بازی با کودکان در خانه، آموزش بازی های پرورش خلاقیت
مغز یک کودک تازه متولد شده شبیه یک رایانه که در آن ارتباطات شبکه ای و اینترنتی برقرار است، میباشد اما اگر بخواهیم آن را با رایانه مقایسه کنیم باید بگوییم که هنوز صندوق پستی ارسالها را ندارد.
مغز یکی از مهمترین اندام بدن است و برای فعالیت هایی که پیچیدیگی زیادی نیاز دارند ساخته شدهاست به گونه ای که این عضو پیچیده ترین سیستم موجود در جهان است. ساختار مغز از جنس نرمی درست شدهاست و بخشهای مختلف آن مانند سایر بخشهای دیگر بدن دارای حرکت نیستند. مغز به مواد ضروری مانند اکسیژن و گلوکز نیاز دارد و برای این که عملکرد خوبی داشتهباشد با تمرینات جسمانی به وضعیت بهتری میرسد. جریان خون در مغز در هر ساعت حدود سی و پنج لیتر است و از همین رو مغز حدوداً بیست درصد از انرژی بدن ما را صرف میکند.
سلولهای عصبی بسیار زیادی در مغز وجود دارند که بالغ بر یکصد میلیارد هستند و بیش از هزار میلیارد ارتباط بین بخشهای مختلف مغز و بدن برقرار میشود که از جنس الکترو مغناطیسی و شیمیایی می باشند. نوزادی که به تازگی متولد میشود از چنین ساختارهای عصبی برای دیدن و شنیدن، لمس کردن و سایر حواس برخوردار است اما در طی چها رتا پنج سال اول زندگی رشد این سلولهای عصبی و رابطه بین آنها قوت مییابد و در بزرگسالی رو به کاهش میگذارد. مغز یک کودک تازه متولد شده شبیه یک رایانه که در آن ارتباطات شبکه ای و اینترنتی برقرار است، میباشد اما اگر بخواهیم آن را با رایانه مقایسه کنیم باید بگوییم که هنوز صندوق پستی ارسالها را ندارد.
آن چیزی که سبب رشد مغز و تحکیم این روابط میشود به واسطهی وجود محرکهای بیرونی است. اگر این محرکها ناچیز باشند، نوزاد در طی زندگی اش به رشد مغری و اجتماعی دست نمییابد. یک مورد از همین موضوع به سال ۱۹۲۰ بر میگردد که دختر جوانی را یافتند که به طور غم انگیزی توسط والدینش رها شده و در حیات وحش توسط گرگها بزرگ شدهبودند. سنین آن ها بین ۳ تا ۵ سالگی بود و برای برگرداندن آنها به زندگی طبیعی تلاش های فراوانی صورت گرفت اما مغز آنها مطابق با زندگی حیوانیشان در آمده و رفتارشان مانند گرگها شده بود.
آنها بینایی بسیار خوبی داشتند، خوب میدویدند و به صورت چهار دست و پا حرکت میکردند. غذاهای خام میخوردند و به جای رابطهی انسانی با سگها رابطهی خوبی برقرار می کردند. آنها هیچگاه نتوانستند مانند سایر انسانها زندگی عادی داشته باشند و سرانجام با اضطراب و افسردگی فزایندهای در جوانی مردند.
اکنون این سوال مطرح میشود که ما تا چه حدی برای برانگیختن مغز کودکانمان تلاش میکنیم و چقدر آنها را با انواع محرکهای بیرونی و از طریق مناسبی با دنیای رو به رشد مواجه می سازیم ؟
آیا ما به طور مناسبی تمام حواس کودکان خود را بر میانگیزیم؟
آشنایی با انوع محرکها و تجارب متنوع به منجر به رشد و به کار افتادن بخشهای مختلف مغز شده و آنها را برای بهتر اندیشیدن و خلاق بودن آمادهتر میسازد. برخی از والدین برای خلاص شدن از دست کودکان خود و برای راحتی خودشان کودکان را در موقعیتهایی قرار میدهند که از وجود محرکات گوناگون محروم میمانند. به طور مثال آنچنان نظمی برای آنها به وجود میآورند که دامنه فعالیتهای کودکان را محدودتر کرده و مانع رشد مغزی آنها میشوند مثلاً آنها را در جلوی تلوزیون میگذارند تا آنها سرگرم باشند و مزاحمتی ایجاد نکنند.
تحقیقات نشان دادهاند که اجزای اصلی ذهن آدمی مواردی چون کنجکاوی، حل مساله، مهارتهای فکری و... هستند که پایه رشد آنها در سنین اولیهی کودکی گذاشته میشود. باید بدانید که مغز مانند رایانه عمل نمیکند و با همان روش رایانه، اطلاعات را ذخیره و بازیابی نمیکند زیرا کانالها و مسیرهای الکترو شیمیایی مغز به طور فیزیکی و مادی ذخیره و نگهداری نمیشوند. این اطلاعات هنگامی که به آنها را نیاز باشد فراخوانده میشوند.
البته تحقیقات نشان میدهند که برخی از اموری که با هیجانات زیادی توام هستند طبعاً به صورت دقیقتر و برای مدت طولانیتری به یاد میمانند مانند تولد یک کودک برای پدر و مادر، مرگ یکی از نزدیکان و... مغر آدمی به نوعی نسبت به اطلاعاتی که دریافت میکند به صورت انتخابی عمل کرده و اطلاعاتی را که نیاز باشد نگه داشته و بیاد می آورد . در واقع اگر بخواهیم یک مقایسه ای بین حافظه ی آدمی و رایانه داشته باشیم باید بگوییم که ظرفیت حفظ و ذخیرهسازی اطلاعات در آدمی در حدود ۲۵/۱ گیگابایت است اما مغز انسان قدرت پردازش بسیار بالایی دارد و خیلی بیش از هر ابر رایانهای که در جهان موجود است از قدرت پردازش برخوردار است.
اطلاعاتی که در مغز وجود دارد از طریق آموزش به رشد و تثبیت بیشتری می رسند. فعالیتهای آموزشی مانند یک گردش علمی قطعاً بر روی کانالهای مغزی تاثیر میگذارند و اصولاً در هر نوع فعالیت آموزشی اگر یاد گیرنده، فعال باشد و در فرایند رشد و پیشرفت آن دخالت فعالیت داشتهباشد، یادگیری به صورت موثرتری به وقوع میپیوندد. تحقیقات نشان میدهند هنگامی که کودک به صورت فردی و به تنهایی مطالعه کند حدود ده درصد از متن و محتوای مطلب را یاد میگیرد اما هنگامی که در مورد مطالب یادگیری با دیگران بحث و گفتگو کند، این میزان به طور چشمگیری افزایش یافته و به بیش از 70 درصد میرسد. همین امر در فعالیتهای تجربی و آزمایشی و یا در فرایند بازی کودک به بیش از 80 درصد افزایش می یابد زیرا او در تعامل با دیگران است و اگر اطلاعات خود را به دیگران منتقل کند این عدد به 95 درصد هم خواهد رسید.
این دلیلی برای این موضوع است که یادگیری یک مطلب از طریق گفتگو و بحث خیلی موثرتر خواهد شد. در چنین محیطی، کودکان به طور مستقیم در فعالیتهای آموزشی مشارکت دارند و پیرامون آنچه که درک میکنند، بحث کرده و تلاش میکنند آن را دوباره تجربه کرده و مسایلی را حل کنند و در رقابت با یکدیگر به فهم و ادراک بیشتری میرسند. روشهای آموزشی مبتنی بر بحث و گفتگو و استدلال، تاریخ طولانی دارد اما در دنیای پر تلاطم و مدرن امروزی، بحث و گفتگوی کمتری صورت میگیرد و در خیلی از موارد، به جای انتقال دادن اطلاعات مفید، والدین، اضطراب و دلمشغولیهای خود را به کودکانشان منتقل میکنند.
هر روز که میگذرد با تأسف مشاهده میشود که کودکان به طور فزایندهای وقت خود را با بازیهای مختلف هدر میدهند و حتی اگر از ابزار پیشرفتهای مانند رایانه و اینترنت هم که استفاده میکنند فرصت پرداختن به امور تحصیلی و آموزشی را از دست میدهند. از سوی دیگر خود برنامههای آموزشی نیز آنچنان فشرده عمل کنند که فرصت چندانی را برای بازی های آزاد و دلبخواه آنان نمیدهند.
بازی اولین پیشزمینه و طرح زندگی است. کودک از طریق بازی کردن به رشد و حرکت میرسد و به تواناییهایی مانند تمرکز کردن، حل مساله، تصمیمگیری، خود انگیختگی و بسیاری از مهارتهای زندگی را به دست میآورد. بازیهایی که در آنها هوشمندی نهفته است چیزهایی زیادی به کودکان آموزش میدهد از قبیل ادراک و فهم ارزشهای اجتماعی مانند ایفای نقش، مسولیتپذیری، ابراز وجود و بیان درونیات خویش و جز آن. محققان دریافتهاند کودکانی که بازی نمیکنند و تعامل کمتری با دیگران دارند حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از رشد پایینتر مغزی برخوردار خواهند شد و به همین ترتیب، بازی کردن با اسباب بازیهای مختلف موجب تحریک و برانگیختگی رشد مغز در حدود ۲۵ درصد میشود.
بازی کردن سبب میشود که توانایی کودک برای یادگیری، تعامل و مراودات مثبت اجتماعی و مهارتهای تفکر انتزاعی مغز افزایش چشمگیری پیدا کند. کودک برای ارزیابی وقایعی که در آینده رخ خواهند داد به مهارتهایی دست مییابد و قادر خواهد شد که بسیاری از امور را به طرز مناسبتری تشخیص دهد.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا بازیها مدرن مانند بازی با رایانه یا مشغول بودن با اینترنت ... به عنوان بازیهای هوشمندانه و مناسب هستند؟
پاسخ این است خیر، گرچه این بازیها هماهنگی بین چشمها و دستها را افزایش میدهند اما این بازیها موجب رشد و افزایش مهارت تفکر انتزاعی نمیشوند و تحقیقات انجمن روانشناسی آمریکا و انگلستان نشان میدهد که این گونه ابزارها، اثرات منفی و زیان بخش فراوانی بر روی کودکان و حتی بزرگسالان میگذارند مثلاً سوخت و ساز مغز را کند میکنند و مانع رشد مغز شده و اختلال کاهش توجه را دامنزده و موجب بروز بیماریهایی مانند افسردگی، انزوای اجتماعی شده و افت عملکرد تحصیلی را به دنبال خواهند داشت.
آنها پیشنهاد میکنند که کودکان زیر ۴ سال نباید با این وسایل کار کنند و از ۴ سالگی به بعد تا حدود ۱۴ سالگی تقریباً یک ساعت در روز و از این سن به بعد نباید بیش از ۲ساعت باشد. حتی باید بدانیم که استفاده از ابزار پیشرفته هیچگاه موجب رشد بیشتر مغز نمیشوند و حتی گاهی کودکان محروم از این ابزارها به رشد قابل توجهتری نیز دست مییابند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼