۱۰۱۸۱۶
۲ نظر
۱۲۴۰۶
۲ نظر
۱۲۴۰۶
پ

کاهش وابستگی کودک به دیگران، چگونه؟

دخترم خیلی وابسته به خانواده شوهرم است. واقعا نمی دونم باید چجوری باهاش رفتار کنم.

سوال مخاطب نی‌نی‌بان: دختری بیست ماهه دارم، خانواده شوهرم اکثرا با ما زندگی می کنند، مثلا دو ماه با ما هستند سه هفته منزل خودشون. مسیر منزلشون ساعت ها با ما فاصله داره. دخترم از موقع بدنیا اومدند باهاشون بزرگ شده و با رفتن خانواده شوهرم دخترم بی قرار و لجباز میشه. واقعا نمی دونم باید با دخترم چه جوری رفتار کنم.

پاسخ دکتر پرویز رزاقی، روانشناس خانواده و عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس:
معمولا در این گروه سنی بچه های 20 ماهه از نظر هیجانی، حضور در جمع و خوشحالی را دوست دارند. شاید خانواده همسر شما بیش از اندازه به کودکتان محبت می کنند. طبعا کودک با اون جمع و اون تامین نیاز های روانی خیلی خو می گیرد و با رفتن آن ها مدام بهانه گیری می کند. راه حل این است که در مرحله اول شوهر شما خود در این جمع حضور داشته باشد تا این موضوع حضور خانواده اش را کمرنگ جلوه بدهد. راه حل دوم این است که ارتباط خانواده خود را با خانواده شوهرتان را کمتر کنید و رفت و آمدتان را به حداقل برسانید. در مرحله بعد، اگر که این راه نیز میسر نشد، زمانی که خانواده شوهرتان در کنار شما بودند میزان وقت گذراندنشان را با کودک کمتر کنند. ممکن است که خیلی سخت باشد ولی باید سعی کنند که این کار را انجام دهند تا کودک اظهار بی قراری نکند. به عنوان مثال به جای این که کودک را بغل کنند او را تشویق به بازی کنند که کودک به خودش مشغول شود و حواسش از آن ها پرت شود. در مرحله بعدی، زمانی که کودک اظهار دلواپسی و بی قراری می کند، شما باید سعی کنید که کودکتان را از آن محیط و فضا دور کنید. مثلا او را به به پارک یا حیاط ببرید و بازی کنید، برایش کارتون بگذارید نگاه کند تا این ها بتوانند جایگزین خانواده شوهرتان بشود و ذهن کودکتان تقاضای آن ها را نکند.



پ

محتوای حمایت شده

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

مشاوره ویدیویی

    • اخبار داغ
    • جدیدترین
    • پربیننده ترین
    • گوناگون
    • مطالب مرتبط

    نظر کاربران

    • بهار
      درباره کاهش وابستگی کودک به دیگران، چگونه؟

      سلام من یه مشکلدارم خواهش میکنم کمکم کنید من با خانواده ی شوهرم در یک طبقه ولی واحد جدا زنگی میکنم شوهرم تک پسر ویک فرزند دوساله دارم که تنها نوه ی پسری ه و خودشم پسره بچم از زمانی که خیلی کوچیک بود خانواده ی شوهرم روزی چند مرتبه میومدن به دیدنش و یا میبردنش خونشون زیادم بدون حضور من میبردنش خونشون از همون اول نوزادیش وحتی در دوماهگی دو ساعت سه ساعت بدون حضور من میبردنش خونشون اون موقع هم من به دلایلی روابطم باهاشون کمی بهم خورده بود و از طرفی ازین همه اومدن و بردن خسته بودم و خودم با بچم نمیرفتم شوهرمم فقط کاملا با اونا هم نظره واصلا حرفای منو نه قبول داره نه انجام میده بچم الان دو سالشه همش خونه مادر شوهرمه یعنی به خدا صبح که بیدار میشه میره تا غروب شاید یه ساعت بیاد پیشم غروب میاد یه دو ساعت میخوابه و بعدبازم که بیدار میشه تا مو قع خواب بعدیش یه دوسه ساعتیم میره حتی موقع خواب شبشم به زور میاریمش خونمون واین برنامه ی هر روزشه وهر کاری میکنیم نمیاد خونمون که نمیاد خانواده ی شوهرمم در ظاهر وزبونی میگن برو پیش مامانت ولی خوب همش اونا مقصر بودن پدر شوهرمم هر روز خونه هست و یه خواهر شوهر مجرد دارم و خیلیم به بچم محبت میکنند در ورودیمونم طوریه که بچم خودش از خیلی وقت پیش میتونه باز کنه درو یه مدت کلید کردم باهام قیامت کردن با شوهرمم اگه در این مورد زیاد بحث کنم کارمون به طلاقو طلاق کشی میرسه
      خیلی گریه میکنم حسرت اینکه برا بچم مادری کنم که این همه براش زحمت کشیدم به دلم مونده بهم بگید چیکار باید کنم

      پاسخ ها

      • مدیر پایگاه

        همراه عزیز نی‌نی‌بان، اگر سوالی از متخصصان دارید در آدرس زیر مطرح کنید
        https://bit.ly/31AMOqp

    برای ارسال نظر کلیک کنید

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.