تاثیر طلاق بر فرزندان، زندگی سیاه است؟
طالعات نشان میدهد افرادی که تازه طلاق گرفتهاند در مقایسه با والدین دیگر، کمتر به فرزندان خود محبت میکنند.
آقای رستمی یکی از تجار به نام شهر خود است. او به شدت نگران شرایط نامطلوب هیجانی همسر سابقش، و تأثیرات اساسی است که این مشکلات هیجانی و رفتاری او، بر روی فرزند دخترشان خواهد گذاشت. او قریب به یک سال است که از همسرش جدا شده و بر طبق توافقات صورتگرفته، فرزندشان در کنار مادر زندگی میکند و دو روز آخر هفته برای ملاقات نزد پدرش میآید.
مشکلات هیجانی همسر سابق آقای رستمی (اعم از افسردگی شدید) او را نگران ساخته که این شرایط نامطلوب تأثیرات بسیار منفی بر روی تنها فرزندش بگذارد و لذا از روانشناس بالینی درخواست کمک کرده است.
سارا فرزند آقای رستمی دختر باهوشی است که از موقعیت فعلی خانواده بهشدت گیج شده و خیلی نگران سلامتی مادرش است و تصور میکند اگر از مارش جدا بشود، اتفاق وحشتناکی برایش میافتد. هر چند سارا از معاشرت با پدرش هم لذت میبرد ولی احساس میکند اگر نگرانی پدرش ادامه یافته و برای جدا کردن او از مادرش تلاش قانونی کند و او از نزد مادرش برود، خیانت بزرگی در حق مادرش کرده است اما از طرف دیگر، هم سارا و هم مادرش میدانند که شرایط روحی او ثبات لازم را ندارد و نگهداری از سارا برایش دشوار است اما ... سارا، آقای رستمی و همسرش، در بد مخمصهای گیر افتادهاند و به شدت تحت فشار هستند...
متأسفانه این دست مشکلات در اکثر خانوادههایی که از هم گسستهاند به شکلهای مختلف به چشم میخورد.
ازدواج اساس تشکیل خانواده و مبنای سازمان اجتماعی هر کشوری است. خانواده نیز مبنای اولیه اجتماع و سلول سازنده زندگی است و در در یک کلام، خاستگاه اعضای خویش و پناهگاه آنان است. خانواده بستری است که به اعضای خود احساس امنیت و آسایش میبخشد. لذا آسیب واردشدن به این نهاد، نه تنها زن و مرد را متأثر میگرداند، بلکه فرزندان بهخصوص کودکان در این زمینه دچار مشکلات جدی میشوند.
یکی از مهمترین و اصلیترین عوامل آسیبزننده به ساختار خانواده، طلاق است. با افزایش سریع طلاق در سالهای اخیر، روانشناسان و محققان بهتدریج به اهمیت این واقعه پراسترس در رشد و سازگاری کودکان پی بردهاند. تحقیقات زیادی انجام شده است که نشان میدهد طلاق والدین حداقل در کوتاهمدت بر کودکان تأثیر منفی میگذارد.
بهترین نگاه در مورد طلاق آن است که طلاق را یک «گذار» بدانیم؛ یعنی قضیه را اینگونه بنگریم که خود طلاق بر کودک و خانواده تأثیر نمیگذارد بلکه فرآیند طولانی و کشدار تغییر و تحول و انطباق قبل و بعد از طلاق، بر کودک و خانواده تأثیر میگذارد.
البته بسیاری از بچهها به نحو حیرتآوری با استرس جدایی والدین کنار میآیند و در جمیع شئونات زندگی با قابلیت و توانمندی عمل میکنند. به همین دلیل نیز تحقیقات از بررسی اثرات منفی طلاق، به تعریف عواملی که میانجی سازگاری کودکان با استرسهای طلاق هستند و تعیین میکنند کدام کودک با استرسهای طلاق منطبق شده و کدام کودک مشکلدار میماند، کشیده شده است.
تأثیرات طلاق بر کودکان
اولین سال طلاق پرتنشترین سال برای والدین است، زیرا با بسیاری از مشکلات تازه و دشوار مربوط به امور مالی، خانوادگی و کارکردن بیرون از خانه مواجهاند. همانطور که انتظار میرود احساس ناامنی والدین طلاقگرفته، در رابطه بین آنان و کودکان انعکاس مییابد. مطالعات نشان میدهد افرادی که تازه طلاق گرفتهاند در مقایسه با والدین دیگر، کمتر به فرزندان خود محبت میکنند، محدودیت بیشتری قائلند، نحوه برقراری ارتباطاتشان ضعیفتر است و کمتر میتوانند بر فرزندان خود کنترل یابد.
دو سال بعد از طلاق، والدین با مشکلاتشان بهتر کنار آمده، خودپندارهشان بهتر شده و رابطه بین فرزند و والدین، بهبود مییابد. به نظر میرسد کودکان پیشمدرسهای بیشتر مستعد این تأثیرات منفی هستند، شاید به این دلیل که سطح رشد شناختیشان هنوز در حدی نیست که بفهمند چه اتفاقی افتاده و شاید در علت جدایی والدینشان دچار سوءتعبیر شوند.
کودکان مدرسهرو ممکن است در مقایسه با کودکان پیشمدرسهای بهتر بتوانند سازگاری نشان دهند زیرا از مشکلات والدینشان آگاهی بیشتری دارند و معمولاً علت طلاق را بهتر میفهمند.
فروپاشی خانواده همیشه فرآیند سخت و عذابآوری است و روانشناسان کودک میتوانند به والدین و کودک کمک کنند تا این فرآیند عذابآور را به نحو شایستهای پشتسر گذارند. این کار جنبه پیشگیری هم دارد و میتوان این مسأله را طوری پش سر گذاشت که کودک کمترین آسیب را ببیند.
مداخلات مرتبط با کودک
یکی از مهمترین مداخلات این است که والدین متناسب با سطح رشد فرزند خود، اطلاعات صادقانهای در مورد جدایی و طلاق به او بدهند. کودکان میتوانند با حقایق کنار بیایند ولی تحمل پنهانکاری و رازداری را ندارند. اگر چه جزییات اطلاعرسانی به سن کودک و توان او و شرایط خانوادگی بستگی دارد ولی اصول کلی اطلاعرسانی به سن و شرایط خانواده ربطی ندارد. پدر و مادر در صورت امکان، باید چند روز قبل از جدایی خود بچهها را در جریان بگذارند. به این ترتیب کودک میتواند قبل از جدایی، روی احساسات و واکنشهای خود کار کند.
وقتی زن و شوهر هر دو، فرزند خود را درجریان بگذارند، فرزند میفهمد که پدر و مادرش با هم این تصمیم را گرفتهاند. به این ترتیب احتمال اینکه جانب یکی از آنها را بگیرد، کم میشود و میفهمد که بعد از جدایی والدین، به هر دو نفر آنها دسترسی خواهد داشت.
کودکان تخیلات عجیبی دارند و گاهی اوقات جدایی والدین را هولناکتر از آنچه هست، میپندارند. به همین دلیل باید دلایل جدایی آنها را بدانند تا ضمن سلبنشدن اعتمادشان، با حقایق کنار بیایند. البته لازم نیست پدر و مادر، فرزند خود را در جریان جزئیات جداییشان بگذارند چون بچهها گاهی اوقات با این جزییات، اشتغال ذهنی وسواسی پیدا میکنند. آنها فقط باید کلیات را بدانند.
بچهها باید بدانند بعد از جدا شدن دقیقاً چه اتفاقی میافتد، قرار است با کدامیک از والدین زندگی کند و والدین دیگر را چه زمانها و چگونه میتواند ملاقات کند.
بچهها به سختی میتوانند درک کنند که خانوادهها و بچههای دیگری هم هستند که احساساتی شبیه آنها دارند. همچنین برای آنها سخت است بفهمند میتوانند دوباره خوشحال و خوشبخت شوند. اما اگر فرصتی پیدا کنند تا با بچههای پدر و مادرهایی که از هم جدا شدهاند، صحبت کنند یا ماجرای آن بچهها را بشنوند، میتوانند نگاه خلاقانهای به وضعیت خود داشته و راههایی برای کمک به خود بیابند.
مداخلات مرتبط با والدین
والین بعد از طلاق باید یاد بگیرند در رابطه با فرزندشان مسئولیتپذیر باشند و اگر دیگری او را حمایت نکرد، او را سرزنش نکنند و مورد انتقاد قرار ندهند. اینکار فقط کودک را موضوع اختلاف میکند و بس. در ضمن پدر و مادر نباید از بیمسئولیتی یا غیر قابل اتکا بودن یکدیگر دفاع کرده و آن را توجیه کنند. در عوض باید به کودک کمک کند وقتی از آنها مأیوس میشود، عصبانیت یا آزردگی خود را بروز دهد.
پدر و مادر با حمایت و مساعدت یک متخصص مانند روانشناس بالینی باید سعی کنند روابط جدیدی برقرار کنند و درگیر نظامهای اجتماعی جدیدی شوند که نیازهای آنها را برآورده کند. اینکه فقط والدین چنین توقعی داشته باشند، خیلی به آنها لطمه میزند. بچهها موظف نیستند از پدر و مادر خود مراقبت کنند. به همین دلیل والدین باید یاد بگیرند نیازهای خود را از نیازهای فرزندشان جدا کنند.
ارتباط به بچهها کمک میکند
ارتباط به عنوان یکی از جنبههای مهم زندگی، به بچهها درس زندگی، محبت و بازی با پدر و مادری که «جدا از هم زندگی میکنند» را میدهد. ارتباط به والدینی که از هم جدا شدهاند کمک میکند بدون آنکه فرزند را قاصد خود قرار دهند، در مورد او تبادلنظر کنند. همچنین از تجارب فرزندشان مطلع شده و در آنها سهیم شوند.
برخی از روانشناسان که در حیطه کودکان طلاق فعالیت دارند، معتقدند که این ارتباط میتواند به صورت فرمهایی مهیا شود که میان پدر و مادر رد و بدل شود. البته الان دیگر امکانات تغییرکرده و والدین میتوانند از طریق ایمیل این فرمها را با هم رد و بدل کنند تا همواره در جریان مسایل فرزند خود باشند. این فرمها باید شامل اطلاعات زیر باشد:
- مشکلات بهداشتی؛
- مدرسه؛
- روابط اجتماعی و دوستان؛
- کارهای فوق برنامه؛
- نگرانیهای خاص؛
- نصیحت و راهنمای بچه؛
- تغییرات مهم خانه؛
- خواستهها؛
- درخواست تغییر برنامه.
برای اینکه با شکل تکمیل این فرم آشنا شوید، یک مثال میزنیم:
مثلاً در حیطه «مشکلات خاص»: ظاهراً سارا با بچهها در سرویس مدرسه مشکل دارد و از دوستیهایش راضی نیست. البته مطمئن نیستم اوضاع آنقدر که خودش میگوید، بد باشد. نمیدانم آیا از اینکه بهترین دوستش امسال همکلاس او نیست، ناراحت است یا مشکل دیگری دارد.
فروپاشی خانواده همیشه فرآیند سخت و عذابآوری است و قطعاً کمک یک متخصص لازم است تا هم والدین و هم کودک را حمایت کند تا این فرآیند عذابآور را با موفقیت پشت سر بگذارند.
کمک به کودکان برای کنار آمدن با طلاق والدین، بسیار شبیه کمک به کودکان برای کنار آمدن با مرگ است. در طلاق هم مثل مرگ، کودک با گذراندن دوره سوگ، وضعیت را میپذیرد و یاد میگیرد با تغییرات زندگی کنار بیاید. البته این کار (برخلاف داغدیدگی کودکان) جنبه پیشگیری هم دارد لذا والدینی که در آستانه طلاق هستند، برای گذار موفقیتآمیز خودشان و فرزندشان از این جریان سخت، حتماً باید از کمک و مساعدت یک روانشناس زبده بهره جویند.
منبع:
بلاغ مازندران
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼