اختلال اضطرابی در کودکان (۲)
درون مدل شناخت رفتاری اضطراب كودكان، تصور تهدید یا عدم قطعیت یك اصلِ محوری است كه نشانههای دیگر بر گرد آن جمع میآیند.
بازنگری اخیر نشان داده است كه اختلالات اضطرابی در كودكان شایعتر از آن است كه قبلا تصور میشد. مشكل مهمی كه در تعیین میزان شیوع دخیل است، مساله همزمانی با بیماریهاست. وقتی كه كودك همراه با اشكالات مربوط به اضطراب به درمانگاه آورده میشود، اغلب دارای نشانههای همزمان بیماریهای مختلف است (مثل افسردگی، ADHD). ظاهراعوامل تكاملی نیز بر تظاهرات بالینی، اثر مضاعف دارند.
اغلب كودكان جوانتر با تظاهرات جدایی و فوبیای ساده همراه هستند. (بعضی نیز دارای ADHD همزمان هستند). كودكان بزرگتر، اغلب دارای فوبیای اجتماعی و اختلال اضطرای منتشر و افسردگی یا افسردهخویی همزمان هستند. بسیاری از علایم، با گذشت زمان از میان میروند.
از طرف دیگر، مطالعات آیندهنگر بر مشكلات مرتبط با اضطراب و تشخیصهای آن در برخی از كودكان، طی یك دوره پنج ساله، تاكید كردهاند. پیشآگهی برای مشكلات حاد با شروع زودرس بهتر است. مثل فوبی مدرسه مخصوصاً زمانی كه از هیچ تلاشی برای درمان سریع كودك فروگذار نشود.
دلیل درمان؛ اهداف ارزیابی
زمانی كه متخصصان بالینی و محققان در مورد اضطراب سخن میگویند، اغلب بر رابطه بین سه واكنش اصلی مشخصكننده اضطراب تاكید دارند: اجتناب رفتاری برانگیختگی و هوشیاری فیزیولوژیك، ارزیابی شناختی منفی. بهطور خلاصه، زمانی كه فردی مضطرب و هراسناك است، این حالت عموما به دنبال تصوری از یك تهدید و یا عدم قطعیت حادث میشود و با برانگیختگی و اجتناب همراه است.
درون مدل شناخت رفتاری اضطراب كودكان، تصور تهدید یا عدم قطعیت یك اصلِ محوری است كه نشانههای دیگر بر گرد آن جمع میآیند. بدین معنی، فرایندهای ارزیابی شناختی، كودكان را در درك مفاهیم محركهای بیرونی و درونی كمك میكنند. زمانی كه مراحل شناختی در مواجهه با این محركها، مغلوب یك حس نافذ از تهدید میشود، ترس یا اضطراب ظهور مییابد.
اضطراب ناسازگارانه یا غیرانطباقی، به انحراف پردازش شناختی به سمت نقص یا عدم كفایت گرایش دارد. نقص پردازش، نشاندهنده عدم توانایی نسبی در برنامهریزی و حل مسایل هستند. بهویژه وقتی كه این پردازش به مفید بودن یك موقعیت مربوط میشود (مانند موقعیتهای دانشگاهی، اجتماعی).
عدم كفایت لازم در پردازش، دلیل اصلی مداخلههای درمانی در اختلالات مربوط به كنترل خود، نظیر ADHD و اختلال سلوك است. از طرف دیگر، انحراف، به پردازش فعالی اطلاق میشود كه انعكاس دقیقی از واقعیت یك موقعیت ویژه نیست. در اختلالات اضطرابی، كودكان دچار طرز فكر منحرفشدهای میشوند، اغلب بیش از حد متمركز بر خود بوده، اختلالاتی به شكل عیبجویی نشان میدهند، بیش از حد «خود و دیگران» را مورد سنجش قرار داده، تهدید موقعیتهای مبهم را به صورتی افراطی تصور میكنند.
برانگیختگی فیزیولوژیك ممكن است به صورت غیرضروری به عوامل مرتبط با اضطراب مربوط شوند. برای مثال، كودكان بزرگتر و نوجوان مضطرب ممكن است سندرم هیپرونتیلاسیون فیزیولوژیك را تجربه كرده، آن را بیش از حد مصیبتبار بدانند، مثل «من دارم دیوانه میشوم»، «من دارم میمیرم».
زمانی كه این نحوه تجزیه و تحلیل منحرف شده، غالب میشود، نشانههای دیگر مرتبط با آن (استرس زیاد، اجتناب و نشانههای جسمی) شروع به مداخلههای مهم در عملكرد فرد میكنند. از اینرو، در طبقهبندی كه كندال (1985) ارایه داده است، كودكان مضطرب در پردازش موقعیتها دارای نقص نیستند، بلكه در عوض اغلب به صورتی فعال به ارزیابی موقعیتها میپردازند. متاسفانه این شیوه برخورد فعال، اغلب دارای ویژگیهای خودبیانی متمركز بر ابهامات و تهدید است.
آنها انتظار دارند كه «چیزهای بد بالاخره اتفاق بیفتد». كودكان مضطرب، به دلیل اینكه مستعد توجه بیش از حد به تهدیدها و ابهامات هستند، قادر نخواهند بود كه از راهكارهای موثر برای اداره امور استفاده كنند. البته، معنای چنین مسالهای، این نیست كه كودكان مضطرب برای حل مسایل ایدهای ندارند. در واقع، برخی از تحقیقات موید این نظر است كه بسیاری از كودكان مضطرب قادر به ارایه راهكارهای سازشی هستند .
اكثر مشكل آنها، در تبدیل این ایدهها و راهكارها به روشهای موثر كنترل رفتار اضطراب است. در نتیجه، ابتدا درمان برای كمك به كودكان برای فراگیری راهكارهای سازشی طرح میشود كه ممكن است به شكلی در گنجینه رفتاری آنها موجود باشد. سپس، برای انتقال رفتارهای سازشی در زمینه فعالیتهای عملی، به آنها كمك میشود.
مدل درمان شناخت رفتاری ما در مورد اضطراب كودكان، به آنها یاری میدهد تا برنامههای سازگاری را در موقعیتهای شدیدا استرسزای واقعی به كار بگیرند. از اینرو، در حالی كه مدل ما بر نقش پردازش منحرفشدهای كه در سازش فعال مداخله میكند، تاكید دارد. در عین حال، نقش رفتارها و اثرِ محیط را به صورت عملكردهای مرتبط با عوامل پردازش شناختی، تلفیق میكند.
اغلب كودكان جوانتر با تظاهرات جدایی و فوبیای ساده همراه هستند. (بعضی نیز دارای ADHD همزمان هستند). كودكان بزرگتر، اغلب دارای فوبیای اجتماعی و اختلال اضطرای منتشر و افسردگی یا افسردهخویی همزمان هستند. بسیاری از علایم، با گذشت زمان از میان میروند.
از طرف دیگر، مطالعات آیندهنگر بر مشكلات مرتبط با اضطراب و تشخیصهای آن در برخی از كودكان، طی یك دوره پنج ساله، تاكید كردهاند. پیشآگهی برای مشكلات حاد با شروع زودرس بهتر است. مثل فوبی مدرسه مخصوصاً زمانی كه از هیچ تلاشی برای درمان سریع كودك فروگذار نشود.
دلیل درمان؛ اهداف ارزیابی
زمانی كه متخصصان بالینی و محققان در مورد اضطراب سخن میگویند، اغلب بر رابطه بین سه واكنش اصلی مشخصكننده اضطراب تاكید دارند: اجتناب رفتاری برانگیختگی و هوشیاری فیزیولوژیك، ارزیابی شناختی منفی. بهطور خلاصه، زمانی كه فردی مضطرب و هراسناك است، این حالت عموما به دنبال تصوری از یك تهدید و یا عدم قطعیت حادث میشود و با برانگیختگی و اجتناب همراه است.
درون مدل شناخت رفتاری اضطراب كودكان، تصور تهدید یا عدم قطعیت یك اصلِ محوری است كه نشانههای دیگر بر گرد آن جمع میآیند. بدین معنی، فرایندهای ارزیابی شناختی، كودكان را در درك مفاهیم محركهای بیرونی و درونی كمك میكنند. زمانی كه مراحل شناختی در مواجهه با این محركها، مغلوب یك حس نافذ از تهدید میشود، ترس یا اضطراب ظهور مییابد.
اضطراب ناسازگارانه یا غیرانطباقی، به انحراف پردازش شناختی به سمت نقص یا عدم كفایت گرایش دارد. نقص پردازش، نشاندهنده عدم توانایی نسبی در برنامهریزی و حل مسایل هستند. بهویژه وقتی كه این پردازش به مفید بودن یك موقعیت مربوط میشود (مانند موقعیتهای دانشگاهی، اجتماعی).
عدم كفایت لازم در پردازش، دلیل اصلی مداخلههای درمانی در اختلالات مربوط به كنترل خود، نظیر ADHD و اختلال سلوك است. از طرف دیگر، انحراف، به پردازش فعالی اطلاق میشود كه انعكاس دقیقی از واقعیت یك موقعیت ویژه نیست. در اختلالات اضطرابی، كودكان دچار طرز فكر منحرفشدهای میشوند، اغلب بیش از حد متمركز بر خود بوده، اختلالاتی به شكل عیبجویی نشان میدهند، بیش از حد «خود و دیگران» را مورد سنجش قرار داده، تهدید موقعیتهای مبهم را به صورتی افراطی تصور میكنند.
برانگیختگی فیزیولوژیك ممكن است به صورت غیرضروری به عوامل مرتبط با اضطراب مربوط شوند. برای مثال، كودكان بزرگتر و نوجوان مضطرب ممكن است سندرم هیپرونتیلاسیون فیزیولوژیك را تجربه كرده، آن را بیش از حد مصیبتبار بدانند، مثل «من دارم دیوانه میشوم»، «من دارم میمیرم».
زمانی كه این نحوه تجزیه و تحلیل منحرف شده، غالب میشود، نشانههای دیگر مرتبط با آن (استرس زیاد، اجتناب و نشانههای جسمی) شروع به مداخلههای مهم در عملكرد فرد میكنند. از اینرو، در طبقهبندی كه كندال (1985) ارایه داده است، كودكان مضطرب در پردازش موقعیتها دارای نقص نیستند، بلكه در عوض اغلب به صورتی فعال به ارزیابی موقعیتها میپردازند. متاسفانه این شیوه برخورد فعال، اغلب دارای ویژگیهای خودبیانی متمركز بر ابهامات و تهدید است.
آنها انتظار دارند كه «چیزهای بد بالاخره اتفاق بیفتد». كودكان مضطرب، به دلیل اینكه مستعد توجه بیش از حد به تهدیدها و ابهامات هستند، قادر نخواهند بود كه از راهكارهای موثر برای اداره امور استفاده كنند. البته، معنای چنین مسالهای، این نیست كه كودكان مضطرب برای حل مسایل ایدهای ندارند. در واقع، برخی از تحقیقات موید این نظر است كه بسیاری از كودكان مضطرب قادر به ارایه راهكارهای سازشی هستند .
اكثر مشكل آنها، در تبدیل این ایدهها و راهكارها به روشهای موثر كنترل رفتار اضطراب است. در نتیجه، ابتدا درمان برای كمك به كودكان برای فراگیری راهكارهای سازشی طرح میشود كه ممكن است به شكلی در گنجینه رفتاری آنها موجود باشد. سپس، برای انتقال رفتارهای سازشی در زمینه فعالیتهای عملی، به آنها كمك میشود.
مدل درمان شناخت رفتاری ما در مورد اضطراب كودكان، به آنها یاری میدهد تا برنامههای سازگاری را در موقعیتهای شدیدا استرسزای واقعی به كار بگیرند. از اینرو، در حالی كه مدل ما بر نقش پردازش منحرفشدهای كه در سازش فعال مداخله میكند، تاكید دارد. در عین حال، نقش رفتارها و اثرِ محیط را به صورت عملكردهای مرتبط با عوامل پردازش شناختی، تلفیق میكند.
منبع:
زندگی آنلاین
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼