داستان کودکانه برای بچه ها، جارو پری
نینی پسری یک اسب داشت. اسب نینی، چوبی بود. اسب خیلی خوب بود. تالاق تالاق می دوید. دور اتاق می دوید. اسب نینی به زمین خورد.
نینی پسری یک اسب داشت. اسب نینی، چوبی بود. اسب خیلی خوب بود. تالاق تالاق می دوید. دور اتاق میدوید.
اسب نینی به زمین خورد. به اون خورد به این خورد. تاخت و تاخت. گرومبی میز را انداخت. قندان چینی افتاد. ظرف شیرینی افتاد.
نینی پسر با غصه گفت: «چه کار کنم؟» پری شنید آمد کمک. شد شکل یک جاروی کوچک. این وری شد اون وری شد. جارو پری شد.
نینی پسری با جارو پری همدیگر را که دیدند. کش و کش و کش. جارو کشیدند. مامان که از راه رسید. اتاق را تمیز دید. نینی پسری خندید. جارو پری خندید.
منبع:
من مامانم
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼