کودک چهار ساله، صحبت درباره مرگ با او
از آنجاییکه چهار سالهها اغلب در زمان حال زندگی و به آن فکر میکنند، درک مسئلۀ استمرار یا برای ابد برایشان مشکل است.
فرزند چهارسالۀ شما نسبت به سه سالگی متفکری پرحرفتر شده است. در این سن او سؤالهای جدیتری دربارۀ زندگی، ازجمله مرگ، مطرح میکند. در چهارسالگی او نسبت به مرگ آگاهی بیشتری پیدا کرده است و واکنش عمیقتری نسبت به آنها نشان میدهد و ضرورت بیشتری را برای درک ابهامات احساس میکند.
او میخواهد بداند چرا مردم میمیرند؟ وقتی کسی میمیرد چه اتفاقی میافتد؟ آیا همه میمیرند؟ او هم مجذوب قضیه مرگ شده و هم از آن میترسد و پاسخهایش را از شما میخواهد.
از آنجاییکه چهار سالهها اغلب در زمان حال زندگی و به آن فکر میکنند، درک مسئلۀ استمرار یا برای ابد برایشان مشکل است. از طرف دیگر، آنها مرگ را موقتی میدانند.
کودکتان این موضوع را بارها و بارها پیش میکشد. او انگشتش را بهطرف شما میگیرد و میگوید: کیو، تو مردی؛ و وقتیکه شما روی زمین میافتید از خنده ریسه میرود. این نوع بازی راهی است که نشان میدهد او تا چه اندازه دربارۀ مرگ احساس اضطراب میکند. او با انگشت نشانه رفتۀ خود، همهچیز را تحت کنترل دارد. میتواند دیگران را بکشد و هر زمان که اراده کرد آنها را زنده کند.
اگر کودکتان از شما پرسید: همسایهمان کی زنده میشود؟ میتوانید برایش توضیح دهید که یادت میآید، که هفتۀ پیش، گلدان توی آشپزخانه با آن گلهای زیبا پژمرد؟ آن گیاه هرگز زنده نمیشود. وقتی گیاهان، درختها و گلها میمیرند دیگر زنده نمیشوند. وقتی مردم یا حیوانات میمیرند نیز، هرگز زنده نمیشوند.
بهمحض آنکه کودکتان میفهمد مردم و حیوانات میمیرند، تشخیص میدهد که والدینش و حتی خود او هم ممکن است روزی بمیرند. او وحشتزده میشود. او خیلی کوچک است.
شاید شبها از رفتن به رختخواب بترسد، زیرا فکر میکند اگر بخوابد، میمیرد. درواقع وقتیکه آدمهای بد در تلویزیون میمیرند، چشمهایشان را بستهاند، درست مثل زمانی که خوابیدهاند. شاید سعی کند بیدار بماند زیرا معتقد است اگر همیشه هوشیار باشد، مرگ به سراغش نخواهد آمد.
چهارسالهها اندیشمندانی شگفتانگیز هستند، آنها معتقدند که میتوانند در جریان اتفاقات دخالت داشته باشند. اگر فرزندتان بعد از مرگ حیوان موردعلاقهاش نمیتواند بخوابد، میتوانید از او بپرسید که آیا به او فکر میکند. سپس سعی کنید دربارۀ ترسهای عمیقتری که دارد با او صحبت کنید.
وقتیکه کودکتان برای اولین بار از شما میپرسد: آیا شما هم میمیرید؟ شاید خیلی ناراحت شوید. پاسخ دادن به این سؤال برای همۀ والدین مشکل است. بیشتر والدین دراینباره نگران میشوند که اگر نباشند چه کسی از فرزندشان مراقبت میکند، اما مطمئناً نمیخواهند فرزندشان از این موضوع نگران شود.
گرچه شما بههیچوجه نمیتوانید ضامن اتفاقهای آینده باشید اما میتوانید به کودک پاسخی بدهید که بهشدت به آن نیاز دارد. میتوانید بگویید: این قضیه تا مدتهای بسیار طولانی اتفاق نمیافتد. شاید تا آن موقع خیلی بزرگشده باشی. نیازی نیست حالا دربارۀ آن نگران باشی، این اتفاق خیلی دور است.
وقتی او میپرسد: آیا من هم میمیرم؟ میتوانید بگویید: همۀ مردم روزی میمیرند، اما معمولاً وقتیکه خیلی خیلی پیر میشوند.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، مرگ وجود دارد. شاید کودکتان به دلیل مرگ یک نفر دچار کابوسهای شبانه شود. اگر چنین حالتی پیش آمد، راجع به خوابی که دیده است از او سؤال کنید و به او اطمینان دهید که آن کابوس واقعیت نداشته است.
چهارسالهها هنوز هم سخت تلاش میکنند تا بفهمند چه چیزی واقعی و چه چیزی خیالی است و به کمک شما برای بازگو کردن تفاوتهای میان این دو نیاز دارند. برای آنها توضیح دهید که رؤیاها، تصاویر و تفکرات ما در طول روز هستند و به او اطمینان دهید که شما در کنارش هستید تا از او مراقبت کنید.
وقتی کودکتان از شما میپرسد چرا جوجهام مرد؟ به زبان ساده برایش توضیح دهید و بگویید او خیلی خیلی مریض بود، شما به او دارو دادید اما چون جوجهها کوچولو هستند و بهاندازۀ کافی قدرت ندارند که خوب شوند، مُرد. بااینحال حتی سادهترین توضیحات نیز ممکن است چهارسالهها را سردرگم و مضطرب کند. شاید او نگران شود که اگر من مریض شوم و دارو بخورم، من هم میمیرم؟
بعدازاینکه به او توضیح دادید، با دقت به سؤالهای فرزندتان گوش کنید تا ببینید چه چیزی ذهن او را به خود مشغول کرده است و در چه موردی به کمک شما نیاز دارد. در این مورد، میتوانید به او اطمینان دهید که انسانها قویتر از حیوانات کوچک هستند. آنها ممکن است بیمار شوند، اما بعداً بهتر میشوند و تا مدتی طولانی زندگی میکنند.
همچنین توضیح این نکته مهم است که در مرگ جوجه کسی مقصر نیست (کودکان اغلب خودشان را مقصر میدانند). شاید کودکتان فکر کند چون در طول شب برای جوجهاش غذا نریخته، حیوان مرده است.
اگر کودکتان از شما پرسید چرا خواهر بزرگترش گریه میکند، میتوانید توضیح دهید که وقتی مردم چیزی یا کسی را از دست میدهند، غمگین میشوند. این موضوع تا مدتی آنها را ناراحت میکند، اما باگذشت زمان کمتر احساس ناراحتی میکنند.
کودک خود را تشویق کنید نزد شما بیاید و دربارۀ احساس غم یا ناراحتی خود در از دست دادن جوجهاش حرف بزند. اگر او غمگین است، صحبت کردن دربارۀ احساساتش و اینکه بتواند با حیوان موردعلاقهاش وداع کند، به او کمک میکند. او میتواند تصویری از جوجه بکشد، دربارۀ او داستانی برای شما بگوید یا آلبوم عکسی از او درست کند.
گاهی ممکن است به نظر برسد که فرزندتان ازنظر ذهنی نسبت به مرگ دچار وسواس شده است. شاید در تمام طول سال، سر میز شام، موقع تماشای فیلم یا حتی وقتیکه حسابی خوابش گرفته است، شما را سؤالپیچ کند. درواقع این رفتار او تلاشی است در جهت رسیدن به احساس امنیت و درک آن، که نیاز به گذشت زمان دارد.
با رسیدن به سن ۵ سالگی، او درک بهتری نسبت به پایداری مرگ و این حقیقت پیدا میکند که مردم معمولاً وقتی پیر میشوند، میمیرند. با وجود این سالهای زیادی طول میکشد تا او نسبت به این موضوع و تجربۀ زندگی درک کاملی پیدا کند.
اگر فرزندتان هنوز جدایی سختی را تجربه نکرده است احتمالاً نسبت به مرگ احساس ترس نخواهد داشت و سال بعد دراینباره کمتر صحبت خواهد کرد. حتی اگر او با موضوع مرگ روبهرو شود، به روش عقلانیتر با آن برخورد میکند.
آمادگی شما برای صحبت کردن با فرزندتان و واقعبینی شما نسبت به زندگی، او را متقاعد خواهد کرد که مرگ جزئی طبیعی از زندگی است، میتواند دربارۀ مرگ صحبت کند و نیازی نیست که با ترسهای خود تنها بماند.
در میان گذاشتن اطلاعاتی دراینباره به روشی ساده و صمیمانه به او کمک خواهد کرد تا بتواند در آینده با جداییهایی که قطعاً در زندگی برایش رخ خواهد داد، روبهرو شود.
منبع:
کودک آنلاین