روانشناسی نقاشی کودکان، چی در آن نهفته است؟
کودکانی که در یک خانواده به دنیا آمده و بزرگ شده اند هر کدام به طرق مختلفی توسط والدین خود تربیت و مورد محبت قرار می گیرند.
معمولا در یک سالگی مداد در دست می گیرند ولی به جای خط کشیدن بیشتر با مداد بر روی کاغذ می کوبند و سرانجام در ۱۸ تا ۲۰ ماهگی موفق به کشیدن خط می شوند اگر کودکی تمام صفحه کاغذ را با خطوط پر کند بدین وسیله نمایش را به تصاحب مکان بیشتری در قلب و عاطفه مادر نشان می دهد. به طور کلی در شکل کشیدن کودکان تصویر مادر بیشتر از هر تصویری نشان داده می شود بنابراین طبیعی است که کودک تمام احساس و تمایلاتش را در ارتباط با ما در توجیه کند.
کودک در ۴-۳ سالگی سعی می کند شخص یا اشخاصی را بکشد که شامل یک دایره بجای سر و در اطراف چند خط به عنوان باز و پاهاست (در واقع تصویری که کودک از بدنش در ذهن دارد)، سر برای کودک خیلی مهم جلوه می کند زیرا موضع های بینایی و شنوایی است که ارتباط با خارج را ب ر می سازد و بازوهایی که امکان گرفتن و لمس کردن اشیاء را دارد و پاهایی که امکان جابجا شدن را فراهم می کند کودک در سالهای اول زندگی معمولا کشیدن بدن را فراموش می کند زیرا به نظر او وظیفه و عمل بدن خیلی مهم نیست. بعد از این مرحله کم کم در داخل دایره دو دایره دیگر که دو چشم بزرگ است نمایان می شود. زیرا چشمها برای کودک بسیار جذاب و قابل توجه است. بعد از این مرحله کودک دهان و بینی را می کند در سنین ۵-۴-۴ کودک بدن آدمک را رسم می کند و تاف هم می کشد زیرا ناف برای آن ها هم خنده دار است و هم بسیاری از کودکان فکر می کنند بچه از ناف مادر متولد می شود. در مرحله بعد کودک گوشها را که اغلب بزرگ هم است می کشد و دلیل این بزرگ کشیدن خوشحالی زیادی است که از این کشف نعبیش می شود و بعدها این آدمک صاحب ابرو و مژه می شود.
بعد از این کم کم بدن از سر بزرگتر شده و بازوها کشیده می شود و گاهی لباس هم با دکمه و با کلاه و شلوار هم اضافه میشود در ۶ سالگی تصویری که کودک از بدن خردش می کشد کاملتر است و در نتیجه آدمک دارای گردن و دست هم می شود با بزرگتر شدن کودک آک کاملتر شده و در این بین علاقه و استعداد کودک را هم باید در نظر گرفت و کودکی که علاقه بیشتری به نقاشی دارد و در این زمینه استعداد دارد بهتره کاملتر و زیباتر نقاشی می کشد و س رلا دخترمادر این زمینه نسبت به پسرها پیشرفت بیشتری دارند که این نشانه زودرس بودن عاطفی دخترهاست.
کودکان در واقع اکتشافات و واقعیات خود را نقاشی می کنند مثلا زمانیکه در می یابند درخت ریشه دارد در نقاشی ها به وضوح این مسئله را نشان می دهند در معالیکه از نظر بزرگسالان این مسئله اشتباه است زیرا ریشه درخت در زیرزمین قرار دارد و از چشم پنهان است اما کودک این کشف خود را به وضوح ان می دهد و البته نسبت به اظهارنظر والدین و معلم حساس است و عدم تأیید. ناامنی و تنهایی برایش به وجود می آورد. همچنین معانی بزرگ و کوچک برای کودک دارای بار عاطفی است و با معانی بزرگسالان تفاوت دارد. مثلا وقتی سرش درد می کند آن قسمت را بزرگتر می کشد و با پدر را از اجسام دیگر بزرگتر می کشد، یا دوستان و اسباب بازی جدید برای او مهم تر است. اشیاء و اشخاصی را که دوست دارد بزرگتر و یا مشخص تر می کشد و یا مثلا در وسط نقاشی قرار می دهد و یا رنگی کرده اما بقیه موارد را رنگ نشده باقی می گذارد. تا قبل از ۹ سالگی معمولا رابطه ای بین اشباه قایل نمی شود که البته طبیعی است و اگر این مسئله تا بعد از ۸ سالگی ادامه یابد می تواند نشانه فقر محیط اجتماعی، کمبود و تجربه فردی، فقدان وسیله نقاشی، عدم آموزش مناسب دانست. در سنین پائین تر نقاشی ما بزرگتر است اما
بتدریج با افزایش سن، نقاشیها کوچکتر می شود.
البته اگر نسبت نقاشیهای او به بچه های همسن کوچکتر باشد می تواند نشانه ضعف جسمی و یا خوددار بودن کودک باشد ولی به هوش او ربطی ندارد بچه های باهوش ۶ ساله برای در خانه دستگیره هم می گذارند و جزئیات را هم نقاشی می کنند و در نقاشی بچه های کوچکتر ۴-۳ ساله نقاشی ها در فضا معلق است و یا در سراشیبی همه اجرام خانه را کج می کشد، کودک در ۴ سالگی می تواند تفاوت بین خط منحنی و مستقیم را درک کند و در ۵ سالگی فرق بین تصلب و ستاره را درک می کند. کودکانی که عادت به استفاده از مداد در ۴۵ سالگی شکل های مربع و مستطیل و در ۴ سالگی لرزی را رسم می کنند. معمولا کودک مایل است دیگران کارهای او را ببینند ولی گاهی هم را مخفی می کند و فکر می کند کارش خوب نشده و منتظر است در آینده کاری بهتر ارائه دهد. گاهی اوقات کودک باید همراه با نقاشی داستان کونامی را نیز بیان کند در ضمن هیچگاه نباید موضوعی را برای کشیدن به گودی تحمیل کرد و کودک خود باید تصمیم بگیرد چه بکشد که معمولا متناسب با تجارب شخصی و انگیزه های نسبتا توی و یا پادآوری یک لحظه خوش شل خوردن بستنی، یک اتفاق مهم مثل شرح گردش موشک و فضاپیما به دور ماه است و با شخصیت ها، فیلم ها،
اشیاء، عکس ها، زندگی خانوادگی و اجتماعی است.
کودکانی که در یک خانواده به دنیا آمده و بزرگ شده اند هر کدام به طرق مختلفی توسط والدین خود تربیت و مورد محبت قرار می گیرند. این موضع را والدین منکر میشوند و همیشه اطمینان می دهند که هیچ فرقی میان فرزندانشان نمی گذارند. ترجیح دادن یک فرزند به دیگری انگیزه کم و بیش ناخودآگاهانه دارد و حتی اگر این موضوع را به کناری بگذاریم اخلاق در طرز رفتار با کودکان تقریبا هرگز به اندیشه و میل و با کم و بیش به تعلق خاطر داشتن پدر و مادر بستگی ندارد بلکه به عوامل عینی دیگری مانند ترتیب تولد، جنسیت کودک و بسیاری عوامل احتمالی دیگر بستگی دارد. آزمایشی که در مورد مادران چند فرزندی و مادران یک فرزندی در موقع شیر دادن نوزادانشان انجام گرفته نشان می دهد که مادرانی که یک فرزند دارند و یا اربن فرزندانشان را شیر می دهند وقت زیادتری را نسبت به مادران دارای چند فرزند. صرف شیر دادن کودک می کنند و بعد از شیر دادن نیز با آنها حرف می زنند و بازی می کنند از طرف دیگر در میان مادرانی که یک فرزند دارنده آنها که فرزندشان پر است، نسبت به آنها که یک دختر دارند به طور متوسط وقت بیشتری را صرف شیر دادن می کنند.
اما مادرانی که دارای یک دختر هستند وقت بیشتری را مرف حرف زدن و بازی با او می کنند، اختلافهای دیگری هم در مورد صرف وقت برای فعالیت های جز شیر دادن، میان مادران تک فرزندی و چند فرزندی وجود دارد که بیشتر به داشتن یا نداشتن وقت کافی بستگی دارد، مادرانی که دارای چند فرزند هستند و باید به فرزندان دیگر خود نیز رسیدگی کنند اجبارا وقت کمتری را صرف نوزاد خود می کند. اما علاوه بر اختلاف زمانی که مادر مرف فرزندانش می کند، اختلاف رفتاره نسبت به جنسیت کودک نیز وجود دارد. به طور مثال اگر مادری که دلش پر می خواسته صاحب دختری بشود رفتارش نسبت به نوزاد کمتر محبت آمیز و یا می توان گفت کمتر از صمیم قلب است در جوامع مردسالاری پدران غالبا نسبت به پسران خود سخت گیری می کنند و بیشتر مواظب کار مدرسه و پیشرفت آنها هستند در حالیکه نسبت به دخترهای خود کمتر سخت گیری می کنند و با برعکس بیشتر گرایشات عاطفی آنها را تقویت می کنند و چون پدر و مادر بنا بر دلائلی فرهنگی، انتظارات مختلفی از پسر یا دختر خود دارند. بنابراین عکس العمل های آنها نسبت به نوزاد پسر یا دختر توفیر دارد.
عوامل احتمالی دیگری نیز در محیط خانواده و رفتاری که والدین نسبت به فرزندان خود دارند مؤثر است به طور مثال توافقی که میان پدر و مادر بعد از تولد اولین فرزندشان وجود دارد. ممکن است پس از تولد دومین فرزند از میان برود و با برعکس، این موضوع باعث بوجود آمدن محیط عاطفی دیگری بشود که در پرورش شخصیت هر کدام از کودکان تأثیرات گوناگونی بگذارد. و رفتار والدینی که فقط یک فرزند دارند با والدینی که بیشتر از یک فرزند دارند متفاوت است که کودک یکی یکدانه و اولین فرزند خانواده تا زمانی که هنوز تنهاست، از آن جا که پدر و مادر وقت کافی دارند کودک رقیبی ندارد مورد توجه و مراقبت فراوان آنها قرار میگیرد و چون کودک رتی ندارد در روابط عاطفی انحصار طلب است و تحمل آن را ندارد که دائم در مرکز توجه پدر و مادر نباشد علاوه بر این چون او در میان خانواده نقط با بزرگسالان در تماسی است، نسبت به دیگر کودکان هم سن و سال خود، زبان و رفتاری پخته تر دارد نقش کودک اول در خانواده بسیار حساس و مشکل است زیرا والدین غالبا مسئولیت هایی به او واگذار می کنند که همیشه او آمادگی تحمل آنها را ندارد او فکر می کند در حقش بی عدالتی می شود. زیرا از آن جا که او
بزرگتر است والدینش از او انتظار دارند رفتار عاقلانه بی داشته باشد ولی در چاو زمان دیگری از او می خواهند که چون کودکی بیش نیست کاملا به حرف آنها گوش بدهد و ساکت بماند. کودکان اول، خیلی بیش از دیگر کودکان نسبت به خواهر و برادرانشان حسادت می ورزند، حتی اگر هم والدین رفتاری کامة حساب شده داشته باشند.
اگر این حسادت بر اثر اشتباهات تربیتی والدین بیشتر هم بشود بچه اول نسبت به خواهر و برادرانش مستبدتر می شود و در کوچکترها احساس کوچکی و زیردست بودن پدید می آورد. کودک کوچکتر هر روز متوجه میشود که برادر با خواهر بزرگترش در موقعیت های مختلته موفقیت های بیشتر نسبت به او بدست می آورد. مثلا بهتر از ار می رود، بهتر از او می برد و با بهتر از او می نویسد بنابراین خود را ناچیز حس می کند و واکنش های او نیت به این احساس، حالت های گوناگونی پیدا می کند، مسکن است از برادر بزرگتر تقلید کند ولی این تعبد همیشه فاقد ارزش ظاهری و فقط کپی کردن مسض و بی فایده است، ممکن است به طور کلی با برادر و با خواهر بزرگتر مخالفت کنه و رفتاری کینه جویانه نسبت به او داشته باشد و حتی در حالت های افراطی علیه برادر و یا والدینش به طور علنی طغیان کند و با ممکن است نسبت به همه چیز مأیوس و بی توجه بود و در مدرسه درس شخواند، کلمات زشت به کار ببرد، از لباش مواظبت نکند و هر قدر هم بیشتر او را از این کار منع کنند از این رفتار را بیشتر تکرار کند و بالاخره ممکن است بکوشد که در این یا آن فعالیت خود، موفقیتی پیدا کند تا بتواند در قبال برادر بزرگترش احساس
موازنه کند، کودک کوچکتر ممکن است کوچکتر از دیگران و با کودک میانی باشد، اگر کودک مبانی باشد بعضی خصوصیات برادر با خواهر بزرگتر را به کوچکترها و بعضی خصوصیات کوچکترها را به بزرگترها اعمال می کند.
کوچکترین کودک به قول خواهر و برادرهایش بیش از همه از محبت های والدین استفاده می کند؛ زیرا از همه کوچکتر است همه افراد خانواده معمولا نسبت به کودک آخری با محبت رفتار می کنند و او را از بقیه خانواده جدا می کنند ، او به تنهایی در برابر همه قرار می گیرد و معمولا با دیگر خواهران و برادران رقابت می کند و اغلب نزد مادر می ماند و مادر از آن جا که دیگر فرزندانش از اختیار او خارج شده و از نظر عاطفی خود را از او جدا کردهاند این گرایش فرزند آخری را تقویت می کند. با وجود این مهر و علاقه مادر نسبت به فرزند کوچکتر از بعضی جهت کم شورتر و کم عمق تر است زیرا این تجربه برای مادر تازگی ندارد و او قبلا با دیگر بچه ها تجاربی ک ب کرده که اکنون برایش به حالت عادی در آمده است و اگر مادر همراهی بیشتری با فرزند آخری داشته باشد محبتی است ناخودآگاهانه و در ازای ضعیف شدن نیروی عاطفی او در روابط بین خواهر و برادرها، تفاوت سنی نیز تاثیر دارد اگر این تفاوت یکسال باشد و به طور کلی کم باشد تفاوت کم است اما اگر بیش از سه سال باشد رفتار خواهر یا برادر بزرگتر سرپرستانه است و اگر بیش از ۱۰ سال باشد فرزند بزرگتر برای فرزند کوچکتر مثل پدر یا مادر
اضافی می ماند و روابط خواهرانه ارتباطی قادر است فقط به اصولی بنگرد که موقعیت او برایش فراهم می سازد.
بنابراین دانستن اینکه کودک چگونه در هشه خانوادگی قرار گرفته و یا ارتباط او با والدین و خواهر و برادرهایش بر چه منوال است بسیار اهمیت دارد از طرف دیگر یک قسمت مهم از مشکلاتی که همه روزه معلمین و روانشناسان در زمینه آموزش و تربیت کودک باید حل کنند ناشی از مشکلات سازگاری کودک با محیط خانوادگی است نخستین سالهایی که کودک در آغوش خانواده می گذراند برای آموختن روش زندگی یعنی تحره نگرش او در آینده به اشخاص و اشیاء و اعمال و نیز نحوه انتظاراتش از حقایق بیرونی اهمیت فراوانی دارد. کودک در کنار والدین و خواهرها و برادرهایش اولین تجارب سازگاری را پیدا می کند وقتی که او خود را با خواسته های آنها سازگار می کند برخوردهای رقیبانه را با خواهران و برادرانش تجربه می کند و اولین سرزنش ها را برای تربت از پدر و مادرش میشنود و همین امر قسمتی از شخصیت او را تحت تأثیر قرار می دهد و او را بر آن می دارد که حرفها و رفتارش را با دیگران با شایستگی های اجتماعی خانواده اش منطبق کند.
کودکان در بسیاری از موارد حرفهای دل خود را در قالب نقاشی مطرح می کنند مثلا گاهی اوقات دیده می شود که کودک در نقاشیهای خود که از خانواده می کشد پدر را نمی کشد و وقتی بررسی می شود متوجه می شویم نقش پدر در خانه بسیار کمرنگ است و پدر به دلیل ساعات زیاد کاری در خانه بسیار کم حضور دارد و یا زمانیکه حضور دارد فعالیت و صحبتی و با تعاملی با اعضای خانواده ندارد یا بسیار عصبی و پرخاشگر است، نوع زندگی نبر در نحوه نقاشی کودک بسیار مؤثر است کودکی که در فضای ساده و پاک روسا زندگی میکند شاید تجارب محیطی کمی داشته باشد و با خیلی از مسائل شهری آشنا نباشد اما معمولا نقاشی او آکنده از صفا و محبت و و با برادرانه بین آنها به مقر تنزل می یابد بدین ترتیب هر کودک طریق خاصی برای زندگی کردن و ارتباط با اعضای دیگر خانواده دارد که مخصوص خرد اوست و بستگی به خلق و خریه جنسیت و موقعیتی که پیدا می کند دارد.
هر یک از افراد خانواده در این شبکه صداقت است و بر عکس کودکی که زندگی شهرنشینی و آپارتمان نشینی دارد و در محیط پر از غوغای شهر زندگی می کند و تجارب محیطی زیادی دارد اغلب اضطراب، نگرانی، افسردگی در نقاشیهایش دیده شده و همچنین کودکانی که در پرورشگاه زندگی می کنند و دنیای آنها معمولا کدر و غمگین است و فاقد تخیل کافی هستند اصولا خلاقیت شان ابتدایی تر از آنست که برانگیزنده شوق آنها با موجب رضایت خاطر آنها بشود و نسبت به کودکی که در محیط گرم خانواده پرورش یافته و از روابط انسانی و محبت خانوادگی بی بهره بوده تجارب محیطی کمتری دارد. کودک به کمک نقاشی، کشمکش های دلهره های درونی اش را آشکار می کند و بدین طریق اتر آنها را کاهش میدهد نقاشی کودکان ۶-۴ ساله احساساتی تر و نوجوانان ۱۳-۹ سال عقلانی تر است.
همچنین کودک عقب افتاده که حس زیباشناسی اور پرورش نیافته در نقاشیهایش معمولا واقعیت را نشان می دهد، کودک معمولا به طور غریزی در پی شناخت اشیاء تازه است و توجهش بدان جلب می شود و این را در نقاشیهایش نشان می دهد. مثلا کشیدن خیالی یک آسمانخراش که به شکل طبقاتی روی هم قرار گرفته اند، اما اگر شی جدید هیچ شباهتی با اشیایی که او می شناسد نداشته باشد اصلا توجه او را جلب نمی کند و کودک کاملا بی اعتنام از کنارش می گذرد و اگر شیء جدید همراه با یکی از اعضای خانواده کودک باشد توجه او را جلب خواهد کرد برای اینکه کودک بتواند موضوع جدیدی را درک کند باید حتما ارتباطی ولو مبهم پین موضوع جدید و تصاویر مغزی لو پیدا شود چنانچه این ارتباط پدید آید تصویر جدید در مقایسه با موتیتها و تجارب قبلی قابل درک می شود. تقائی علاوه بر فراهم آوردن رضایت کودک به او اعتماد به نفس می دهد کودکی که به طور مرتب نقاشی می کند بر آثارش پختگی است و نسبت به کودکی که گهگاه و با اتفاقی نقاشی می کند و با کودکانی که به مدارس و یا کلاسهای بیش از حد پر جمعیت میروند و در موقعیت مناسبی برای فراگیری نقاشی قرار نمی گیرند، و وسایل لازم را برای نقاشی ندارد و یا
بدلیل فقر والدین نمی تواند کاغذ، مداد و رنگ و غیره داشته باش. نقاشیهای مناسب و کاملتری می کند.
نقاشی های کودکان شاید به ظاهر از نظر شکل بی اهمیت جلوه کند اما محتوای آنها هرگز بی اروش نیستر می توان شناخت و تجارب کودک از دنیا و نیز شکل گیری تدریجی آن را درک کرد.
در ادامه این بحث اشاره خواهد شد که کودکان با توجه به حالات روحی و شخصیت و محیط زندگی خود چگونه از رنگها، خطوط و وسایل برای نشان دادن حالات، تصورات و اندیشه های خود استفاده می کند:
خط
اگر کودکی در نقاشی خود خطوط را بازتر، بلندتر و به طرف بالا می کشد نشانگر راحتی و خوشحالی اوست. اما ضعف عصبی، با فشردگی و گرنامی خطوط، پرخاشگری با قطعه قطعه کردن و متغیر نمودن و مبهم پیچیدن خطوط، احساسات با خطوط نازک و حرکات ملایم نشان داده میشود کودکان پیشرفته تر خطوطی با اشکال مختلف و با حفظ تعادل میان قسمتهای مختلف و کودکان خجالتی، خطوط کرتاه مثل چیزی که منع شده باشد ترسیم می کنند، از روی نحوه کشیدن خط می توان به حالتهای روحی با فکری کودک پی برد. به طور کلی قدرت و شدت کشیدن خطوط نشانگر نیروی عاطفی در حین انجام کار موجودات خطوطی که با نیروی زیاد و پر رنگ شروع می شوند و به صورت کاملا بی رنگ به پایان می رسند نشانگر کمبود جوش و خروش و عدم قابلیت خالق آن برای به پایان رساندن فعالیت در دست انجام و به طرد کلی نشانگر آن نیروی درونی است که نتوانسته است محل مناسبی برای اظهار وجود پیدا کند کودکانی که غالبا مستبد هستند و همیشه می خواهند اظهار وجود کنند و در عین حال اغلب، پیش از دیگران زیر فشار قرار دارند، اشکالی با خطوط پراکنده ترسیم می کند البته این خصرصبان می توانید به عوامل رشدی کودک بیش از عوامل شخصیتی او بستگی
داشته باشد. خطوطی که دور چیزی کشیده می شوند. اگر خیلی صاف باشند پپیانگر دشمنی، فشار و اغلب حتی بیماری عصبی با دلواپسی و برعکس اگر آن شطوط أرام، مطمئن، روان و دارای ارزش زیباشناسی باشد نشانگر شخصیت پخته و آبدیده خالق آن است و اگر قسمتی از ترکیب نقاشی بر اثر چندین بار خط خوردن مخفی مانده باشد پیانگر مشکلات عاطفی و دلهره و ترس خالق آن از شیء یا شخصی است که با خط خطی کردن مخفی شده است ولی اگر قسمتی از نقاشی با خطر بی رنگ و سطحی مخفی شده باشد نشان دهنده امنیت و سازگاری کودک است (آنا لولبوربو فراری، ۱۳۷۶) به طور کلی کودکانی که رسم و نقاشی آنها با تناسب بر روی کاغذ رسم شده کودکانی آرام هستند و کودکانی که فضا را بهتر از دیگران حس می کنند دارای قابلیت درک هستند
فضا
در زمینه پکارگیری نفای کاغذ برای نقاشی هم می توان به معانی خاصی دست یافت مثلا کودکانی که گرایش به خارج شدن از کادر کاغذ دلرندر نه تنها بیانگر خصوصیات کودکان کوچک با عقب مانده بی است که کنترل عضلانی ندارند، بلکه در میان کودکان بزرگتری هم که از کمبود محبت رنج می برند و کمتر به خود اعتماد دارند و در نتیجه متکی به محیط اطرافشان هستند دیده می شود این کودکان به طور اغراق آمیزی در جستجوی نرجه و کمک هستند تا بود اعتماد به خود را که مخمره انسانهای نامطمئن است جبران کنند.
کودکان خجالتی و کمرو نیز در گوشه کاغذ و یا در قسمت محدودی از فضای کاغذ و یا بر روی کاغذ کوچکی نقاشی می کنند زیرا در مقابل سطح کاغذهای بزرگ خود را گم می کنند و این نیز نشانگر عدم اعتماد و اطمینان به خود است. کودکانی که در نقاشیهایشان این حالت را نشان می دهند، احتیاج به تشویق و پشت گرمی زیادی دارند. در واقع این کودکان را می توان به پک زندانی که مدتها در بند است تشبیه کرد که ناگهان خود را در محیطی می بیند و حس می کند گم شده و برای احساس امنیت و محافظت از خود به گوشه ای پناه می برد تا جایگزین اتاق با سلول زندان باشد بعضی از کودکان از بالای کاغذ شروع به نقاشی می کنند که علت این امر مربوط به شکل بدن آدمک و حرکات دست و نیز اینکه قسمت بالا نشان دهنده سرو آسمان و نمادی از ارزشهای والاست می باشد البته این گونه نقاشی کشیدن نقط مربوط به من نیست ولی با زیاد شدن سن این عمل کاهش می یابد.
البته بعضی از پژوهشگران کشیدن نقاشی در بالای کاغذ توسط کودک را نشانگر تصورات آرامش دهنده و احساس آرامش و آزادی و استفاده از پائین کاغذ را نشانه فشار و سنگینی می دانند در واقع کودکانی که تمایل به کشیدن نقاشی در پائین صفحه دارند به طور کلی دارای خصائلی باہر جا هستند و کمتر شیفته چیزی می شوند، کودکی که زیاد به طرف چپ کاغذ متمایل میرد (در صورتیکه چپ دست نباشد) نشانگر غم و اندوه و گوشه گیر بودن و بی اعتمادی نسبت به خود است و کودکانی که در مرکز کاغذ نقاشی می کنند به طور کلی زیاد برخود و احساساتشان توجه و تمرکز فکری دارند.
رنگ:
در شناخت رنگها باید توجه داشت که اگر خیلی زود بعنی هنگامی که کودک احتیاج به شناخت علمی و تکنیکی رنگ ندارد، او را مجبور به شناخت آن کنیم، ممکن است باعث از بین رفتن تمایلات خودبخودی او برای بکارگیری رنگ بشویم از نظر آموزشی بهتر است به کودک ونت لازم برای پدید آوردن ارتباط فردی او با رنگ ها بدهیم تا نیروی ابتکاری او عقیم نگردد. معمرة مر فردی از رنگ به دو طریق استفاده می کند یکی نمونه سازی طبیعی و عینی مثلا دریا به رنگ آبی و آفتابه به رنگ زرد و… و یکی دیگر استفاده از رنگهایی که به طور ناخودآگاه به ذهن متبادر می شوند و قانون و قاعده خاصی ندارند این استفاده از رنگ است که افکار و شخسین خالق آن را نمایان می سازد و نباید آن را سرکوب یا خرد کرد.
در دوران کودکی در فاصله سنین سه تا شش سالگی کودک بیشتر تحت تاثیر فشارهای درونی است و علاقه وافری به رنگ دارد و آن را مقدم بر شکل ظاهری می دارند ولی بتدریج هر قدر که از وابستگی او به رنگ گم می شود علاقه او به تقدم شکل بر رنگ افزونی می یابد. همچنین هرندر کودک کوچکتر باشد رنگهایی که به کار می گیرد زنده تر و با افزایش سن و آموزش مدرسه و تکامل، رنگهایی سرد را به کار می برد و رنگهایی را که کمتر خشن منده به کار می برد.
در کردستان بیشتر کودکان ترجیح میدهند از رنگهای گرم و تند استفاده کنند و فقط کودکانی که در خانه تحت نظارت شدید هستند رنگهای سرد را انتخاب می کنند فقدان رنگ در نمیام یا قسمتی از موضوع نقاشی نشانگر علاء عاطفی و یا گاهی دلیل بر گرایشهای ضداجتماعی اوستند تجربه های فراوان نشان داده است که کودکان سازگار در نقاشی هایشان به طور متوسط از پنج رنگ مختلفی استفاده می کنند در حالیکه کودکان گوشه گیر و یا آنها که ارتباط با دنیای خارج را دوست ندارند از یک یا دو رنگ بیشتر استفاده نمی کنند.
در سنین ۸-۷ سالگی کودکی برای استفاده از رنگها فقط تحت تاثیر احساسات خود قرار دارد و گاهی اوقات دیده شده که رنگی که به کار می برد هیچ ارتباطی با رنگ خاص شی، موردنظر ندارد و چون به آن رنگ علاقه مند است از آن استفاده می کند و با رنگ مورد نظر برای او نشان دهنده تحرک و شادی است و بتدریج با بزرگتر شدن کودک متوجه ارتباط میان اشیاء و رنگ حقیقی آنها میشود اما در ابتدا این موضوع در مورد چیزهایی است که برای او ارزش عاطفی دارند مثلا اگر موی مادر به رنگ سیاه است هر زنی را که نقاشی کند موهایش را به رنگ سیاه می کنند زیرا این رنگ برایش بار عاطفی دارد و با بزرگتر شدن، کودک رنگهای بیشتری را کشف می کند. مثلا میفهمد آسمان آبی، درخت سبز، دریا آبی است و از این موضوع بسیار خوشحال و راضی می شود و برای تأکید بیشتر بر این موضوع همیشه آسمان را لبی، درخت را سبز رنگ می کند و این مسئله به حدی در او شدید است که همیشه به این شکل رنگ می کند زیرا او اولین تجربه اش در مورد درخت اینگونه است و حتی با توجه به اینکه در پائیز برگ درخت زرد می شود باز به رنگ سبز رنگ می کند و این موضوع تا هنگامی که با تجربه دیگری متوجه تغییر آن شود در مغزش می ماند
و معمولا در سنین ۱۲-۱۱ سالگی نوجوان متوجه می شود که رنگهای اشیاء قابل تغییرند.
منبع:
از من بپرس
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼