انگیزه دادن به کودکان، بهشون امتیازم می دهید؟
ما احساسات بسیاری صرف فرزندانمان می کنیم؛ به همین دلیل بروز هرگونه تغییر خاص در بخشی از رفتارشان قابل درک است.
بیشتر افراد از امتیاز دادن به فرزندانشان گریزان و در این باره نگرانند. همه ی والدین می کوشند خانه ای خوب ، محیطی مناسب ،مدرسه ای شایسته ، فرصت هایی زیاد برای کشف و پرورش استعدادهای خاص و همچنین هر چیز دیگری را که گمان می کنند ارزش زندگی داشته باشد ، در اختیار فرزندشان قرار دهند.
ظاهرا این تلاش ها بسیار ارزشمند و قابل احترامند ؛ اما مشکل این است که تلاش های صورت گرفته و باز خورد آن از جانب کودک ، به ندرت ایجاد انگیزه در والدین را در پی دارد.
در اغلب موارد برای دادن امتیاز به فرزندمان دلایل خاص خود را داریم. ما نه تنها این امکانات را برای خوشحالی و رضایت آنها ایجاد می کنیم بلکه توقع داریم انتظارات ما از زندگی را نیز برآورده سازند و همین امر در نهایت موجب ایجاد انگیزه می شود.
البته ایرادی به توقعات ما وارد نمیشود ولی اغلب ما مایلیم انتظارات خود را حاضر و آماده ببینیم. این توقعات در بیشتر موارد بازتابی از امیدهای از دست رفته و غیر ممکن در شخصیت ماست که نتوانسته ایم در گذشته به آنها برسیم و کودکان را فرصتی دیگر برای تحقق اهداف خود می دانیم.
گاهی بازتاب همین توقعات در شرایط جدید و اکتسابی اجتماعی - اقتصادی خواهد بود و در نتیجه به جای اینکه نگران فرزندمان باشیم بیشتر به فکر آن هستیم که او را با کودکان اطرافش همسو کنیم.
نکته ی مهم تر در این میان آن است که درست همانند یک نقاش که ایده هایش را در دنیای تصویر بیان می کند باید تناسب توقعاتمان را با توانایی ها و طبیعت کودکمان بسنجیم. ما در خلال پرورش فرزندمان با چیزهای جدیدی مواجه میشویم و انتظار داریم او نیز به تناسب آنها تغییر کند.
ما احساسات بسیاری صرف فرزندانمان می کنیم ؛ به همین دلیل بروز هرگونه تغییر خاص در بخشی از رفتارشان قابل درک است. کودکی که زودتر از هم سن و سالان خود با رنگ ها و اسامی آنها آشنا میشود به پدر و مادر خود نوید مستعد بودن در زمینه ی هنر می دهد.
بسیاری از ما در شرایط به وجد می آییم. مثلا خانم (( الف)) اصرار دارد که فرزندش درس های مربوط به نواختن پیانو را بیاموزد ، زیرا علایم اولیه را در او مشاهده کرده است.
در صورتی که فرزند او نسبت به امکانات مهیا شده واکنش نشان ندهد و پیشرفتی در این زمینه کسب نکند ، باز هم مادر او معتقد است که ۹۸ درصد نبوغ و استعداد نتیجه ی تلاش و دو درصد دیگرش سهم الهام خواهد بود ؛ پس فرزند خود را به تلاش بیشتر مجاب می کند.
در نهایت با وجود تلاش شبانه روزی کودک ، پیشرفت اندکی در زمینه ی نواختن پیانو حاصل میشود و او در اواسط نوجوانی کاملا دست از این کار می کشد و حتی حس ناخوشایندی به موسیقی پیدا می کند.
حال مورد دیگری را بررسی میکنیم . خانم ((ب )) که بلند پروازی های اجتماعی خاصی را در ذهن خود می پروراند دختر کوچکش را به مدرسه ی دولتی نزدیک منزلشان نمی فرستد و مدرسه ی خصوصی پرهزینه ای را که فاصله ی زیادی تا خانه شان دارد انتخاب می کند تا فرزندش از محیط آموزشی (( با کلاس تری)) لذت ببرد.
اکنون مادر از اینکه امتیاز ویژه ای به فرزند خود داده است مطمئن خواهد بود ؛ اما کودک هرگز راحتی را در آنجا تجربه نخواهد کرد ؛ زیرا به دلیل دوری خانه نمیتواند پس از تعطیلی مدرسه با همکلاسی های خود ارتباط برقرار کند. علاوه بر این کودک نسبت به لباس و خانه و همچنین نحوه ی رفتار مادرش که او را مجبور به ثبت نام در این مدرسه کرده است حساس میشود.
متاسفانه امتیازهای ویژه ای که به فرزندانمان می دهیم اغلب حاصل جاه طلبی های خود ماست و با وجود ایجاد رضایت در ما ، امتیازهایی مخصوص تلقی نمی کنند. گاهی نیز والدین برای دادن امتیازهای ویژه به فرزندانشان خود را به آب و آتش می زنند و فداکاری می کنند.
اکنون نارضایتی ایجاد شده موجب میشود والدین خود را فداکار تلقی کنند و فرزندانشان را به دلیل قدرنشناسی ، سرزنش کنند.
واگذاری امتیازهای ویژه در موارد دیگر نیز نشان دهنده ی رویکرد بسیار محافظه کارانه ی والدین است. مثلا خانم (( پ )) می خواهد با اتومبیل شخصی خود فرزندش را به مدرسه ببرد زیرا گمان می کند که ممکن است فرزندش در اتوبوس مدرسه به راحتی سرما بخورد.
مادر معتقد است امتیازی ویژه به فرزندش داده است اما نمی داند که این امتیاز غیرضروری ، محرومیت کودکش را از برقراری ارتباط اجتماعی با کودکان دیگر در پی دارد.
در نهایت آنچه به عنوان امتیاز ویژه در نظر می گیریم نتیجه ای جز سرزنش و متهم کردن یکدیگر به دنبال ندارد . این امر دقیقا همانند کارهایی است که در رابطه با لباس فرزندمان انجام می دهیم ؛ برای مثال می کوشیم لباس ها و اسباب بازی های خاص و گران قیمت برایش تهیه کنیم.
این موارد هرگز امتیاز محسوب نمیشوند و اغلب با آنها زمینه ساز لوس بار آمدن و در نهایت تباهی فرزندان خود می شویم.
شاید بزرگترین امتیازی که بتوانیم به فرزندانمان هدیه کنیم ، عشق ورزیدن به آنها باشد. پدر و مادری که عاشق یکدیگرند و فرزندانشان را نیز عاشقانه می پرستند بهترین مزیبت ممکن را در زندگی نصیب آنها می کنند.
روند دیگر حوزه های زندگی نیز با میانه روی در همه ی امور آسان میشود. گرچه گاهی به دلیل شرایط روانی و اقتصادی از میانه روی فاصله می گیریم ، اما تا حد امکان باید آن را به یاد داشته باشیم. شاید دیگر نپرسیم (( آیا دیگر سنگ تمام گذاشتن برای فرزندمان کافی است؟)) اما حتما خواهیم پرسید که ((آیا در مقایسه با بچه های دیگر ، برای کودکمان کم نگذاشته ایم؟))
کاری که میتوانیم انجام دهیم ، این است که بیش از داشته های خود برای فرزندانمان هزینه نکنیم. این امر ساده به نظر میرسد ولی در صورتی که آن را فراموش کنیم ، تصمیم خواهیم گرفت بهترین چیزها را در اختیار آنها قرار دهیم ؛ حال آن که هیچگاه نخواهیم توانست به معنای واقعی کلمه چنین عملکردی داشته باشیم.
بهتر است علاقه ی خود را بر کاری مناسب برای کودکان متمرکز کنیم تا اینکه بخواهیم بهترین چیزها را برایشان تهیه کنیم.
منبع:
کودک آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼