انواع ترس در کودکان، تاثیرشان بر بچه ها
کودکان بازی کردن با تصور ترس را دوست دارند. آنان از بازیهای دیو و لولوخرخره لذت میبرند و از داستانهای ترسناک و فیلمهای وحشتناک به هیجان میآیند.
کودکان بازی کردن با تصور ترس را دوست دارند. آنان از بازیهای دیو و لولوخرخره لذت میبرند و از داستانهای ترسناک و فیلمهای وحشتناک به هیجان میآیند.
اما زندگی با ترسهای واقعی، داستانی کاملاً متفاوت است. این ترس میتواند ترس از آزار جسمی یا روحی، ترس از ترک شدن، بیماری یا ترس کوچکترها از زورگوهای محله یا وجود لولو در رختخواب باشد.
زندگی با ترس واقعی احساس امنیت و اعتمادبهنفس را در کودک روزبهروز کاهش میدهد. ترس پایههای محیط امنی را که کودک برای رشد، تجسس و یادگیری به آن نیاز دارد، سست میکند و احساس نگرانی همیشگی، ترسی فراگیر برای او باقی میگذارد که میتواند به توانایی ارتباط او با آدمها و رویارویی با موقعیتهای جدید بهشدت آسیب برساند.
ترسهایی که به هنگام شب سر میرسند
بسیاری از دلایل ترسهای کودکان در زندگی ممکن است از نظر پدر و مادر عجیب یا حتی بیمعنا باشد. کودکان ممکن است به طور جدی از چیزهایی بترسند که بزرگترها آن را قدمی به جلو یا پیشرفت میدانند.
برای مثال، سگ جدید همسایه یا آن درخت افرای پیر با شاخههای خشکش میتواند ترسی شدید در دل کودک ایجاد کند. آنها حتی ممکن است از اشارهای مبهم میان بزرگترها دچار ترس و نگرانی شوند. کودک سه سالهای از مادرش پرسید: مامان شما واقعاً می خواهین از هم جدا شین؟ شما این رو به عمه گفتین.
گاهی اوقات کودک خردسال سخنی کاملاً کنایی را کلمه به کلمه درک میکند. در مواردی مانند این دختر کوچولو، لازم است مادر درحالیکه او را گرم در آغوش میگیرد، منظور حرف خود را برای وی شرح دهد و با کلمات خودنگرانی را از او دور سازد.
مهم نیست به چه دلیلی، به هر دلیلی اگر فرزند شما میترسد، مسئله را جدی بگیرید. ما باید دنیا را از چشم کسی ببینیم که میترسد. گفتن جملاتی مانند: لوس نشو! اینقدر احمق نباش! چیزی نیست! بزرگ شو! فقط کودک را تحقیر میکند و موجب میشود ترسش را پنهان سازد. این ترس در درون کودک به رشد ادامه خواهد داد.
حال این سؤال پیش میآید که: تفاوت میان کودکی را که واقعاً میترسد، با کسی که میخواهد جلبتوجه کند، چگونه میتوان تشخیص داد؟ پاسخ این است:
تشخیص دادنی نیست. ولی پدر و مادر نباید بیشازحد نگران باشند که مبادا کودکشان برای جلب نیازهای عاطفی خود آنان را فریب دهد. نیاز کودک به جلبتوجه و محبت، برای او مانند نیاز به غذا و سرپناه، نیازی منطقی و پذیرفتنی است. گاهی اوقات کودک درعینحال که واقعاً ترسیده است، به توجه نیز نیاز دارد.
ترسهای ما دلیلی برای ترسهای بچهها
کودکان، اغلب بدون آنکه ما بفهمیم، از نگرانیهای ما نگران میشوند. بسیار مهم است که در به کار بردن جملاتی مانند: من میترسم ... ، یا ممکنه نشه، یا نگرانم که ... ، بسیار دقیق باشیم. اگر کودکان مرتب در معرض جملات نگرانکننده قرار گیرند، احتمال دارد بهتدریج صاحب ذهنی نگران و مضطرب شوند.
انتظارات از راه تکرار شکل میگیرند و افکار منفی میتوانند بهسرعت به دور باطل دچار شوند. ما افرادی را میشناسیم که در چنین حلقۀ مارپیچ منفیای گرفتار آمدهاند: من همیشه منتظر بدترینها هستم و به نظر میرسد همیشه هم بدترین چیزها برای من پیش میآید.
متأسفانه امروزه پدر و مادرها در مورد فرزندانشان نگرانیهای جدیتری نسبت به گذشته دارند. ما با این مشکل بزرگ روبهرو هستیم که بدون به وجود آوردن نگرانیهای غیرضروری در فرزندانمان، به آنان هشدار دهیم و یا در برابر خطرها حمایتشان کنیم.
برای مثال، ما میخواهیم فرزندانمان در مورد غریبهها هوشیار باشند، اما نه اینکه هرکسی را که نمیشناسند دشمن بدانند یا تصور کنند درصدد آسیب رساندن به آنان است. ما میخواهیم آنان در دیدرس ما باشند؛ ولی درعینحال، وقتی در کنارشان نیستیم احساس ضعف و بیدفاعی نکنند.
پرورش کودکانی که اعتمادبهنفس داشته باشند و در ضمن بتوانیم آنان را از آسیبها به خوبی دور نگهداریم، کاری بس سخت و دشوار است. برای پاسخ دادن به این وضعیت بغرنج، جوابهای آسان وجود ندارد و پدر و مادر باید بهطور شخصی چگونگی پاسخگویی به پرسشهای فرزندانشان را سبک و سنگین کنند و تصمیم بگیرند در چه سنی و تا چه حد به آنان استقلال بدهند.
وقتی الیسون چهار ساله از مادرش پرسید آیا میتواند به پارک برود یا نه، چون امکان داشت افراد ناشناسی در آنجا باشند، مادرش بهآرامی پاسخ داد: بله الیسون و من آنجا مراقب تو خواهم بود. ولی وقتی فرانک دهساله اعلام کرد که میخواهد تنها به مدرسه برود، پدر و مادر او مجبور شدند میان نگرانی خود دربارۀ تنها بودن او در خیابان و اشتیاقشان برای تشویق رشد جوانههای استقلال در او، تعادلی ایجاد کنند.
نگرانی دیگری که ما پدر و مادرها را آزار میدهد ترس از این است که فرزندانمان نیز از همان ناراحتی و رنجهایی که خود در سن آنان به آن دچار شده بودیم آزار ببینند. شناخت بیشازحد ما از کودکانمان ممکن است ما را به رفتارهای نامناسبی هدایت کنند.
ترسهای هر روزه
کودکان در دنیایی متفاوت با دنیای بزرگسالان زندگی میکنند و همیشه هم به ما نمیگویند در دنیای آنان چه میگذرد. بسیار ساده است که پدر و مادر به چیزهایی که هرروزه ممکن است فرزندانشان را بترساند بیتوجه باشند. برای مثال، بسیاری از کودکان هرروز مورد تهدید دیگر بچهها در مدرسه، در محله یا حتی خواهر و برادرهای خود در خانه قرار میگیرند.
آنان ممکن است مورد زورگویی یا تهدید قرار گیرند، به اسمهای ناخوشایند نامیده شوند یا مورد تمسخر واقع شوند. بچههای کوچکتر امکان دارد ندانند چگونه ترس و ناراحتی خود را بیان کنند و بچههای بزرگتر ممکن است چنین بپندارند که باید خودشان از عهدۀ مشکل برآیند. ما باید برای شناختن روابط فرزندانمان باکسانی که در اطرافشان هستند وقت کافی صرفنظر کنیم.
برای بسیاری از کودکان خردسال، روبهرو شدن با موقعیتهای جدید ترسآور است. نخستین روز مدرسه، نخستین ملاقات با دندانپزشک، نخستین پرواز با هواپیما، همه میتواند باعث ترس و وحشت او شوند. ما میتوانیم در این موارد با حمایت خود و شهامت دادن به فرزندانمان به آنان کمک کنیم.
نشان دادن اعتماد به کودکان راه بسیار قدرتمندی برای آموزش اعتمادبهنفس به شمار میرود. بار دیگر وقتی به فرزندتان میگویید: تو از عهدهاش برمیآیی، من مطمئنم. به واکنش و حالات چهرۀ او توجه کنید.
هرکسی ... بعضی وقتها میترسد.
ما در جایگاه پدر و مادر، میخواهیم فرزندانمان ما را قوی بدانند و با تکیه به ما احساس امنیت کنند. ولی درعینحال لازم است شهامت آسیبپذیر بودن را نیز داشته باشیم و لحظههای ضعف و بیپناهی خود را با نزدیکانمان قسمت کنیم.
همۀ ما ممکن است گه گاه از چیزی بترسیم. آنچه تفاوت میآفریند چگونگی برخورد ما با ترسمان است. این به فرزندان ما کمک میکند بفهمند که ما نیز انسانیم و کامل نبودن بخشی از انسان بودن است و اینکه همۀ ما گاهی به حمایت و قوت قلب نیاز داریم. نوازش دست کوچکی که صاحبش ما را در آغوش گرفته است بهگونهای شگفتانگیز آرامشبخش خواهد بود.
کودکان با مشاهدۀ چگونگی برخورد ما با ترسها و نگرانیهای خودمان، میآموزند چگونه با ترسها و نگرانیهایشان رویارو شوند. اجازه بدهیم آنان راههای کوچک و بزرگی را که ما به هنگام نیاز، از همسر، دوستان و اعضای خانوادۀ خود حمایت میطلبیم، ببینند و همچنین شاهد باشند چگونه در وقتهای دیگر به کسانی که به حمایت و قوت قلب ما نیاز دارند یاری میرسانیم و از آنان پشتیبانی به عمل میآوریم.
چگونگی بیان احساسات ما و یافتن راهحلهای مناسب در رویارویی با مشکلات، برای فرزندانمان سرمشقی است که به هنگام گرفتاری در بحرانهای زندگی از آن الهام خواهند گرفت.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼