تعریف خدا برای کودکان، چیست؟
درک خردسالان از مفهوم خدا، تا حدود هفت سالگی، بسیار خام، مادی و شبیه یک انسان است؛ او، با صدایی شبیه ما سخن میگوید، در بهشتی سکونت دارد که در آسمانهاست و بهصورت یک انسان، به زمین آمده و به اداره امور میپردازد.
مجله شهرزاد: بیشتر کودکان، با طرح سوالهای غیرمنتظره درباره موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان میشوند. مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدینشان، انرژی آنها را صرف همه چیز، از کلاسهای هنری و ورزشی گرفته تا رایانه میکنند، اما از درس ایمان غافلاند. آنها فراموش میکنند که آنچه میگویند و عمل میکنند یا نمیگویند و عمل میکنند، تاثیر ماندگاری بر کودک میگذارد.
بهترین راه ارتقای زندگی معنوی کودکان، راحت و آشکار حرف زدن درباره خداست. اصل کلی که بیشتر کارشناسان آن را تایید میکنند، این است که بگذارید بچهها، گفتوگو را هدایت کنند و بعد، با سوال کردن شما، موضوع را پیگیری کنید.
حرف زدن درباره خدا، به این دلیل بااهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد؛ زیرا کودکان، بیش از بزرگسالان، خود و اطرافیانشان را به تکیهگاه قوی و مهربانی نیازمند میدانند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده کند.
فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا، این است که همه چیز را در دنیا توضیح میدهد، زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست که با این توضیح- مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا- نوعی احساس شگفتی نیز همراه است؛ زیرا روح کودک، دنبال عجایب و اسرار میگردد و زمانی که برای پرسشهای کلیدی خود، پاسخی منطقی مییابد، احساس آرامش میکند.
گرچه کودکان نوپا، کوچکتر از آن هستند که مفاهیم مبهم معنوی را درک کنند، اما آنقدر بچه نیستند که نتوانند کلماتی را درباره خدا یاد بگیرند.
این سوال غلط است که: «چهطور کودکم را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» پرسش صحیح این است که: «چهطور به او نشان دهم که خدا، در زندگیاش حضور دارد؟»
حدود سه یا چهار سالگی، بچهها، نام خداوند را یاد میگیرند. کودک، ابتدا، دنبال قویترین فرد است و چون از نوازدی، مادر، نیازهایش را رفع کرده، میپندارد که مادر، محکمترین تکیهگاه است، ولی خیلی زود میفهمد که مادر، از خیلی چیزها میترسد و چون پدر از آنها نمیترسد، پدر را تکیهگاه و قویترین آدم مییابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد.
در این زمان است که از ما میپرسد: «چه کسی قویترین است؟» به او میگوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او میگوییم: «بزرگتر که شدی، برایت میگویم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایی است، فقط آنچه را میبیند، قبول دارد. بنابراین نمیتوان به او گفت: «خدا نادیدنی است و همه جا هست.»
در فاصله سنی سه تا پنج سالگی، کودکان، خدا را شبیه انسانی میدانند که به آنها اتومبیل یا اسباببازی میدهد و مراقب همه چیز است؛ موجودی دوستداشتنی. چنین برداشتی، به چنین پرسشهایی میانجامد: «آیا خدا میخوابد؟ خدا برای تعطیلات کجا میرود؟ خدا کجا زندگی میکند؟» اگر به او بگویید: «اگر بدرفتاری کنی، خدا عصبانی میشود»، او، پدری عصبانی را مجسم میکند که آماده است برای جزییترین تخطی، او را تنبیه کند.
بهتدریج که بزرگتر شد، باید خدا را به او چنان معرفی کنیم که بچهها، از او خوششان بیاید. از لطف و کرم خدا، مهربانی، قدرت خدا، بخشش و زیباییدوستی او میگوییم. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، سخن میگوییم. در این سالها، هرگز از قهر خدا و جهنم گناهکاران، چیزی نگویید.
درک خردسالان از مفهوم خدا، تا حدود هفت سالگی، بسیار خام، مادی و شبیه یک انسان است؛ او، با صدایی شبیه ما سخن میگوید، در بهشتی سکونت دارد که در آسمانهاست و بهصورت یک انسان، به زمین آمده و به اداره امور میپردازد. تعداد قابل توجهی از آنان معتقدند که خدا را میتوان دید و بیشتر کودکانی که این اعتقاد را ندارند، دلایل خود را دوری از خدا بیان دانستهاند. از این روی، بعضی کودکان میگویند که اگر دوربینی داشته باشند، میتوانند او را ببینند. درمجموع، گفتههای آنان در این سنین، از قابل رویت بودن خداوند، حکایت دارد.
درک کودکان از خدا، در محدوده سنی هفت تا 9 سال، بیشتر انسانی فوقالعاده است تا موجودی فوق طبیعی؛ مانند اینکه او را شبیه انسانی نورانی میپندارند. این توصیفات، حاکی از ناتوانی آنان برای درک این مفهوم است. بهطورکلی، بیشتر کودکان، در تصور انسانی که از خدا دارند، او را با ویژگیهای یک مرد تصور میکنند تا یک زن.
کودکان، خدا را دوست خود میدانند، اما قدرت سحرآمیز و خشمگینی او در برابر اعمال ناپسند ما، سبب میشود که ترس از خداوند، در آنان وجود داشته باشد. بنابراین باید مراقب باشید که ترس را تشدید نکنید، بلکه چهره دوستانه و محبوبی از خداوند ترسیم کنید و از این ترس نیز باید به شکل صحیحی استفاده کنید.
درک کودکان 9 تا 12 سال، از مفهوم خداوند، نسبت به سنین پایینتر، متفاوت است. آنان در توصیف خداوند، بیشتر به صفات برجسته او، مانند آفریننده و خالق بودن اشاره میکنند؛ البته این برداشت، دلیل فهم درست آنان از این معانی نیست و هنوز تفکر آنان، متأثر از عناصر عینی و محسوس است. در این میان، تعداد کمی نیز هستند که هنوز خدا را به نور، فرشته و از این قبیل، تشبیه میکنند.
بیشتر کودکان در طول دوره دبستان، خدا را به آسمان بردهاند و دلایلی گوناگون برای آن بیان میکنند؛ گاهی به دلیل بزرگیاش و گاهی به دلیل اینکه بتواند وظایفش را خوب انجام دهد، مانند نظارت بر بندگان، دیدن آنها و رسیدگی به کارشان و گاهی به هر دو دلیل؛ البته عده قابل توجهی نیز در همه سنین بیان میکنند خدا، همه جا هست، اما این کودکان هم هنوز قادر به درک انتزاعی از «همه جا بودن» نیستند.
وقتی برای این عده، مکانهای خاصی، نام برده و سوال میشود که آیا خداوند در این مکانها هم حاضر است، پاسخها نشان میدهد که بیشتر آنها نمیتوانند مساله وجود خدا در همه جا را قبول کنند و در ذهن خود، آن را یک تناقض میپندارند.
به کودکان میگوییم: «همه موجودات، در مورد خدا و خالق خویش، فکر میکنند و هر موجودی تصور میکند خدا، شکل اوست و ما هم که انسانیم، فکر میکنیم شاید خدا، مثل ما، دو دست و دو پا داشته باشد، ولی نه تصور آنها و نه فکر ما، درست نیست. برای همین، هیچکس نمیداند خدا، چه شکلی است. اگر خدا موجودی بود که شکلی داشت و میشد او را دید، همه جا نبود. اگر پیش ما بود، دیگر پیش پدرت یا بقیه مردم که جاهاهای دور هستند، نبود و میدانیم که خدا همه جا هست. برای همین، خدا دیده نمیشود.»
باید به پرسشهای کودکان، جوابی صحیح و در عین حال ساده و روشن داده شود. ما میتوانیم با بیانی ساده و با کمک گرفتن از نعمتهای خداوند که در اختیار همه بندگانش قرار داده است، به بهترین و سادهترین شکل، خدا و برخی از صفات او را با برهان نظم، برای کودک اثبات کنیم. این برهان، سادهترین و عمومیترین برهان برای اثبات خداست و در قرآن کریم و روایات نیز بسیار به این برهان، اهمیت داده شده است. این برهان، از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی خالی است. از این رو، همه میتوانند از این برهان استفاده کنند.
به خلقت آفریدههای خدا، اشاره و او را با عجایب آنها آشنا کنیم. قدرت خداوند را در آفرینش مخلوقاتش در آسمان و زمین و دریاها، به فرزندان خود نشان دهیم. پاسخ بسیاری از سوالهای کودک را میتوانیم در قرآن بیابیم؛ برای مثال، اگر کودک پرسید: «خدا کیست؟»، میتوانیم این آیه را برای او بخوانیم: «خدا کسی است که آسمانها و زمین را آفرید و آبی از آسمان فرو فرستاد و به وسیله آن، میوههایی را برای روزی شما، از زمین بیرون آورد.» به او بگوییم: «او، مهربانترین مهربانان است.»
برای او بیان کنیم که ما، بسیاری از چیزها را نمیبینیم، ولی وجود دارند؛ مثل هوا و عقل، ولی نمیتوان وجود آنها را انکار کرد. خدای متعال هم بهطور قطع، وجود دارد، اما دیده نمیشود: «چشمها نمیتوانند او را ببینند.»
یاد دادن خداپرستی به بچهها، مثل یاد دادن دوچرخهسواری است. شما، ابتدا، دوچرخه را راه میاندازید. بعد، وقتی بچه میخواهد پا بزند، او را روی دوچرخه نگه میدارید. در نهایت، خود اوست که باید دوچرخهسواری کند. بهترین کار شما این است که از سنین پایین شروع کنید. اعتقادات خود را برای او بگویید، برایش مثال بیاورید و ایمانتان را در اختیار نیاز کودک به شناخت و درک خدا قرار دهید. به این ترتیب، نیروی معنوی و اخلاقی قدرتمندی به آنها میدهید که یک عمر، دوام خواهد آورد.
توجه به خدا و احساس نیاز به او، مایه آرامش روح و روان کودک میشود؛ زیرا این احساس، از کودکی، در فطرت و نهاد انسان قرار داده شده و طبق فرمایش پیامبر اسلام(ص)، کودک، مادامی که اطرافیانش، او را از پرستش خدا بازنداشتهاند، فطرت خداپرستی و ایمان را دارد.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼