علت تقلید در کودکان، غریزی است؟
در این مقاله قصد داریم به غریزه ی تقلید کردن در کودکان بپردازیم و اینکه تقلید چیست و چگونه شکل میگیرد؟
در این مقاله قصد داریم به غریزه ی تقلید کردن در کودکان بپردازیم و اینکه تقلید چیست و چگونه شکل میگیرد؟ تقلید یک جزء کلیدی در نظریه های کلاسیک رشد کودک مانند بالدوین و پیاژه است و به تازگی، به عنوان یک سوژه از کار ترکیبی بین چند رشته در سراسر علوم شناختی، اجتماعی، تکاملی و مغز تبدیل شده است.
تقلید دارای خاصیت تطبیقی است، زیرا یک مکانیسم یادگیری قدرتمند است. یادگیری تقلیدی، نوعی از انعطاف پذیری را ایجاد می کند که فراتر از فرمول الگوهای ذاتی ثابت عمل می کند. برای کودک خطر کمتری از روش آزمایش و خطا دارد و سریعتر از شکل گیری مستقل کودک جواب خواهد داد. درست همانطور که DNA اطلاعات وراثتی را انتقال می دهد، تقلید وسیله ای است برای انتقال ویژگی های به دست آمده در خلال نسل ها. تقلید در شکل گیری و تکامل فرهنگ انسانی بسیار مهم است.
تقلید کردن در کودکان چیست؟
تقلید شامل اجزای شناختی و اجتماعی است. به منظور تقلید، کودک باید عمل بزرگسالان را ببیند و «ادراک» خود را به یک برنامه عملی و خروجی تبدیل کند. تقلید، مسائل کلاسیکی را در باب توجه، هماهنگی متقابل و کنترل محرک مطرح می کند. اگر تقلید با تاخیر اتفاق بیفتد، حافظه در طول پروسه درگیر است.
چنین تقلیدی از حافظه تشخیص بصری فراتر رفته و راهی برای بررسی حافظه یادآوری نوزادان فراهم می کند. تقلید بر فرآیندهای اجتماعی بنیادین متکی است و شامل شناخت در کودکان می شود که می توانند کاری را که شخص دیگری انجام می دهد، انجام دهند. ادراک موضوع تشابه در سطح عملی، یک پایه برای اشکال پیشرفته تر ارتباطات بین فردی و شناخت اجتماعی، از جمله همدلی و تئوریهای ذهنی محسوب می شود.
تقلید نوزاد
نظریه های سنتی نظیر پیاژه فرض می کنند که تقلیدهای ظاهری در چهره نوزاد، یک نقطه عطف شناختی است که برای اولین بار در حدود ۱ سالگی اتفاق می افتد. هنگامی که گزارش ها در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ حرکات صورت در نوزادان را نشان داد، جرقه بحث های زیادی را به وجود آورد. این گزارش ها، چالشی در نظریه های سنتی به وجود آورده اند که اعتقاد داشتند نوزادان موجوداتی "پیچیده" و منفک از دیگران و فاقد حسگر حرکتی و یا مهارت های شناختی برای ارتباط خود و دیگران هستند.
در حال حاضر، بسیاری از آزمایشگاه های مستقل تأسیس شده و نشان داده شده است که نوزادان حرکات صورت مانند در آوردن زبان، باز کردن دهان و حالتهای لب (شکل ۱ ) را تقلید می کنند. این جالب است زیرا نوزادان در حالی به چهره های دیگر توجه می کنند که هنوز چهره خود را ندیده اند.
چگونه آنها می توانند ژستی را تقلید کنند که نمی توانند آن حالت را در خود ببینند؟ مطالعات دقیق، سرنخ هایی از تقلید ارائه می کند. آنها رفتار خود را در تلاش های متوالی تصحیح می کنند. این نشان می دهد که آنها از فرآیند تطبیق متقابل استفاده می کنند. تطبیق با چهره فرد بالغ، هدف آنهاست و نوزادان از بازخورد جنبش صورت خود، جهت اصلاح تلاشهای بعدیشان استفاده می کنند تا اقدامات آنها دقیق تر با هدف بصری مطابقت داشته باشد. تقلید اساس ذاتی دارد؛ با این حال، این کار یک واکنش منفرد یا تهاجمی نیست، بلکه یک جنبش برای رشد تحول بیشتر در درک مردم از کودک است.
تقلید فراتر از دوره نوزادی
تقلید مکانیسم مهمی برای دستیابی به رفتارها و مهارت های جدید است. آلبرت بندورا نشان داد که کودکان ۳ تا ۵ ساله از طریق تقلید، فعالیت های جدید را می آموزند. در یک مطالعه، نوزادان ۱۴ ماهه، یک عمل جدید لمس پیشانی را از خود نشان دادند. در مقایسه با آمار صفر درصدی تقلید در بالغین، ۶۷ درصد نوزادان تقلید می کردند (شکل۲). نوزادان نه تنها اقدامات تک، بلکه همچنین توالی های رویداد جدید را نیز تقلید می کنند (به عنوان مثال، نحوه استفاده از ابزارهای ساده مانند تلفن و غیره).
تقلید کردن در کودکان اگر محدود به تقلید آنی باشد، ارزش محدودی دارد. دانشمندان مدت زمان تاخیری را که می تواند بین مشاهدات یک مدل و پاسخ تقلید قرار گیرد، مورد بررسی قرار داده اند. در شش ماهه دوم زندگی، این دوام محدود به بیست و چهار ساعت است و تا ۱۴ ماهگی به حداقل چهار ماه می رسد. کودکان نه تنها از مدل های زنده بلکه از تلویزیون نیز یاد می گیرند در یک مطالعه، کودکان ۲ ساله نشان دادند چگونه می توانند با یک اسباب بازی دیده شده در تلویزیون بازی کنند.
آنها به راحتی عملی را که در تلویزیون دیدند، کپی کردند (شکل ۳) و حتی هنگامی که با یک تاخیر یک روزه نیز به آنها ارائه می شد، تقلید بدون تغییر پابرجا بود. این دومی نشان دهنده تأثیر طولانی مدت تماشای تلویزیون در نوزادان پیش از به حرف افتادن آنهاست. در کودکان بزرگتر، اطلاعات پیچیده در مورد رفتارهای جنسی و رفتارهای خشونت آمیز از طریق تلویزیون منتقل می شود و منجر به تقلید می شود که اغلب حاوی اثرات مضر است.
تقلید کردن در کودکان و علم مغز
دانشمندان شروع به کشف تاثیر مغز در تقلید کردن کودکان کرده اند. مشکل اساسی مطرح شده توسط تقلید "مشکل تطابق" است : چطور، ادراک به عمل تبدیل می شود تا رفتار تطبیقی را ایجاد کند؟ یک پاسخ ممکن است این باشد که ادراک و عمل در طول پروسه رشد، تکامل می یابند. اگر یک کودک دست خود را باز و بسته می کند، او دیدن این رویداد و دستورات ذهنی را برای انجام آن مرتبط می کند. هنگامی که یک بالغ عمل باز کردن و بستن دست را نشان می دهد، کودک می تواند رفتار مربوطه را تولید کند. چنین ارتباطی ممکن است رخ دهد، اما این یک توجیه مناسب از تقلید چهره نوزاد نیست، زیرا نوزادان نمی توانند چهره خود را ببینند. ملتزوف و مور (۱۹۹۷) پیشنهاد کردند که تقلید براساس نگاشت فعال بین حسی(AIM) است که بیننده آن نمایشی فوق العاده ای از عمل مدل را شکل می دهد (شکل ۴). منظور از این موضوع، داشتن ویژگی خاصی نیست، بلکه به معنای پیوستگی بینایی و عمل است.
اخیراً روانشناسان آزمایش هایی که تقلید بالغین و پدیده های مربوطه را مطالعه می کند (مثلاً سازگاری با واکنش های تحریک کننده) را بررسی کرده و تئوری «کدگذاری معمول» را بیان می کنند که طی آن، روندی که بزرگسالان مشاهده و عمل می کنند، تبیین شده است. هر دو مدل AIM و کدگذاری، مدل های روانشناختی هستند و روابط مربوط به سازوکارهای مغزی در تقلید را پیش بینی می کنند.
در سال ۱۹۹۶، "نورونهای آینه" در قشر پریموتور میمون کشف شد. این نورون ها در هر دو زمانی که میمون عمل انجام شده توسط دیگران (مثلاً گرفتن یک شیء) و یا عمل خود را انجام می دهد، تحریک می شوند. زود این وسوسه ایجاد می شود که تقلید در انسان را نیز با نورونهای آینه توجیه کنیم.
اما، آنها صرفاً با تقلید فوری سازگار هستند، در حالیکه بچه های کوچک از حافظه تقلید می کنند و همچنین می توانند به مرور زمان پاسخ های خود را اصلاح کنند و هیچ کدام از اینها تنها با نورون های آینه قابل توضیح نیست. این امر دانشمندان را به مفهوم "رشته های عصبی مشترک" یعنی شبکه های مغزی انسان که از عصب های تک آینه گسترده تر است، و به منظور ادراک و عمل از طریق مدارهای عصبی مشترک کاربرد دارد، هدایت می کند.
تقلید بزرگسالان با استفاده از تکنیک های تصویربرداری مغز مورد مطالعه قرار گرفته است. لوب پس سری و قشر پیشانی در تقلید بزرگسالان فعال هستند. درگیری لوب پس سری با یافته های بالینی عصب شناختی مطابقت دارد، بدین سان که این منطقه برای هشیاری بدن، احساس خودآگاهی، اسکیزوفرنی، اختلالات و … اهمیت دارد. دخالت قشر پیشانی نیز در تقلید قابل توجه است، زیرا در سطح وظایف سنگین ذهنی نیز فعال است. کودکان مبتلا به اوتیسم به طور مداوم نقص در هر دوی تقلید عملی و وظایف ذهنی را نشان می دهند، اگرچه همان کودکان ممکن است در حافظه و استدلال، به طور معمول و درست عمل کنند. ناتوانی شدید در تقلید، چشم خیره و تظاهر به بازی از علائم اوتیسم در محدوده سنی ۴ تا ۵ ساله است.
آیا تقلید منحصر به انسان است؟
ظرفیت انسانی برای تقلید نسبت به حیوانات بی نظیر است. این نظریه که میمون می بیند و سپس همان کار را انجام می دهد، اشتباه است. میمون ها ظرفیت تقلیدی کمی دارند و یا بدون ظرفیت هستند. الگوهای رفتاری آنها می تواند با مکانیزم های ساده تری از تقلید توضیح داده شود. یک مورد «تحریک محرک» است که در آن حیوان به جسمی علاقمند است، زیرا شخص دیگری با آن بازی می کند و کار مورد انتظار را به صورت اتفاقی انجام می دهد.
مورد دیگر تکرار نتیجه نهایی است که گاهی اوقات «شبیه سازی» نامیده می شود، جایی که حیوان به رسیدن به همان هدف فکر می کند، اما با استفاده از اعمال متفاوت (به عنوان مثال، فردی از چوب برای باز کردن جعبه حاوی غذا استفاده می کند و میمون در جعبه را باز می کند، به این ترتیب پایان ماجرا را کپی می کند، اما عین حرکات بدن را تقلید نمی کند). طبقه بندی این مکانیزم های ساده تر در بین روانشناسان مورد بحث است، اما یک نتیجه به طور گسترده پذیرفته شده، این است که میمون ها و دیگر پستانداران، صرف نظر از میمون های بزرگ، ظرفیت کمی برای یادگیری تقلیدی خود به خودی از اقدامات جدید نشان داده شده توسط انسان ها را دارند.
جامعه هوش مصنوعی (AI) به سمت یادگیری تقلیدی می رود، با این امید که با مشاهده کار یک متخصص، روبات ها بتوانند برنامه بگیرند. در این صورت به جای کوشش برای نوشتن کد برای برنامه دادن به یک ربات جهت ریختن یک فنجان چای، عملکرد ربات از طریق ورودی تصویری یک معلم تنظیم می شود. تقلید روباتیک یکی از جنبه های بزرگتر استفاده از مدل های واقعی بیولوژیک به عنوان پایه ای برای ایجاد سیستم های هوش مصنوعی یادگیر است. تا به امروز، برنامه های انعطاف پذیر، مانند یادگیری از طریق دیدن، فراتر از دسترسی ماشین آلات بوده است.
آیا تقلید کردن در کودکان پاسخ یک مشکل قدیمی فلسفی است؟
در انسان، تقلید نه تنها برای یادگیری توانایی ها و مهارت های جدید، بلکه برای کسب اطلاعات از دیگران و شناخت آنها نیز مفید است. مشکل ذهن های دیگر در فلسفه (عدم درک چگونگی احساس آنها نسبت به مسائل)، یک معمای دیرینه است. این مشکل بوجود می آید زیرا ما انگار، خود و دیگران را با روش های نامتجانس می شناسیم. ما احساسات و افکار درونی خودمان را می دانیم، اما نه اینکه دیگران چگونه ما را می بینند. ما دیگران را می بینیم که چه نگاهی می کنند، اما حالت درونی آنها را نمی دانیم.
تقلید و سیستم مغزی ای که از آن استفاده می کند، ممکن است راه حل طبیعت برای حل مشکل اذهان دیگر باشد. نوزادان با علم به اینکه دیگران دارای شرایط ذهنی مانند باورها و خواسته ها هستند، متولد نمی شوند، اما در شرایطی متولد می شوند که قادر به تقلید از رفتارهای ساده هستند. این نشان می دهد که به جای یک عدم سازگاری، یک ارتباط اساسی بین خود و دیگران وجود دارد. نوزادان از این نگاشت خود با دیگران برای رشد یک درک غنی از افراد استفاده می کنند.
به طور خاص، تقلید کردن در کودکان این گونه است که زمانی که آنها رفتار دیگران را مانند خود می بینند، این رفتار را به موازات رفتار به وجود احساسی مشابه نیز، نسبت می دهند. دیگرانی که مانند من رفتار می کنند، باورها، خواسته ها و قصد های درونی مانند من نیز دارند. کودک از تصور خود به عنوان یک چارچوب تفسیری برای درک دیگران استفاده می کند. این به جای پرورش یک ذهن خالی و یا آموزش مستقیم، یک نمونه از رشد ناخودآگاه است.
نتیجه گیری
آزمایشهای آینده به بررسی نقش حیاتی تقلید در توسعه شناختی و اجتماعی خواهد پرداخت. دو حیطه مورد توجه عبارتند از: (الف) تعریف مکانیزم های عصبی و روانشناختی در چارچوب تقلید و (ب) رصد تغییرات تقلید همگام با رشد در طول عمر. مطالعات سیر تکاملی تقلید را این گونه نشان می دهد : تقلید حرکات صورت (نوزادان)، تقلید از اعمال در مورد اشیاء (حدود ۹ ماهگی)، تقلید از قصد دیگران، منظور آنها از انجام کار چیست، حتی اگر شکست بخورند (در حدود ۱۵ تا۱۸ ماهگی)، تقلید نقش دیگران و تخیل بودن در جایگاه آنها جهت همدلی یا تجسم دنیای آنها (۲ سالگی تا بزرگسالی).
منظور از پیشرفت، عبور از مرحله شناسایی شباهتهای بین خود و دیگران در سطح رفتار و رسیدن به شناخت شباهتهای بالاتری از خود و دیگران در سطح نگرش های ذهنی است که منجر به ایجاد رفتارها می شود. یکی از فرضیه ها این است که تقلید ساده از ابتدای تولد، بستر مناسب برای رشد این توانایی های بالقوه را فراهم می سازد و یا شاعرانه تر، از طریق تقلید و درک اقدامات حرکتی دیگران، ما می خواهیم روح آنها را درک کنیم.
منبع:
سرسره
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼