اعتماد به نفس پایین کودک، چرا نگرش منفی دارند؟
کودکانی که معمولاً باورهای منفی دربارۀ خود دارند، اعتماد به نفسشان پایین است.
ممکن است فرزند شما در شروع انجام کاری، بترسد و خود را ناتوان بداند. برای مثال بگوید: «من در ریاضی ضعیفم …»، «فوتبال بازیکردن من افتضاحه» و… . در چنین موقعیتی، واکنشهای والدین بسیار مهم است و میتواند اثراتی به شدت جدی روی کودک و رویکرد او داشته باشد. باید تلاش کنید تا دیدگاه فرزندتان را نسبت به ضعفهای خود تغییر بدهید.
برای این که تغییرات مثبتی در نگاه کودک ایجاد کنید، باید از جملاتی اثرگذار بهره ببرید. برای نمونه به او بگویید که ساز زدن برای همه در ابتدا کمی مشکل است یا انجام این ورزش در آغاز کار دشوار است؛ ولی به زودی همه چیز را یاد خواهد گرفت. به او یادآوری کنید که همهی بچهها مثل او هستند و او تنها نیست یا از تجربههای ناموفق خود در شروع کاری برایش بگویید. به او کاری را که قبلا انجام داده و موفق بوده است، یادآوری کنید تا خیالش راحت بشود که اینبار نیز موفق خواهد شد.
کودکانی که معمولاً باورهای منفی دربارۀ خود دارند، اعتماد به نفسشان پایین است. آن ها فکر می کنند لیاقت نداشته و به اندازۀ کافی خوب نیستند. کودک وقتی به دنیا می آید هیچگونه باوری دربارۀ خود و دنیا ندارد. اما در طول زندگی با تجاربی که به دست می آورد و بازخوردهایی که از والدین و اطرافیانش می گیرد، باورهایی دربارۀ خودش و دنیا پیدا می کند که این باورها می تواند منطقی و خوب یا منفی و غیرمنطقی باشد. من نمی توانم در ریاضی موفق شوم… کسی مرا دوست ندارد.
واکنش های والدین در برابر هیجانات منفی کودکان، تاثیر زیادی در رشد تنظیم هیجان دارد. والدینی که با تنبیه واکنش نشان می دهند یا ابراز هیجانی فرزندانشان را به حداقل می رسانند، فرزندان آن ها شایستگی هیجانی پایینی خواهند داشت.
این تاثیر به ویژه برای کودکانی که مزاج های تندی دارند و تجربه های هیجانی آن ها شدید است، آسیب زننده است. تنبیه یا به حداقل رساندن ابرازهای هیجانی کودک، منجر به شایستگی اجتماعی ضعیف می شود.
وقتی کودکان شکست می خورند، گفتگوی متعاقب آن با والدین می تواند تاثیر هیجانی منفی داشته باشد. وقتی که مادران در برابر کودکشان، خشم را ابراز می کنند و در طول زمان به آن ها بازخورد منفی می دهند، پاسخ های والدین در ترکیب با واکنش کودکان به تجربه منفی، آن ها را در برابر افسردگی آسیب پذیر می کند. وقتی که والدین برای تنظیم هیجان در درون منزل و پاسخ مثبت به فرزندان، سخت تلاش می کنند، پیامدهای رشدی کودکانشان مثبت خواهد بود.
والدینی که از احساسات کودکانشان آگاهی دارند، به آن ها کمک می کنند تا این احساسات را تحمل کنند و به آن ها در زمینۀ حل مشکل آموزش می دهند و این کار به کودکانشان کمک می کند تا مهارت های مهمی را که برای تنظیم هیجان نیاز است، رشد دهند.
وقتی که والدین به جای این که کودکانشان را با نادیده گرفتن یا توجه گردانی تنبیه کنند، هر دو هیجانات مثبت و منفی آن ها را بپذیرند و در مورد این هیجانات با کودک صحبت کنند، درک و تنظیم این هیجانات برای کودک تسهیل می شود. زمانی که کودکان به سن مدرسه می رسند و دست کم تحت کنترل هستند، تعداد کمی از والدین درک می کنند که توجه گردانی مفید نیست. روبه رو شدن با فشار زیاد، مثلاً در حالت خشم، نیاز به کمی مهارت دارد، و والدین مجبورند کنترل خودشان را حفظ کنند.
کودکانی که با نشان دادن احساسات منفی که عامل پیوند بین هیجان و پیامدهایِ منفی افزایش فشار و شدت هیجان هستند، تنبیه می شوند، تنظیم هیجان برای آنها مشکل می شود. به حداقل رساندن هیجانات منفی ممکن است توسط کودکان بی اهمیت باشد. از سویی دیگر، تسکین کودکان پیش دبستانی که هیجانات منفی را ابراز می کنند، با کاهش شدت و ابراز عصبانیت رابطه دارد.
واکنش های مادران به ابرازهای منفی کودکان، بر روی کودکان بزرگ تر هم مانند کودکان کوچکتر تاثیر دارد. دانش آموزان کلاس اول تا چهارمی که هیجانات منفی آن ها توسط والدینشان به حداقل رسیده است، به اندازۀ همسالانشان شایستگی اجتماعی و هیجانی ندارند. وقتی که والدین در پاسخ به هیجانات منفی کودکان شش تا هشت ساله، با ناراحتی و تنبیه واکنش نشان می دهند، می توان شایستگی کودک را در تنظیم هیجاناتش برای دو سال بعد پیش بینی کرد.
منبع:
فرزند پرتال
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼