روانشناسی رفتار با کودک، بازتاب رفتار کودک
هنگام کار با والدین و متخصصان، سعی بر این است که مکالمه ها و فعالیت هایی سازماندهی شود که باعث تمرین این مهارت در آن ها شود تا یاد بگیرند.
در مقام والد یا متخصصی حرفه ای، که با کودکان آسیب دیده از تروما زندگی یا کار می کنید، رفتار کودک تنها چیزی است که با آن برخورد دارید، هرچند که بازتاب رفتارها را نخواهید دید. این رفتار شما را به چالش میکشد، سرنخهایی را از آنچه درون کودک میگذرد به شما نشان میدهد و دعوتتان میکند به آن واکنش نشان دهید یا برای آن پاسخی بیابید. رفتارْ همه آن چیزی است که از کودک میبینید، اما این گفته به آن معنا نیست که رفتارْ تمام کودک است.
برای فهم بهتر موضوع، کوه یخ یا لانه مورچه را در نظر بگیرید. تمام قسمت دیدنی کوه یخ یا لانه مورچه نوک آن است، اما بسیار مهم است که به خودتان یادآوری کنید این رأس تمام کوه یخ یا لانه مورچه نیست، بلکه قسمت پنهانی بزرگی از آن، که به شکلی این نوک دیدنی را ساخته است، در زیر زمین قرار دارد. مشابه این مثال، درباره کودک نیز، آن قسمت بزرگ پنهان که باعث بروز رفتارها میشود، احساسات و نیازهای کودک را دربرمیگیرد. به همین دلیل، برای فهم بازتاب رفتارها و همین طور رفتارهای کودک، شناسایی احساسات و نیازهای او کاملا ضروری است.
هنگام کار با والدین و متخصصان، سعی بر این است که مکالمه ها و فعالیت هایی سازماندهی شود که باعث تمرین این مهارت در آن ها شود تا یاد بگیرند، به جای واکنش نشان دادن، به درون آب شیرجه بزنند و احساسات و نیازهای کودک را ببینند.
بازتاب رفتارها
تشخیص و به رسمیت شناختن اهمیت احساسات و نیازها گام نخست اساسی در این فرآیند محسوب میشود. پس از این مرحله، نوبت به شناسایی و گاهی اوقات حدس زدن احساسات و نیازهایی میرسد که ممکن است در زیر رفتارهای مشاهدهشده وجود داشته باشند. اما در این مقاله، مانعی بسیار معمول پشت سر گذاشته خواهد شد:
بسیاری از والدین، مراقبان و متخصصان حوزه کودک در تمیز احساسات از نیازها و تشخیص نیازها از خواستهها مشکل دارند. افراد این عبارتها را به جای یکدیگر در جملات خود به کار میبرند و معمولا در برچسبگذاری درست آنها مشکل پیدا میکنند.
در مکالمات روزمره، ممکن است بگویید: «نیازه که تو وسایلت رو جمع کنی.» یا «ما نیاز داریم مرکز خرید رو ترک کنیم.» این عبارتها بیشتر خواسته والدین را نشان میدهند تا آنکه گویای نیازهای کودکان باشند و این تمایزی ظریف است. به این مثال توجه کنید:
در این مثال، کودکی کم سن و سال، زمانی که از اسباببازی محبوبش دور میشود، شروع به لگد پراندن میکند. میتوان فرض کرد که:
کودک «زمان بیشتری را برای بازی» میخواهد و احتمالا احساس «ناراحتی و عصبانیت» میکند. با این حال، در این موقعیت، نیاز کودک احتمالا «عشق و فهمیده شدن» است.
خواسته والد «جدا شدن اسباببازی از کودک» و/یا «ترک هرچه سریعتر اتاق» است و احتمالا احساس «پریشانی» میکند. با این حال، نیاز والد به احتمال زیاد «فهمیده شدن و کمک» است.
در نگاه اول، این موقعیتها ممکن است طوری به نظر برسند که «خواستههای کودک» و «خواستههای والدین» در تضاد با یکدیگرند. برای ایجاد تعادلی میان نیازهای کودک و والد، باید تمامی کوه یخ را در نظر بگیرید. این رویکرد باعث ایجاد پایداری در ارتباط تربیتی والد-فرزندی میشود.
براساس مشاهدات، زمانی که والدین و مربیان بر خواستهها تمرکز میکنند، معمولا نمیتوانند راهحلی بیابند که با خواستههای هر دو طرف همخوانی داشته باشد. اما با عوض کردن جریان تمرکز و آگاه شدن ذهن از نیازها، والدین قادر خواهند بود راهحلی ارائه دهند که نیازهای هر دو طرف را برآورده کند (برای مثال، ایجاد آسودگی یا در آغوش کشیدنی که همکاریهای بعدی را در پی خواهد داشت). این رویکرد به واسطه دامنه چشمگیر ایدههایی که همه افراد در مواجهه با نیازها، احساسات و خواستههای خود در موقعیتهای مختلف دارند پیچیده میشود.
داشتن نگاهی که دنیای فراتر از رفتارها را مدنظر داشته باشد، و در واقع بارتاب رفتارها را نیز ببیند و توانایی مشاهده احساسات و نیازها مهارت محسوب میشود و مانند هر مهارت دیگری، برای رشد به تمرین نیاز دارد. به والدین و مربیان پیشنهاد میشود که این تمرین را با شناسایی احساسات و نیازهای خود شروع کنند. سپس، در اوقات سرشار از صلح که ظرفیت دارند، سعی کنند احساسات و نیازهای دیگران را نیز حدس بزنند. در نهایت، هرگز فراموش نکنند که ساخته شدن هر مهارت تنها با ممارست ممکن میشود، بنابراین، دوباره و دوباره این مهارت را تمرین کنند.
تکرار این تمرینها ظرفیتی را میسازد که، در زمانهایی که به آن نیاز دارید، بهراحتی پدیدار میشود. به این صورت، زمانهایی که رفتار کودک شما را به چالش میکشد، قادر خواهید بود احساسات و نیازهای زیربنایی را ببینید و از بازتاب رفتارها کمک بگیرید. با ثبات در انجام این تمرینها، عادت تغییر تمرکز را در خود ایجاد خواهید کرد، کمتر به نکات و ترفندهای رفتاری متکی خواهید بود و هرچه بیشتر برای کاوش احساسات و نیازها به درون آب شیرجه خواهید زد. زمانی که که نسبت به احساسات و نیازهای خود و فرزندتان آگاهی بیشتری به دست آوردید (یا حداقل توانستید حدسهای خوبی درباره آنها بزنید)، فرصت این را خواهید داشت که راهحلهای دیگری را ارائه دهید که با موقعیت پیشآمده همخوانی دارد، نیازهای هر دو طرف را مدنظر قرار میدهد و چرخه واکنشی پاسخ به رفتارها را، که با ناامیدی و دستپاچگی همراه است، آهسته کند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼