قصه گویی برای کودکان، هفت اصل مهم
در نگاه اول، قصه گفتن خیلی کار سادهای به نظر میرسد. مخصوصا اگر قرار باشد از روی یک کتاب بخوانیم که دیگر اصلا کاری ندارد! اما...
در نگاه اول، قصه گفتن خیلی کار سادهای به نظر میرسد. مخصوصا اگر قرار باشد از روی یک کتاب بخوانیم که دیگر اصلا کاری ندارد! اما چه میشود که قصهگویی برخی خیلی به دل مینشیند و بچهها و حتی بزرگترها با آن ارتباط خوب و عمیقی برقرار میکنند، اما برخی دیگر به زور هم نمیتوانند بچهها را بنشانند و برایشان قصه بخوانند؟
قصه خواندن یا قصه گفتن، علیرغم ظاهر سادهای که دارد، نکات و اصولی دارد که برای موثر بودن، باید آنها را رعایت کنید. این اصول البته آنقدر مطلق نیستند و در هر خانوادهای یا در هر شرایطی ممکن است با هم فرق داشته باشند. مهم این است که اصول را بشناسید و به آنها آگاه باشید.
1. چه زمانی برای قصهگویی مناسبتر است؟
قبل از هر چیزی، مهم است که چه زمانی برای کودک قصه بگویید. در واقع قصه زمانی موثر است که فرزند شما آرام باشد و به سخنان شما گوش بدهد. وقتی او در حال بازی یا شیطنت است یا حواسش متوجه چیز دیگری است، قصه گفتن بیفایده است. در حالی که برخی از والدین، وقتی بچه سرش جای دیگری گرم است، میخواهند او را کشان کشان نزد خود ببرند و برایش قصه بخوانند، چون خودشان در آن زمان حوصله قصهگویی دارند، بعد هم شاکی میشوند که چرا فرزند من علاقهای به قصه و کتاب و امثال آن ندارد!
اغلب، همانطور که خیلی هم مرسوم است و در فیلمها و سریالها و الگوهای معمول اجتماعی میبینیم، قبل از خواب زمان خوبی برای تعریف قصه است. این زمان میتواند قبل از خواب شبانه یا خواب بعدازظهر باشد، البته نه در حالتی که کودک شما کاملا خوابآلود است و تمرکز کافی برای شنیدن قصه ندارد. حتی در طول روز هم، اگر زمانی را با فرزند خود هستید، تلویزیونی در کار نیست، مهمان ندارید و مثلا دور هم قرار است چای و شیرینی بخورید، در صورتی که فرزندتان آرام باشد و احساس میکنید پذیرا است، میتوانید برایش قصه بگویید و یک فضای خانوادگی صمیمی ایجاد کنید.
2. قصه چهقدر طول بکشد؟
این هنر شما است که زمان قصه را طوری تنظیم کنید که فرزندتان خسته نشود و قصه را رها نکند. زمان خیلی دقیقی برای این کار وجود ندارد. برخی بچهها، حوصله و توجه بیشتری دارند، برخی خیلی زود حوصلهشان سر میرود. حتی یک کودک، یک شب خیلی سرحالتر است و مدت بیشتری دوام میآورد، اما شب دیگر ممکن است خسته باشد و زیاد حوصله نداشته باشد. بنابراین بهترین راه این است که فرزند خود را بشناسید و به علائم خستگی یا کسل شدن در او توجه کنید تا بتوانید به موقع یا قصه را تمام کنید یا آن را به سمتی ببرید که هیجانانگیزتر شود.
حتی میتوانید فرزند خود را در روند قصهگویی شرکت دهید تا بیشتر درگیر ماجرای قصه شود. میتوانید بیان کردن برخی جملهها را به او بسپارید. یا او صدای زمینه را تولید کند یا حتی در تعیین مسیر قصه و اتفاقاتی که میافتد، فعالانه نقش داشته باشد. البته اگر تصمیم گرفتید چنین امکانی را به او بدهید، باید حسابی در پردازش داستان ماهر باشید، بنابراین اگر در قصهگویی تازهکار حساب میشوید، این خطر را نپذیرید. چون ممکن است مسیر قصه از دست شما خارج شود و در نهایت قصهای بی سر و ته و بدون نتیجهگیری روی دستتان بماند!
3. گاهی لازم است مکث کنید
وقتی میخواهید مطلب خاصی را به نحوی تاثیرگذارتر بگویید، میتوانید قبل از آن لحظهای مکث کنید. وقتی مکث میکنید، خودبهخود باعث میشوید توجه کودک به جمله بعدی معطوف شود. این دو جمله را برای خود بخوانید و ببینید چه تفاوتی با هم دارند:
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود، بگوید من عصبانی هستم.
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود (یک لحظه مکث کنید) بگوید من عصبانی هستم.
شاید خودتان در جلسههای سخنرانی یا کلاسهای مختلف دیده باشید که وقتی سخنران یا مدرس میخواهد توجه حضار یا شرکتکنندگان در کلاس را به خود جلب کند، یا آنها را به سکوت و توجه بیشتر تشویق کند، لحظهای مکث میکند. وقتی صدای سخنران یا مدرس لحظهای قطع میشود، شنونده، حتی اگر با دقت گوش نمیکرده، دقت میکند ببیند چه اتفاقی افتاد که صحبت قطع شد و به همین دلیل، توجه بیشتری به جمله بعدی خواهد داشت. در تعریف قصه برای کودک هم دقیقا همین اتفاق میافتد.
به علاوه با مکث، جمله بعدی را از قبلی جدا میکنید و همین کار باعث میشود جمله دوم معنای خاصی پیدا کند.
همچنین میتوانید در لحظهای که میخواهید جمله مهم و تاثیرگذار خود را مطرح کنید، از اسم فرزند خود استفاده کنید. بدین ترتیب توجه او جلب میشود:
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود، نگار، بگوید من عصبانی هستم.
مکث کردن بین تعریف داستان، علاوه بر این که توجه فرزندتان را جلب میکند، تعریف قصه را از حالت یکنواختی در میآورد. هم فرزند شما به لحن یکنواخت عادت نمیکند و حوصلهاش سر نمیرود، هم خودتان! چهطور؟ وقتی قرار باشد قبل از جملههای مهم و تاثیرگذار مکث کنید، توجه خودتان هم به ماجرا بیشتر میشود، بیشتر درگیر قصهگویی میشوید و این کار برایتان جالبتر میشود. در نتیجه دیرتر حوصلهتان سر میرود.
4. کلمهها یا جملهها را با لحن مشخص کنید
میتوانید علاوه بر استفاده از مکث، برای پررنگ کردن یک جمله، عبارت یا حتی کلمه خاص، وقتی آن را میخوانید، صدای خود را عوض کنید. بدین ترتیب، همین تغییر صدا، توجه کودک شما را به خود جلب میکند. حتی بعد ممکن است ببینید که در زندگی روزمره، کودکتان از همین جملهها با همان لحن خاص استفاده میکند و در واقع از آنها به عنوان یادآورهایی استفاده میکند که مطمئنا شما از این شکل کاربردشان راضی خواهید بود!
خودتان قضاوت کنید، شما دائم حرفی را به او یادآوری کنید دوستداشتنیتر است، یا این که خودش با لحن قصههایی که برایش گفتهاید، همان جمله را به خودش یادآوری کند.
مثلا در طول قصه، دوست خرگوش کوچولو ممکن است با صدایی خاص به او بگوید: «فکر کن! فکر کن! جوابش رو پیدا میکنی!»
کودک اگر از این جمله خوشش بیاید و بتواند در زندگی خودش با آن ارتباط برقرار کند، روزهای بعد، وقتی در موقعیتی احساس درماندگی میکند یا انتظار دارد والدین جواب حاضر و آماده به او بدهند، با همان صدای دوست خرگوش، این جمله را به خودش یادآوری میکند. به جای این که والدین به او بگویند: «باز تو جواب را از ما میخواهی؟ خب خودت هم کمی فکر کن. یک کم از مغزت استفاده کن!» به نظرخودتان کدام روش برای هم کودک و هم والدین جذابتر و موثرتر است؟
قصه خواندن یا قصه گفتن، علیرغم ظاهر سادهای که دارد، نکات و اصولی دارد که برای موثر بودن، باید آنها را رعایت کنید. این اصول البته آنقدر مطلق نیستند و در هر خانوادهای یا در هر شرایطی ممکن است با هم فرق داشته باشند. مهم این است که اصول را بشناسید و به آنها آگاه باشید.
1. چه زمانی برای قصهگویی مناسبتر است؟
قبل از هر چیزی، مهم است که چه زمانی برای کودک قصه بگویید. در واقع قصه زمانی موثر است که فرزند شما آرام باشد و به سخنان شما گوش بدهد. وقتی او در حال بازی یا شیطنت است یا حواسش متوجه چیز دیگری است، قصه گفتن بیفایده است. در حالی که برخی از والدین، وقتی بچه سرش جای دیگری گرم است، میخواهند او را کشان کشان نزد خود ببرند و برایش قصه بخوانند، چون خودشان در آن زمان حوصله قصهگویی دارند، بعد هم شاکی میشوند که چرا فرزند من علاقهای به قصه و کتاب و امثال آن ندارد!
اغلب، همانطور که خیلی هم مرسوم است و در فیلمها و سریالها و الگوهای معمول اجتماعی میبینیم، قبل از خواب زمان خوبی برای تعریف قصه است. این زمان میتواند قبل از خواب شبانه یا خواب بعدازظهر باشد، البته نه در حالتی که کودک شما کاملا خوابآلود است و تمرکز کافی برای شنیدن قصه ندارد. حتی در طول روز هم، اگر زمانی را با فرزند خود هستید، تلویزیونی در کار نیست، مهمان ندارید و مثلا دور هم قرار است چای و شیرینی بخورید، در صورتی که فرزندتان آرام باشد و احساس میکنید پذیرا است، میتوانید برایش قصه بگویید و یک فضای خانوادگی صمیمی ایجاد کنید.
2. قصه چهقدر طول بکشد؟
این هنر شما است که زمان قصه را طوری تنظیم کنید که فرزندتان خسته نشود و قصه را رها نکند. زمان خیلی دقیقی برای این کار وجود ندارد. برخی بچهها، حوصله و توجه بیشتری دارند، برخی خیلی زود حوصلهشان سر میرود. حتی یک کودک، یک شب خیلی سرحالتر است و مدت بیشتری دوام میآورد، اما شب دیگر ممکن است خسته باشد و زیاد حوصله نداشته باشد. بنابراین بهترین راه این است که فرزند خود را بشناسید و به علائم خستگی یا کسل شدن در او توجه کنید تا بتوانید به موقع یا قصه را تمام کنید یا آن را به سمتی ببرید که هیجانانگیزتر شود.
حتی میتوانید فرزند خود را در روند قصهگویی شرکت دهید تا بیشتر درگیر ماجرای قصه شود. میتوانید بیان کردن برخی جملهها را به او بسپارید. یا او صدای زمینه را تولید کند یا حتی در تعیین مسیر قصه و اتفاقاتی که میافتد، فعالانه نقش داشته باشد. البته اگر تصمیم گرفتید چنین امکانی را به او بدهید، باید حسابی در پردازش داستان ماهر باشید، بنابراین اگر در قصهگویی تازهکار حساب میشوید، این خطر را نپذیرید. چون ممکن است مسیر قصه از دست شما خارج شود و در نهایت قصهای بی سر و ته و بدون نتیجهگیری روی دستتان بماند!
3. گاهی لازم است مکث کنید
وقتی میخواهید مطلب خاصی را به نحوی تاثیرگذارتر بگویید، میتوانید قبل از آن لحظهای مکث کنید. وقتی مکث میکنید، خودبهخود باعث میشوید توجه کودک به جمله بعدی معطوف شود. این دو جمله را برای خود بخوانید و ببینید چه تفاوتی با هم دارند:
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود، بگوید من عصبانی هستم.
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود (یک لحظه مکث کنید) بگوید من عصبانی هستم.
شاید خودتان در جلسههای سخنرانی یا کلاسهای مختلف دیده باشید که وقتی سخنران یا مدرس میخواهد توجه حضار یا شرکتکنندگان در کلاس را به خود جلب کند، یا آنها را به سکوت و توجه بیشتر تشویق کند، لحظهای مکث میکند. وقتی صدای سخنران یا مدرس لحظهای قطع میشود، شنونده، حتی اگر با دقت گوش نمیکرده، دقت میکند ببیند چه اتفاقی افتاد که صحبت قطع شد و به همین دلیل، توجه بیشتری به جمله بعدی خواهد داشت. در تعریف قصه برای کودک هم دقیقا همین اتفاق میافتد.
به علاوه با مکث، جمله بعدی را از قبلی جدا میکنید و همین کار باعث میشود جمله دوم معنای خاصی پیدا کند.
همچنین میتوانید در لحظهای که میخواهید جمله مهم و تاثیرگذار خود را مطرح کنید، از اسم فرزند خود استفاده کنید. بدین ترتیب توجه او جلب میشود:
پاندا کوچولو یاد گرفته بود که وقتی عصبانی میشود، نگار، بگوید من عصبانی هستم.
مکث کردن بین تعریف داستان، علاوه بر این که توجه فرزندتان را جلب میکند، تعریف قصه را از حالت یکنواختی در میآورد. هم فرزند شما به لحن یکنواخت عادت نمیکند و حوصلهاش سر نمیرود، هم خودتان! چهطور؟ وقتی قرار باشد قبل از جملههای مهم و تاثیرگذار مکث کنید، توجه خودتان هم به ماجرا بیشتر میشود، بیشتر درگیر قصهگویی میشوید و این کار برایتان جالبتر میشود. در نتیجه دیرتر حوصلهتان سر میرود.
4. کلمهها یا جملهها را با لحن مشخص کنید
میتوانید علاوه بر استفاده از مکث، برای پررنگ کردن یک جمله، عبارت یا حتی کلمه خاص، وقتی آن را میخوانید، صدای خود را عوض کنید. بدین ترتیب، همین تغییر صدا، توجه کودک شما را به خود جلب میکند. حتی بعد ممکن است ببینید که در زندگی روزمره، کودکتان از همین جملهها با همان لحن خاص استفاده میکند و در واقع از آنها به عنوان یادآورهایی استفاده میکند که مطمئنا شما از این شکل کاربردشان راضی خواهید بود!
خودتان قضاوت کنید، شما دائم حرفی را به او یادآوری کنید دوستداشتنیتر است، یا این که خودش با لحن قصههایی که برایش گفتهاید، همان جمله را به خودش یادآوری کند.
مثلا در طول قصه، دوست خرگوش کوچولو ممکن است با صدایی خاص به او بگوید: «فکر کن! فکر کن! جوابش رو پیدا میکنی!»
کودک اگر از این جمله خوشش بیاید و بتواند در زندگی خودش با آن ارتباط برقرار کند، روزهای بعد، وقتی در موقعیتی احساس درماندگی میکند یا انتظار دارد والدین جواب حاضر و آماده به او بدهند، با همان صدای دوست خرگوش، این جمله را به خودش یادآوری میکند. به جای این که والدین به او بگویند: «باز تو جواب را از ما میخواهی؟ خب خودت هم کمی فکر کن. یک کم از مغزت استفاده کن!» به نظرخودتان کدام روش برای هم کودک و هم والدین جذابتر و موثرتر است؟
قصهگویی برای بچهها ترفندهایی دارد که با به کار بردن آنها، موثرتر قصه خواهید گفت و در نتیجه تاثیرگذاری بیشتری در رفتار بچهها خواهید دید. در قسمت اول رازهای قصهگویی، برایتان گفتیم که لحن و نحوه ادای کلمات چه تاثیر جالبی بر ماندگاری مفهوم آنها در ذهن کودک دارد. همچنین درباره زمان مناسب قصهگفتن دانستید و حالا ادامه روشهای قصهگوی موثر را خواهید خواند. قسمت اول این مطلب را اینجا بخوانید.
۵. خیلی مفصل قصه نگویید
در ادبیات، بخش مهمی از یک داستان را توصیفها تشکیل میدهد. در ادبیات داستانی، توصیف و استفاده از کلمات برای شرح همه چیز به طور خاص، یک امتیاز محسوب میشود.
بدین ترتیب وقتی آن را میخوانید، میتوانید همه چیز را دقیق و کامل تصور و تجسم کنید و با آن ارتباط برقرار کنید. اما وقتی برای کودکان قصه میگویید، این تاثیرگذاری معکوس میشود و توضیح و توصیف زیاد، از تاثیرگذاری قصه شما کم میکند.
به طور خاص، وقتی بر اساس رفتارها و زندگی فرزند خود قصهای میسازید، هیچوقت نمیتوانید به طور کامل بدانید که در ذهن او در مورد موضوعی که انتخاب کردهاید، دقیقا چه میگذرد. بنابراین اگر همه چیز را خودتان مفصل توضیح بدهید و همه جزییات را با ذهنیت خودتان شرح بدهید، این خطر را به وجود میآورید که به نکاتی متفاوت از ذهنیت فرزند خود اشاره کنید.
اگر این اتفاق بیافتد، به احتمال زیاد رابطه فرزندتان با قصه قطع میشود که در این صورت، قصه روی او تاثیری نخواهد داشت. بنابراین بهتر است جزییات را به فرزندتان بسپارید و بگذارید او با تخیل و ذهنیت خودش، کل داستان را در ذهناش تجسم کند. برای مثال به جای اینکه بگویید:
میمون کوچولو حسابی دلخور شد، با خودش فکر کرد این رفتار اصلا منصفانه نیست، کمی غرغر کرد و بعد در حالی که بلند داد میزد، از در بیرون رفت و در را به هم کوبید. او خیلی خیلی از دست همه عصبانی بود.
میتوانید بگویید:
میمون کوچولو ناراحت شد، اول شروع کرد به غرغر کردن، بعد با داد از در بیرون رفت و در را پشت سرش محکم بست.
در جملههای دوم، نحوه داد زدن، فکری که از ذهن میمون کوچولو میگذرد و اینکه از دست چه کسانی عصبانی است را به ذهن کودک میسپاریم و در واقع فقط مواردی را بیان میکنیم که در رفتار کودک به وضوح قابل مشاهدهاند و بعید است تعبیر دیگری برای آنها وجود داشته باشد.
کودک شما خودش میداند که در این موارد از دست چه کسی ناراحت میشود، احساسش دلخوری است یا نام دیگری دارد و اینکه با خودش چه فکری میکند. شاید دلیل ناراحتی او غیرمنصفانه بودن رفتار نباشد یا ذهنیت دیگری برای نشان دادن این رفتار داشته باشد. آن وقت این تفاوت باعث میشود شخصیت قصه را شبیه به خودش نداند و از قصه، تاثیری که مورد نظر شماست را نگیرد.
6. از صدای خودتان هم به خوبی استفاده کنید
علاوه بر محتوای داستان، شما یک ابزار خیلی قوی در اختیار دارید: صدایتان! این که چه جملههایی را بلند بگویید و چه جملههایی را زمزمه کنید، چه بخشهایی از قصه را تندتند و با هیجان تعریف کنید و چه بخشهایی را شمردهشمرده پیش ببرید، چه جاهایی صدایتان را عوض کنید و چه جاهایی را با صدای معمولی خودتان بگویید، همه و همه روی تاثیرگذاری داستان موثر است.
کمکم با توجه به واکنشهای فرزند خود و این که میبینید چه بخشهایی از داستان بهتر در ذهن او باقی مانده یا بهتر توجه او را جلب میکند، به خوبی در استفاده از صدایتان برای تعریف بهتر قصه ماهر میشوید. اگر تا به حال این کار را نمیکردید، از همین الان شروع کنید. خواهید دید که فرزندتان هم راضیتر خواهد بود! شاید اول کمی تعجب کند، اما وقتی خیالش راحت شود که این روند ادامهدار است، خیلی خوب با داستان ارتباط برقرار میکند.
7. حرفهایتان را غیرمستقیم بیان کنید
یکی از امتیازهای مهمی که قصه در اختیار شما قرار میدهد، امکان آموزش غیرمستقیم است. میتوانید بسیاری از حرفهای خود را در قالب قصه و از زبان شخصیتهای آن بیان کنید. حتما این ضربالمثل را شنیدهاید: "به در بگو تا دیوار بشنوه!" در قصه هم دقیقا همین اتفاق میافتد.
شما میتوانید در دل قصه، درست وقتی کودک شما مجذوب ماجرای قصه و شخصیتها است، از زبان یکی از شخصیتها، یک جمله کوتاه اما مهم را بیان کنید. مثلا:
خرگوش به طرف بچهموش برگشت و گفت: اگر دوستت رو بزنی، او ناراحت میشه و میره.
خرس به روباه گفت: تو باید از این غذا به دوستت هم بدی.
شاپرک به زنبور گفت: ما میتونیم هر دو با هم بازی کنیم و اسباببازیهامون رو با هم تقسیم کنیم.
در واقع وقتی از این جملهها استفاده میکنید، فرزندتان آن را میشنود و به طور ناهشیارانه از آن تاثیر میگیرد، بدون اینکه متوجه شود شما در واقع این جمله را به او میگویید.
البته مهم است که این جملهها را آنقدر به قول بچههای امروزی تابلو نگویید که فرزندتان سریع متوجه شود اصلا این قصه را برای نصیحت کردن او ساختهاید و باز ارتباطش با داستان قطع شود. بچهها اگر احساس کنند که قصه واقعا یک قصه نیست و جملههایی است که شما از خودتان در آوردهاید تا به او آموزش بدهید، یا به بیان دیگر قصه شب هم ادامه نصیحتها و غرها و سخنرانیهای روز است، ارتباطشان را با آن قطع میکنند و در همان لاک دفاعی میروند که در مورد بقیه حرفها دارند.
اگر نکتهای هست که میخواهید به فرزندتان گوشزد کنید، بگذارید کمی زمان از آن گذشته باشد، یا آن را آنقدر در قصه محو کنید که خیلی به چشم نیاید، یا اینکه قصه را آنقدر جذاب بسازید که فرزندتان برای یک جمله ارتباطش را قطع نکند. در عین حال، فراموش نکنید که امتیاز قصه، آموزش غیرمستقیم است. اگر این حس را از بین ببرید و شروع کنید به سخنرانی به اسم قصه، دیگر انتظار تاثیر هم نباید از آن داشته باشید.
علاوه بر محتوای داستان، شما یک ابزار خیلی قوی در اختیار دارید: صدایتان! این که چه جملههایی را بلند بگویید و چه جملههایی را زمزمه کنید، چه بخشهایی از قصه را تندتند و با هیجان تعریف کنید و چه بخشهایی را شمردهشمرده پیش ببرید، چه جاهایی صدایتان را عوض کنید و چه جاهایی را با صدای معمولی خودتان بگویید، همه و همه روی تاثیرگذاری داستان موثر است.
کمکم با توجه به واکنشهای فرزند خود و این که میبینید چه بخشهایی از داستان بهتر در ذهن او باقی مانده یا بهتر توجه او را جلب میکند، به خوبی در استفاده از صدایتان برای تعریف بهتر قصه ماهر میشوید. اگر تا به حال این کار را نمیکردید، از همین الان شروع کنید. خواهید دید که فرزندتان هم راضیتر خواهد بود! شاید اول کمی تعجب کند، اما وقتی خیالش راحت شود که این روند ادامهدار است، خیلی خوب با داستان ارتباط برقرار میکند.
7. حرفهایتان را غیرمستقیم بیان کنید
یکی از امتیازهای مهمی که قصه در اختیار شما قرار میدهد، امکان آموزش غیرمستقیم است. میتوانید بسیاری از حرفهای خود را در قالب قصه و از زبان شخصیتهای آن بیان کنید. حتما این ضربالمثل را شنیدهاید: "به در بگو تا دیوار بشنوه!" در قصه هم دقیقا همین اتفاق میافتد.
شما میتوانید در دل قصه، درست وقتی کودک شما مجذوب ماجرای قصه و شخصیتها است، از زبان یکی از شخصیتها، یک جمله کوتاه اما مهم را بیان کنید. مثلا:
خرگوش به طرف بچهموش برگشت و گفت: اگر دوستت رو بزنی، او ناراحت میشه و میره.
خرس به روباه گفت: تو باید از این غذا به دوستت هم بدی.
شاپرک به زنبور گفت: ما میتونیم هر دو با هم بازی کنیم و اسباببازیهامون رو با هم تقسیم کنیم.
در واقع وقتی از این جملهها استفاده میکنید، فرزندتان آن را میشنود و به طور ناهشیارانه از آن تاثیر میگیرد، بدون اینکه متوجه شود شما در واقع این جمله را به او میگویید.
البته مهم است که این جملهها را آنقدر به قول بچههای امروزی تابلو نگویید که فرزندتان سریع متوجه شود اصلا این قصه را برای نصیحت کردن او ساختهاید و باز ارتباطش با داستان قطع شود. بچهها اگر احساس کنند که قصه واقعا یک قصه نیست و جملههایی است که شما از خودتان در آوردهاید تا به او آموزش بدهید، یا به بیان دیگر قصه شب هم ادامه نصیحتها و غرها و سخنرانیهای روز است، ارتباطشان را با آن قطع میکنند و در همان لاک دفاعی میروند که در مورد بقیه حرفها دارند.
اگر نکتهای هست که میخواهید به فرزندتان گوشزد کنید، بگذارید کمی زمان از آن گذشته باشد، یا آن را آنقدر در قصه محو کنید که خیلی به چشم نیاید، یا اینکه قصه را آنقدر جذاب بسازید که فرزندتان برای یک جمله ارتباطش را قطع نکند. در عین حال، فراموش نکنید که امتیاز قصه، آموزش غیرمستقیم است. اگر این حس را از بین ببرید و شروع کنید به سخنرانی به اسم قصه، دیگر انتظار تاثیر هم نباید از آن داشته باشید.
منبع:
نی نی سایت
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼