قصه برای بچه ها، کجا بخوابم؟
شب خسته بود.خوابش می آمد. گفت: «من کجا بخوابم؟» شب رفت رو نوک کوه، دست و پایش را جمع کرد. گرد شد، گرفت خوابید
شب خسته بود. خوابش میآمد. گفت: «من کجا بخوابم؟» شب رفت رو نوک کوه، دست و پایش را جمع کرد. گرد شد، گرفت خوابید. خوابش که برد قل خورد، افتاد پایین. گفت: «من کجا بخوابم؟»
چاه گفت: «بیا این جا بخواب!»
شب رفت. چاه تاریک بود. شب ترسید. پرید بیرون. گفت: «من کجا بخوابم؟»
غار گفت: «بیا اینجا بخواب!»
شب رفت. غار کوچک بود. نصف شب بیرون ماند. گفت: «من کجا بخوابم؟»
رود گفت: «بیا اینجا بخواب!» شب رفت. خیس شد. آب از سر و رویش چکید. گفت: «من کجا بخوابم؟»
ستاره ها او را دیدند. دلشان سوخت. گفتند: «بیا اینجا بخواب!» بعد دست او را گرفتند و بالا کشیدند. شب آنقدر خسته بود که وسط آسمان دراز کشید و خوابید. تا صبح آب ازش چک و چک چکید.
محمد رضا شمس
منبع:
من مامانم
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼