه سؤالات اغلب، حتی در آن حدی هم که معلمها دوست دارند، مطرح نمیشوند. این سؤالات وقت زیادی میگیرند و هیچ پاسخ «درستی» برای آنها وجود ندارد. بچهها اغلب در پاسخ این سؤالات نمیتوانند بگویند «نمیدانم» و حتی ممکن است پاسخهایی ارائه بدهند که معلم متوجه شود شنیدن این پاسخ مشکلساز و خارج از کنترل اوست. من به عنوان معلم زبان انگلیسی، تعدادی از این گونه سؤالات را مطرح کردهام و گاهی اوقات بعد از اتمام بحث، خود را مؤاخذه کردهام که چرا از سؤالات چهارجوابی و یا سؤالاتی با جای خالی که تنها یک کلمهی مناسب برایشان وجود دارد، استفاده نکردهام.
خانوادهی اندیشمند
برای ایجاد مدارسِ «اندیشمند» مراحلی تدریجی وجود دارد؛ اما احتمالاً این کارهای وقتگیر، خارج از حوصلهی دانشآموزان است.
والدین لازم نیست منتظر یک خانهی متفکر باشند. منظورم این است که خانه محلی برای تمرین کارهاست و بچهها در چنین محیطی باید سؤالات دقیقی بپرسند و به پاسخهای متفکرانهای برسند.
بنابراین حالا این کارها را انجام دهید.
اول: منظور، پرسیدن سؤالاتی است که واقعاً پاسخشان را میخواهید و واقعاً به شنیدن جواب آنها دقت میکنید.
برای بچههای کوچکتر، باید سؤالاتی دربارهی داستانهایی که با هم خواندهاید، بپرسید: «فکر میکنی بعد چه اتفاقی میافتد؟»؛ «به نظرت داستان چطور تمام میشود؟»؛ «چرا این طور فکر میکنی؟»
از بچههایی که بزرگتر هستند، سؤالاتی دربارهی موقعیتهایی که پیش میآید، بپرسید. وقتی تلویزیون میسوزد از آنها بپرسید: «به نظر تو چه کار میتوان کرد؟»؛ «آیا باید آن را بفرستیم تا تعمیر شود؟»؛ «آیا باید یک تلویزیون جدید بخریم؟»؛ «چه فکر میکنی»؛ «چرا؟»
وقتی تلویزیون روشن است، میتوانید بپرسید: «آیا باید آن را خاموش کنیم؟»؛ «این برنامه به ما چه میگوید؟»؛ «ما از آن چه برداشتی میکنیم؟»؛ «آیا باید به چیز دیگری به جای آن فکر کنیم؟»
دوم: به پاسخ بچهها گوش فرا دهید. حتی در صورت لزوم، خود را مجبور به گوش دادن کنید. اگر لازم میدانید از بچههایتان بخواهید، هر گاه که متوجه شدند شما گوش نمیکنید، به شما یادآوری کنند. دربارهی پاسخهای ۳۰ دقیقهای صحبت نمیکنیم، بلکه منظور ما پاسخهایی است که ممکن است یکی دو دقیقه طول بکشد.
سوم: یعنی بگذاریم بچهها بفهمند تا چه حد واقعاً باهوش هستند. ممکن است نوجوانان بیش از آنچه شما توقع دارید، دربارهی کارکرد تلویزیون اطلاعات داشته باشند. باید اطمینان حاصل کنیم که بچههایمان میدانند، وقتی پاسخهای دقیقِ خود را ارائه میکنند، ما فقط گوش نمیکنیم، بلکه چیزی از آن یاد میگیریم.
چهارم: یعنی اینکه بگذارید بچهها سؤالاتی از شما بپرسند که نیاز به صرف وقت از سوی شما، برای دادن پاسخ دقیق دارد. آنها ممکن است از شما بپرسند: «چرا مجبورند هر شب در ساعت خاصی کاری را در خانه انجام دهند؟» یا اینکه: «چرا شما در مورد مدل موی آنها، دوستانشان یا کارنامهشان ناراحت شده اید؟»
پنجم: یعنی وقتی شما صحبت میکنید، بچههایتان گوش میکنند. درست همانطور که شما در محدودهی زمانی منطقیای توقع دارید آنها پاسخشان را بدهند، خودتان نیز باید چنین کنید.
برخورد خلاقه
گرچه تمام موارد حل مشکلات با خلاقیت همراهند، اما برخی از سؤالات، خلاقیت بیشتری ایجاد میکنند. وقتی از بچهای میپرسید که «آرزو داشتی چه اتفاقی بیفتد؟» میتوانید منتظر شنیدن پاسخ ذهنیتری باشید، تا زمانی که دربارهی تلویزیون خراب شده پاسخ میدهد.
بچهها را تشویق کنید که تصور کنند. مثلاً اگر اتومبیل اختراع نشده بود، چه اتفاقی میافتاد؟ به این ترتیب دنیای کاملاً جدیدی به رویمان گشوده میشود.
از بچهها بخواهید پنج اختراع را که مردمِ دنیا میتوانند از آنها استفاده کنند و هنوز اختراع نشدهاند، نام ببرند.
طرحهایی را روی کاغذ بکشید تا ایدههایی به دست آورید. یک قطره جوهر را روی کاغذ بریزید؛ آن را تا کنید؛ روی آن دست بکشید و آن را خشک کنید.
شما میتوانید با سؤالاتی که ذهن را به کار میاندازد، تفکر خلاق بچهها را تحریک کنید. از آنها بپرسید با یک ورق کاغذ، چند نوع چیز مختلف میتوانید بسازید. از یک نوار لاستیکی چطور؟ از یک گیرهی کاغذ؟ چطور میتوان پلههای معمولی را بهبود بخشید.
از بچهها بپرسید که قطرهی جوهر چه چیزهایی را به یاد آنها میآورد. جایتان را عوض کنید و حالا شما این کار را انجام دهید.
روی یک ورق کاغذ، چند دایره، مربع یا مستطیل به اندازههای مختلف بکشید، بعد، از بچهها بخواهید با استفاده از این اشکال، هر چه بیشتر نام اشیای مختلفی را که به ذهنشان میرسد، نام ببرند یا بکشند. به بچهها کمک کنید تا دربارهی اینکه اگر آرزوهایشان به حقیقت میپیوست، چه تغییراتی به وجود میآوردند، فکر کنند.
-برای چه کاری وقتِ بیشتری میخواهی؟
-به چه صورتی میتوانستی پولِ بیشتری استفاده کنی؟
-چه کاری هدر دادن وقت است؟
-چه چیزی واقعاً تو را خوشحال میکند؟
-دوست داشتی خانواده چه تغییراتی میکرد؟
-چه چیزهایی را دوست داشتی همیشه به یک صورت نگه داری؟
-دوست داشتی با چه کسانی رابطهی دوستی داشته باشی؟
-دوست داشتی فردا چه کاری انجام دهی؟ هفته بعد؟ ماه آینده؟
بچهها را تشویق کنید تا بعضی از این سؤالات را از شما بپرسند. پرسیدن، شاید اولین گام برای به حقیقت پیوستن آرزوهای آنان باشد.
بیشتر از آنچه تصور میکنی، میدانی
برای بعضی از مردم، سختترین پاسخ در دنیا این است: «نمیدانم.» اما فکر میکنم برای بسیاری از بچهها سادهترین پاسخ این است: «نمیدانم».
نمی توانیم بگذاریم کودکانمان با این پاسخ از مسئله فرار کنند. آنها بیش از آنچه فکر میکنند، میدانند. مثلاً بچههای دردسرساز، اغلب اوقات حلال مشکلات هستند. آنها وارد کلاس میشوند و سر و صدای زیادی ایجاد میکنند. آنها میخواهند به دیگران نشان بدهند که چه چیزهایی میدانند و چگونه میتوانند مسائل را حل کنند. خانه برای محل بچهها محل مناسبی است تا آنچه را میدانند نشان دهند؛ چرا که در آن نه نگرانی از کمبود وقت برای درس وجود دارد و نه اضطراب درسها و کلاس.
در بیشتر موارد میتوانید سؤالاتی با پاسخهای نامحدود بپرسید. هیچ پاسخ صحیحی وجود ندارد. شما در کلاس درس نیستید. پس هیچ دست دیگری برای پاسخ دادن بالا نرفته است و هیچ بچهی دیگری مشتاق به دادن پاسخ درست نیست. در خانه فضای آرامی برای یاد دادن و یاد گرفتن وجود دارد. ساعات حضور در خانه زمانِ تبادل نظرات، احساسات، امیدها و آرزوهاست. این اوقات را تنها در یک خانوادهی «متفکر» میتوان ایجاد کرد.
تصمیمگیری
تصمیمگیری کار سادهای نیست؛ اما در مواردی چون موارد زیر این مسئله آسانتر است. وقتی بچهها:
-میدانند که میتوانند به حل مشکلات کمک کنند.
-میبینید که یک مشکل میتواند بیش از یک راه حل داشته باشد؛ اما یک راه خاص، ممکن است بهتر از راه حلهای دیگر باشد.
-میآموزند که خویشتندار باشند و قبل از هر کاری دربارهی مشکل فکر کنند.
تصمیم نگرفتن، خود یک نوع تصمیمگیری است
تصمیمگیری ترس ایجاد میکند. برای خود من اینگونه بوده است. سالها پیش پوستری به خانه آوردم که برای من مفید بود. روی پوستر نوشته شده بود: «تصمیم نگرفتن، خود، تصمیم گرفتن است.»
وقتی این مطلب را در یک کتابِ داستان دیدم، فهمیدم که تنها من این احساس را ندارم. از آنجایی که این مسئله را در جاهای زیادی نوشتهاند، پس افراد زیادی این مشکل را دارند. پس از آن احساس آرامش کردن و شهامتِ تصمیمگیری را پیدا کردم.
بچهها را خیلی زود و به صورت فعال در شرایط تصمیمگیری قرار دهید؛ به ویژه در تصمیمگیریهای خانوادگی. آنها میتوانند مشارکت فعالی داشته باشند و یا تنها گوش کنند. بدین صورت مراحل تصمیمگیری بزرگترها را میفهمند و تشخیص میدهند.
منبع:
راسخون
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼