علت پرخاشگری کودکان، روش های درمانی
نارضایتی، اعتراض، عصبانیت و برخی خشونت های خاص برای تغییر دادن برخی چیزها از جمله عوامل شکل دهندۀ پرخاشگری هستند.
به نظر می رسد که پرخاشگری همیشه طی روند رشد کودک همراه او باشد. پس می توان انتظار داشت که دیر یا زود چنین رفتاری از سوی کودک بروز کند. بی شک گاهی این رفتار کاسۀ صبرمان را لبریز و روابط میان ما و فرزندانمان را دچار تزلزل می کند.
شاید نیاز به سختگیری بیشتر از یک سو و دلسوزی و درک بیشتر فرزندمان از سوی دیگر، احساسات متفاوتی را در ما در روند برخورد با این گونه رفتارها ایجاد کند. اگر رفتار پرخاشگرانۀ آنها حاکی از ناکامی و سرخوردگی شان باشد، یادآور این واقعیت است که ما نیز دچار این معضل هستیم.
پرخاشگری نیز همانند رفتارهای دیگر دارای جنبه های مثبت، منفی، سالم و ناسالم است. کودک پرخاشگر می تواند رفتارهای خود را در قالب کارهای مثبت بروز دهد یا با سرکشی و تمرد، قالب منفی پرخاشگری خود را به نمایش بگذارد. شاید او حس سالم رقابت را بروز دهد یا رفتارهای خصمانه را در پیش گیرد.
همچنین می تواند پشتکار خود را نشان دهد و در عین حال کارهای مخرب و منفی را برای اثبات پرخاشگری خود انجام دهد. این موارد تنها بخشی از حالت های مختلف پرخاشگری هستند.
ازتقای جنبه های مثبت و سالم تر پرخاشگری و جلوگیری از بروز موارد منفی، تنها در گروی شناخت صحیح پرخاشگری و منبع به وجود آورندۀ آن است. همۀ ما می دانیم که این رفتارها در سال های اولیۀ زندگی یک انسان شروع می شود.
حتی می توانیم نمونه هایی از این رفتار را در خودمان نیز مشاهده کنیم؛ حتی گریه های کودک در این سن می تواند به سادگی ما را آگاه کند که شخصیت عصبانی و مبارزه طلبی او در حال شکل گیری است.
کودکان راحت تر از هر فرد دیگری دچار پریشانی می شوند، نیازهای بدنی آنها به شدت زیاد است و زمان زیادی لازم دارند تا بتوانند شخصاً نیازهای خود را برطرف کنند.
گریه هایی که دیروز تنها برای کمک گرفتن بود، گاهی به گریه های ظاهری ای تبدیل می شوند که منشاء واقعی آنها اعتراض و خشم است. در اینجا است که پرخاشگری شکل می گیرد؛ چون واکنش پرخاشگرانه نیز خود شکلی از مبارزه محسوب می شود.
نارضایتی، اعتراض، عصبانیت و برخی خشونت های خاص برای تغییر دادن برخی چیزها از جمله عوامل شکل دهندۀ پرخاشگری هستند. همۀ این رفتارها کاملاً سالم هستند و باید به رفتارهایی نظیر ناله کردن، جیغ کشیدن، تمکین یا متابعت مطلق، یا دیگر اشکال گریز از پرخاشگری ترجیح داده شوند.
انتظار می رود که ما نیز در بسیاری موارد با این گونه رفتارها مقابله کنیم. اما پرخاشگری می تواند در قالب دروغ گفتن، گول زدن، زور گفتن، تخریب نیز وجود داشته باشد.
پس مشکلی که در این میان وجود دارد، از بین بردن پرخاشگری نیست، بلکه هدایت آن در مسیر قابل کنترل و تشویق فردی و اجتماعی آن است که مسئلۀ مهمی پیش رو محسوب می شود.
ابراز محبت عمیق والدین می تواند بهترین راه برای دور کردن کودکان از پرخاشگری باشد. قطعاً این کار نتیجه بخش خواهد بود. کودکانی که بنا بر عادت یا آشکارا بسیار پرخاشگرند، دقیقاً نمونه هایی هستند که والدین خود را به دلیل رفتارهای افراطی می آزارند؛ رفتارهایی که خواستگاه آنها نیاز به عشق، محبت و درخواست بخشش از سوی والدین است.
البته همه بر این باوریم که عاشق فرزندانمان هستیم، پس آنها نباید پرخاشگر باشند. درست است؛ بی شک ما عاشق فرزندانمان هستیم، اما واقعیت این است که همیشه به گونه ای رفتار نمی کنیم که آنها این احساس را لمس کنند.
مثلاً وقتی مادر می خواهد لکۀ کثیفی را از پشت گوش کودک خود تمیز کند، کودک نمی تواند نیت او را درک کند و شاید به مادر خود معترض شود. البته این عشق وجود دارد، اما گاهی والدین احساس رنجش، آزردگی، بی حوصلگی و حتی سرخوردگی نیز در قبال فرزندان خواهند داشت.
اگر کودک تصور کند که ما قصد محدود کردن خواسته های او را داریم، پرخاشگری خواهد کرد.
شاید در اینجا اتفاقات دیگری رخ دهد. اگر این گونه رفتارها در دو یا سه سال اول زندگی بروز یابند، به احتمال بسیار زاد نمود آنها طی چند سال آتی مستقیماً متوجه ما خواهد بود. شاید او فریاد بزند، تعمداً نافرمانی کند و حتی در برخی مواقع نیز برخورد بدنی ایجاد کند. همۀ این کارها سالم هستند.
اگر او تا سه یا چهار سالگی لوس بار آمده باشد، تکامل عاطفی اش تا حدی کُند پیشرفت کرده و در نتیجه، هرگونه تغییر در رفتار ما، پرخاشگری اش را تحریک خواهد کرد و تبعات این امر نیز مستقیماً متوجه ما خواهد بود.
در غیر این صورت، وقتی او تحت محدودیت هایی که در نظر گرفته ایم قرار گیرد، خشمی ذاتی در او نفوذ می کند و بعدها در دوران بزرگسالی و زمانی که دیگر علل آن را به یاد نمی آوریم، بروز خواهد کرد.
ما این پدیده را جابجایی می نامیم که یکی از مهمترین مشخصه های پرخاشگری است. مثلاً یک مادر، فرزند خود را از خوردن اب نبات چوبی محروم کرده و به همین دلیل، کودک برای نشان دادن اعتراضش، اسباب بازی هایش را لگد می زند و به اطراف می اندازد.
البته بسیاری از کودکان نیز در برخی مواقع مستقیماً تلافی می کنند. کودک از نظر احساسی نمی تواند این کار را ادامه دهد. نخست اینکه شانس کودک برای رسیدن به هدف خود ناچیز است، زیرا طبعاً والدین بزرگتر، توان تر و کاردان تر هستند.
دوم اینکه آنها تحت تنبیهات در نظر گرفته شده از سوی والدین یاد می گیرند که اطاعت و احترام بیشتری از خود نشان دهند. سوم اینکه آنها عاشق والدین خود و به آنان وابسته اند.
از این رو رفتارهای پرخاشگرانه در برابر والدین موجب می شود که آنها به ناراحتی و احساس گناه دچار شوند و شاید از بیم از دست دادن عشق و مراقبت آنها برنجند. خطر این محرومیت نیز خود می تواند دلیل پرخاشگری بیشتر باشد و کودک را در شرایط بغرنج تری قرار دهد.
در اینجا کودک دست از این گونه رفتارها می کشد که البته علت آن نه تنها والدین، بلکه احساس گناه و ترس است. او در اغلب مواقع شدیداً عصبانی می شود که به شکل های مختلف بروز می کند.
روش درمان این نوع رفتار دقیقاً مشابه روش پیشگیری از آن است. باید به یاد داشته باشیم که همیشه از رویکرد آرامش استفاده کنیم. کودک باید احساس کند که با وجود افراط در برخی موارد، باز هم مورد قبول و محبوب والدین خود است.
شاید چنین کودکی با چنین رفتاری مورد پسند نباشد، اما نکتۀ حائز اهمیت این است که اجازه ندهیم عصبانی شود. بدیهی است که یافتن و اصلاح منابع بروز این گونه رفتارها می تواند در درمان آنها کمک مؤثری محسوب شود.
پرخاشگری سارا از زمان تولد خواهرش شروع شد؛ پس توجه کمتر به نوزاد و معطوف شدن توجه بیشتر به سارا امری ضروری است. مادر علی که فردی بسیار مهربان است، زمانی که فرزندش سه سال و نیمه شد، بار دیگر خارج از خانه مشغول به کار شد. علی احساس می کرد که مادرش دیگر به او علاه ندارد. پس در اینجا نیاز به حضور بیشتر و پررنگ تر مادر شدیداً احساس می شود.
این ما هستیم بذر پرخاشگری را در سنین اولیۀ کودک می کاریم و بعدها نیز به دلیل مدیریت اشتباه این گونه رفتارها، حاصل کار را برداشت می کنیم. غذا دادن اجباری، آموزش نابهنگام دستشویی رفتن و درگیری مادر و فرزند در مسئلۀ رفتن به رختخواب از جمله کارهایی است که به روابط ما و آنها صدمه می زند.
متاسفانه این مشکلات با گذر زمان و خود به خود حل نمی شوند؛ تنها بهبود روابط با کودک است که می تواند عواقب اشتباهات اولیۀ ما را به حداقل برساند.
علت پرخاشگری آنها هرچه باشد، باز هم می توانیم در هدایت مجدد و درست اینگونه رفتارها به مسیرهای سالم تر و کم خطرتر مؤثر باشیم. خلاصه اینکه ما می توانیم آنها را به مسیری تشویق کنیم که در آن نه تنها پرخاشگری شان کم شود، بلکه به واسطۀ آن از دیگر توانایی هایشان نیز استفاده کنند، شرایط اجتماعی خود را بهبود بخشند و به حس موفقیت و ارزش شخصی دست یابند.
ما می توانیم چنین کودکانی را در جریان رقابت های گروهی (در مقابل رقابت های فردی) قرار دهیم تا رفتارهای پرخاشگرانۀ آنها کاهش یابد.
مازیار همیشه تپه های شنی بچه های دیگر را با لگد خراب می کرد، اما پس از آنکه در بین یکی از گروه های رقابتی برای ساختن تپه های شنی قرار گرفت، دیگر چنین رفتاری از او مشاهده نشد. این گونه تجربیات تاثیر چشمگیری در تغییر رفتار کودک دارد.
اگر شما بتوانید به دختر 5 سالۀ خود اسکیت کردن یا دوچرخه سواری یاد دهید، او خواهد توانست از این توانایی ها در رقابت های گروهی استفاده کند. خود این فعالیت ها نیز می تواند ریشه های پرخاشگری را بخشکاند و انرژی های منفی را در مسیرهای مثبت صرف کند.
همچنین کودک می تواند قواعد بازی را بیاموزد و نحوۀ کنار آمدن با کودکان دیگر را فرا گیرد. زمانی که فرزندمان از یک رابطۀ دوستانۀ عمیق بهره مند باشد، دیگر ترسی وجود ندارد که پرخاشگری او به معضلی بزرگ تبدیل شود. این روابط می تواند به کارگیری راه های متفاوت و مثبت بروز این رفتارها را از سوی کودکان تقویت کند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼