کودکم را چگونه تربیت کنم؟ (۱)
در این مبحث که برگرفته از وبلاگ «کودک متعادل» است، به مسأله «تربیت کودکان» از دیدگاه، استاد محمود سلطاني می پردازیم.
کودک متعادل: این مبحث برگرفته از وبلاگ «کودک متعادل» است که به بررسي مطالب کلاس کودک متعادل، استاد محمود سلطاني می پردازد. هدف از برگزاری کلاسهای این دوره ايجاد الگوي كودك متعادل و روش هاي دستيابي به اين هدف است و محور اين دوره رشد است. این مبحث به تربیت کودکان اختصاص دارد.
مبحث پيش راجع به خشونت صحبت كرديم؛ يك نكته از آن بحث باقي مانده و آن اين است كه بزرگترين عارضه ي خشونت و عدم وجود امنيت، ترس است. ترس به عنوان يك از احساس از مجموعه احساسات ناخوشايند انسان است. ما چهار گروه احساسات داريم: شادي، غم، ترس و خشم.
ترس براي انسان لازم است و بايد باشد چون ترس براي مواقع خطر نياز است. احساس اصلي انسان در طول زندگيش شادي است. انسان شاد به دنيا آمده، شاد زندگي مي كند و شاد هم بايد از دنيا برود. ترس و غم و خشم براي محافظت از شادي وجود دارند كه هر جا كه ما منحرف شديم، ما را برگردانند. بنابراين ترس به عنوان يك احساس خيلي خوب است.
اما عدم وجود امنيت باعث ايجاد ترس ذهني مي شود و هرچه امنيت كمتر باشد، ترس هاي ذهني بيشتر مي شوند. ما اسير ترس هاي ذهني از كودكي هستيم. ترس هاي نهادينه شده در بخش ناخودآگاه ذهنمان كه تا آخر عمر عذابمان خواهند داد؛ اين حالت حاصل ناامني است.
ترس باعث مي شود كه به حصار ذهني يا همان قلعه ي تنهايي كه حاصل ناامني است و در مباحث پيش مفصل راجع به آن صحبت كرديم، برويم. ترس موجب مي شود انسان خوب رشد نكند چون ترس مانع حركت و مانع پيشرفت است. ترس هاي ذهني شامل اضطراب و ترس از موهون هستند و همه ي ما از يك چيزهايي مي ترسيم و اضطراب داريم.
ترس موجب مي شود كه اعتماد از بين برود. وقتي اعتماد نداشته باشيم، ايمان را هم از دست خواهيم داد چون ايمان از امنيت مي آيد، ايمان به يك كل. وقتي ايمان را از دست بدهيم، توكل را هم از دست خواهيم داد.
ناامني ----< ترس ----< بي اعتمادي ----< كاهش ايمان ----< كاهش توكل
ايمان يعني گرفتن امنيت از يك نقطه ي نگاه. وقتي ايمان نداريم يعني امنيت نداريم و چيزي را كه به ما امنيت مي دهد را نمي شناسيم، مركز امنيت برايمان شفاف نيست در نتيجه ايمان نداريم. در دين خودمان مي گوييم كه به خدا ايمان داريم. ولي اگر صادقانه به عمق وجودمان نگاه كنيم مي بينيم كه حتي اين نقطه ي نگاه هم برايمان شفاف نيست و نمي دانيم كه بايد به چي ايمان داشته باشيم.
در نهايت توكل نداريم. توكل از وكالت مي آيد يعني واگذار كردن. ما هيچ چيز را واگذار نمي كنيم و مي خواهيم خودمان همه چيز را نگه داريم، در نتيجه زير بار يك فشار سنگين ذهني قرار مي گيريم. منظور ما لفظ معمولي با ايمان و بي ايمان نيست بلكه منظور اين است كه وقتي ما به يك نقطه ي اوج ايمان نداريم و نمي توانيم توكل داشته باشيم، همه چيز را بايد خودمان به عهده بگيريم.
در نتيجه سطح نگراني هايمان بالا مي رود. اين تجربه را داشته ايد كه مواقعي در زندگي پيش آمده كه بايد به فكر همه چيز باشيد؟ چند نفر دختر اول خانواده هستيد؟ چه قدر نگران خانواده و پدر و مادرتان هستيد؟ و چه قدر نگران فرزندان و .... هستيد؟ همه ي اين مسائل و دغدغه ها به اين دليل است كه بار همه را ما به شانه مي كشيم و خودمان را مسئول همه مي دانيم چون وقتي ايمان و توكل نيست، نمي توانيم واگذار كنيم و وقتي واگذار نمي كنيم، فشار تحمل مي كنيم.
ريشه ي اين روند در ناامني هاي كودكي است. كودكي كه امنيت را تجربه نكند، در بزرگسالي ايمان قوي نخواهد داشت. در مبحث كودك آرزوها غريب به اتفاق فرزند با ايمان مي خواستيد؛ كودك باايمان كودكي است كه امنيت دارد. حاصل ترس، بي اعتمادي است.
اعتماد چيست؟ فرق اعتماد با اطمينان چيست؟
اعتماد دروني و ذهني است. در ۶ سال اول زندگي بچه ها بايد با اعتماد كامل بزرگ شوند. به هيچ وجه نبايد كودك زير ۶ سال رابي اعتماد كرد و ترس از بي اعتمادي در او ايجاد كرد. اعتماد كاملاً ذهني است.
من در كلاس ايستاده ام! يك لحظه چشم هايم را مي بندم، در چه محيطي دارم درس مي دهم؟ خانم هايي كه اين جا هستند همه خوب و عالي و فرهيخته هستند، ازكلاس بيرون مي روم باز هم همه خوبند! اصلاً آدم بد دردنيا وجود ندارد، راحت و آسوده به زندگي ادامه مي دهم. بچه ها بايد اين حالت را تجربه كنند.
زير ۶ سال نبايد ترس و بي اعتمادي در كودك ايجاد كرد. اعتماد زياد و كم ندارد، مطلق است و اعتماد خوش باوري هم نيست. اعتماد با چشم بسته صورت مي گيرد، همه خوبند. بد وجود ندارد و تمام. زير ۶ سال زمان تمرين اعتماد با چشم بسته است. بچه ي زير ۶ سال نبايد ترس ذهني داشته باشد. حال من مي خواهم با چشم باز اعتماد كنم چه اتفاقي مي افتد؟ مجبورم دائم راجع به ديگران در حال قضاوت باشم! اين خانم يك كلكي دارد،آن خانم مشكوك است و .....
وقتي چشم هايم را مي بندم و به همه اعتماد دارم، همه چيز عالي است و در اين زمان من شاد و راحت هستم و تمام. ولي با چشم باز دائم بايد تك تك افراد را قضاوت كنم چه حال خواهم داشت؟ به خودمان نگاه كنيم، چه قدر در حال قضاوت هستيم؟ در حالي كه بايد با چشم بسته اعتماد كرد. بچه هاي زير 6 سال را بي اعتماد نكنيد چون بي اعتمادي ناامني مي آورد و ناامني هم بي اعتمادي مي آورد.
كودك به خصوص در سال اول زندگي، ابتدا نسبت به پدر و مادر نياز دارد كه بداند اين دو نفر قابل اعتماد هستند يا نه؟ حال ما چه كار مي كنيم؟ كودك را مي ترسانيم. ما از ترس به عنوان يك عامل تربيت استفاده مي كنيم "بيرون نري ها، بچه دزد ها مي دزدنت؛ آدم بد فراوونه مي برنت، دل و قلوه ات را در ميارن و مي فروشن، سرت را مي برن و .........." چه قدر به دخترها مي گوييم كه مواظب مرده باشند " مرد جماعت قابل اعتماد نيست، همشون يك كلكي دارند، گول نخوري!" ۲۵ سال تلقين مي كنيم كه گول نخوري بعد يك شبه براي ازدواج مي گيم كه ديگه بايد گول بخوري و بنشيني سر سفره ي عقد! امضاء كن و برو براي زندگي.
دقيقاً همين مسئله باعث شده كه امروزه در روابط هاي زناشويي، اعتمادي وجود ندارد و عدم وجود اعتماد بين زن و شوهر عامل مشكلات بسياري در زندگي ها شده است. ما حتي در رفت و آمدهايمان هم گارد داريم چون به هم اعتماد نداريم.
چرا اين قدر مهماني هاي ما به تجمل كشيده مي شود؟ چون دائم توي اين فكر هستيم كه نكند بيان بعد برن يه حرفي پشت سرمان بزنند! وقتي مهمان به منزلتان مي آيد چه قدر نگران هستيد؟ همه نسبت به همديگه بسته شده ايم. اين بي اعتمادي ها از كودكي مي آيد.
مطمئن باشيد كه اعتماد با چشم بسته خوش باوري و خود گول زدن نيست. بچه ي زير 6 سال قدرت استدلال ندارد چون نيم كره ي چپ و منطق او فعال نيست بلكه فقط نيمكره ي راست و تفكر شهودي او فعال است و اين ويژگي كودك را نبايد با بي اعتمادي خراب كنيم.
اطمينان بيروني است. ذهني نيست بلكه عيني است. واگذاري دارد در صورتي كه در اعتماد چيزي واگذار و رد و بدل نمي شود چون ذهني است. برمي گرديم به مثال كلاس، در درون ذهن من كلاس عالي است، امن است و همه چيز خوب است.
حالا در فضاي بيروني يك نفر ميگه: سلطاني، ماژيكت را به من بده! در اين حالت واگذاري شروع شده است چون يك چيزي مي خواهد مبادله شود. حالا اين جا بايد چشم هايمان را باز كنيم، سؤال كنيم: ماژيك را براي چي مي خواهي؟ كي برمي گرداني؟ ماژيك مي خواهي كه ديوار را خط خطي كني، پس نمي دهم.
اين جا اطمينان وارد مي شود، ديگر اعتماد نيست چون واگذاري وجود دارد. سن اطمينان و واگذاري ۷ سال به بالا است. از ۷ سالگي به آرامي شروع مي شود و در ۱۸ سالگي كامل مي شود. مسئوليت والدين اين است كه همراه كودك هستند تا آرام آرام ياد بگيرد كه اعتماد و اطمينان چه فرقي با هم دارند و كجا بايد اعتماد كند و كجا اطمينان.
همه ي آدم ها خوب هستند ولي اگر يكي گفت بيا بريم با هم بستني بخوريم، واگذاري است. كودك زير 6 سال نمي تواند اين مسئله را بفهمد و تشخيص دهد و به كودك زير 6 سال نبايد بي اعتمادي داد، پس بايد خودمان دائم حضور داشته باشيم و كودك را حمايت كنيم.
در بخش بازي ها گفتيم كه يكي از مسائلي كه بازي مخرب ايجاد مي كند، كمك هاي بي مورد والدين است و گفتيم كه به جاي اين كمك هاي بي مورد بايد حمايت كرد. حمايت يعني با هم هستيم و يا با هم بيرون مي رويم، هر جا كه كودك مهارت و شناخت نداشت، من مادر يا پدر هستم و از تو حمايت مي كنم.
از 7 سالگي كه آرام آرام شناخت شروع مي شود به همان نسبت نيز ما هم آرام آرام كودك را به دنياي تفاوت اعتماد و اطمينان مي بريم. اما ما از اول كودك را بي اعتماد مي كنيم و به او اعتماد با چشم باز را آموزش مي دهيم، در صورتي كه نمي دانيم اعتماد با چشم باز ، زندگي در جهنم است.
يكي از دلايلي كه ما در جهنم ذهني مان زندگي مي كنيم اين است كه مي خواهيم با چشم باز به ديگران اعتماد كنيم و در درون خودمان مرتب در حال بررسي و حلاجي ديگران هستيم. به ما چه ربطي دارد كه ديگران چه هستند و چه كار مي كنند، هركس بايد مشغول كار خودش باشد؛ اعتماد كنيد و تمام.
اطمينان با چشم باز انجام مي شود. اطمينان با چشم بسته، حماقت است. زماني كه مشغول اعتماد با چشم باز هستيم، آن قدر از ذهنمان كار مي كشيم كه يادمان مي رود كجا بايد چشممان را باز كنيم و درست سر بزنگاه چشمانمان را مي بنديم. خيلي از حوادث و كلاهبرداري ها و طلاق ها حاصل اين روند است.
اطمينان به مهارت برمي گردد. "اين طرف مقابلي كه من مي خواهم به او اطمينان كنم آيا مهارت لازم را دارد؟ اين خواستگار دختر من يا دختري كه مي خواهيم به خواستگاري او برويم مي توانند يك زندگي را اداره كنند؟ مهارت لازم و كافي را دارند؟ خيلي انسان خوبي است ولي آيا مهارت دارد؟"
در طول مشاوره هايم هيچ زوجي را نديدم كه بحران داشته باشند و آدم هاي بدي باشند. همه خوب هستند ولي ممكن است مهارت نداشته باشند و نشود كه به آن ها اطمينان كرد، اعتماد كامل است.
ما درست آن جايي كه بايد چشممان را باز كنيم، مي بنديم چون از كودكي در ما عدم اعتماد ايجاد شده است و عدم اعتماد باعث مي شود كه ما با چشم باز از نظر ذهني زندگي كنيم و بعد در مرحله ي اطمينان چشم هايمان را ببنديم.
اعتماد اطمينان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دروني بيروني
ذهني عيني
با چشم بسته با چشم باز
عدم واگذاري واگذاري وجود دارد
با چشم باز = جهنم با چشم بسته = حماقت
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼