ایجاد هیجان در کودکان، روش پرورش آن
تحقیقات دانشمندان نشان داده، تا زمانی که والدین با هم اختلاف دارند، این اختلافات از توانایی فرزندشان در جلب دوستان یا نگهداری آنها میکاهد.
اگر بخواهیم رفتارهای کودکان پرورش یافته توسط مربیهای هیجانی را با کودکان پرورش یافته در سه گروه دیگر مقایسه کنیم، خواهیم دید که دستهی اول از لحاظ جسمانی و روانی سالمتر و از نظر پیشرفت تحصیلی در جایگاهی بهتر قرار دارند. این دسته از کودکان با دوستان خود راحتتر کنار میآیند، مشکلات رفتاری کمتری در آنها دیده میشود و به ندرت دیده میشود که به پرخاشگری و تنش رو بیاورند. از سلامت هیجانی بالایی سود میبرند و بیشتر با احساسات مثبت سروکار دارند تا احساسات و هیجانات منفی. اما مهمترین تفاوت، انعطافپذیری این کودکان نسبت به کودکان سه گروه دیگر است. این کودکان زمانی که دچار احساسات منفی میشوند، سریع این احساس را تشخیص داده و خود را آرام میکنند. اگر بخواهیم با عبارتی دیگر این فرآیند را تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم که آنها دارای هوش هیجانی بیشتری هستند.
با توجه به اینکه طبق آمار داده شده متأسفانه درصد طلاق در کشورمان افزایش یافته، میلیونها کودک در معرض مشکلاتی قرار دارند که به نظر متخصصین علوم تربیتی حاصل از هم گسیختگی خانوادههاست. مشکلاتی مثل:
۱. طرد شدن از بین دوستان
2. افسردگی
۳. افت تحصیلی
4. رفتارهایی برخلاف هنجارهای اجتماعی
۵. پرخاشگری
6. مشکلات جسمی و ..
تاثیر منفی اختلاف والدین بر مهارت های کودک
تحقیقات دانشمندان نشان داده، تا زمانی که والدین با هم اختلاف دارند، این اختلافات از توانایی فرزندشان در جلب دوستان یا نگهداری آنها میکاهد. همچنین بر این نکته تأکید کردهاند که استرسها و فشارهای روانی، سیستم امنیتی بدن را مختل کرده و آسیبپذیری کودک را در برابر بیماری افزایش میدهند. در ضمن اضافه میکنند که این فشارهای روانی که منشأیی جز اختلافات خانوادگی ندارند، باعث اُفت تحصیلی، پرخاشگری و رفتارهای هنجار شکن کودک شده که نهایتاً از جمع دوستان و در بُعد وسیعتر از جامعه طرد میشوند. اما اگر این اختلافات در خانهای رخ دهد که والدین در آن، مربی هیجان باشند، نتیجه چیز دیگری خواهد بود. کودکان این خانوادهها دچار بحران روحی خواهند شد، اما مثل کودکان سه گروه دیگر در آن ماندگار نخواهند بود. شرایط را تشخیص داده، خود را آرام کرده و سعی در پیدا کردن راهحلی برای برون رفت از این مشکل خواهند نمود. این کودکان بهخاطر آگاه بودن به احساسات و نحوهی برخورد با آنها نسبت به دیگر کودکان، کمتر دچار اُفت تحصیلی، پرخاشگری و رفتارهای ناهنجار میشوند. این یعنی پرورش هوش هیجانی در کودکان برای آنها به عنوان سپر دفاعی عمل
میکند.
دانشمندان در مسیر تحقیقات پرورش هوش هیجانی به کشفی شگفت انگیز دست یافتند و آن تأثیر بسیار بالای پدر در روند پرورش هوشهیجانی است. حال پدر از نوع والدین مربی هیجان باشد یا از سه گروه دیگر. یعنی اگر پدر رفتار مثبتی داشته باشد این رفتار بازتاب فوقالعادهای در رفتار کودک خواهد گذاشت، اگر منفی باشد کودک را به پایینترین درجهی ممکن خواهد کشاند. البته منظور از این جمله این نیست که مادران تأثیری در این فرآیند نخواهند داشت. اما باید قبول کرد که تأثیرات رفتار و آموزشهای پدر بسیار مهمتر و بیشتر از تأثیرات رفتار مادر است.
و بالاخره باید توجهتان را به این نکته جلب کنم که: پرورش هوش هیجانی کودک به معنی اتمام مرحلهی تربیت فرزند نیست. در حقیقت زمانی که شما احساسات را به فرزندتان معرفی میکنید و در این بین خود را به او نزدیک و نزدیکتر میکنید، تازه زمان آموزش و تربیت فرا میرسد.
اگر شما میخواهید یک مربی هیجان مؤثر باشید، باید تعهد، صبر و بردباری خود را به حد اعلا برسانید. اگر یک مربی فوتبال بخواهد شاگردانش را به یک بازیکن حرفهای تبدیل کند، گوشهای نمیایستد و آنها را به حال خود وا نمیگذارد تا هر چه میخواهند بکنند. یک مربی خوب حتماً داخل زمین میشود، تکنیکها را به آنها یاد میدهد و با آنها تمرین میکند. همین اصل هم برای مربیان هیجان وجود دارد. اگر میخواهید تا کودکتان از عهدهی احساسات و هیجاناتش بر بیاید، باید در حالی که او را برای ابراز احساسات و هیجاناتش آزاد میگذارید، در کنار او، با او و راهنمایش باشید و برای حل مشکلات کمکش کنید.
پرورش هوش هیجانی و خطراتی که فرزندان را تهدید میکند
شک نکنید که والدین امروز در پرورش و تربیت فرزندانشان با مشکلات و چالشهایی روبهرو هستند که والدین دو نسل قبل یا بسیار دیرتر آن را احساس کردند یا اصلاً اسمی از آن نشنیده بوند. مثلاً: والدین امروز نگران و مظطرب از این هستند که مبادا کودک ۱۴سالهشان، با دوستی با دوستان ناباب سیگاری شود. این درحالی است که مادران و پدران دو نسل قبل اصلاً یک چنین معضلی فکرشان هم خطور نمیکرد، یا این نگرانی را زمان دانشگاه فرزندشان تجربه میکردند.. یا مثلاً انحراف اینترنتی؛ دو نسل قبل اصلاً خبری از این مسائل نبود، چه برسد به نگرانی از انحراف در استفادهی آن. پس باید قبول کنیم که با وجود امکانات و شرایط حال حاضر، والدین امروزی کاری بسیار مهم و مخاطرهآمیز را پیش رو دارند. آنها باید علاوه بر تأمین نیازهای اولیهی کودک، امنیت روانی و جسمی او را نیز تأمین کنند و او را در برابر پرخاشگریهای شایع در جامعه مصون نگه دارند تا کودک بتواند بدور از این مسائل، صحیح و متعهدانه دست به انتخاب بزنند. یا به قدری عزت نفس را در او بپرورانند که خودش به سمت سیگار و مانند آن نرود.
گاهی فکر میکنیم بعض از مسائل بسیار کوچکاند در حالی که عمیقترین ضربهها را به پرورش هیجانی کودک وارد میکنند. به عنوان نمونه: شاغل شدن مادران. گاهی اعضاء خانواده فکر میکنند که شاغل شدن مادر، بار مالی خانواده را کم کرده و به بهتر زندگی کردن اعضاء کمک شایانی میکند. شاید در نگاه اول این نظریه درست باشد، اما اگر به بطن مسأله بنگیریم، میبینیم خود فشار مالی که باعث این اقدام (شاغل شدن مادر) شده فشار روانی سنگینی را به خانواده تحمیل کرده. همین فشار روانی تمرکز والدین را برای پرورش کودک مختل خواهد کرد؛ حال در نظر بگیرید خستگی کار روزانهی مادر و بیحوصلگی شبانهی او به این فشارها اضافه شود، 100% بازده منفی خواهیم داشت. فقط به چند نکته از اثرات منفی اشاره میکنم:
اثرات منفی خستگی مادر روی کودک
1. به علت کمبود وقت دیدار رو درروی مادر و فرزند کاهش مییابد.
۲. به علت کمبود وقت، شرکت در فعالیتهای مذهبی و اجتماعی که باعث استحکام خانواده میشود، کم شده و کودک به مرور از اجتماع فاصله میگیرد.
3. خستگی مفرط روزانه توانی برای والدین نمیگذارد تا با کودک گره خورده و آموزشهای لازم را به او بدهند.
۴. دوری اعضاء خانواده از یکدیگر در طول روز و فشارهای کاری و مالی، تنش را وارد خانواده میکند.
5. اگر هم فرصتی برای صحبت پبش بیاید، بحثهای کاری فردا یا اتفاقات رخ داده درروزهای گذشته این وقت را به خود اختصاص خواهد داد..
به قول معروف میآییم ابرو را درست کنیم، چشم طرف را هم کور میکنیم. مادر به عنوان یک محور اساسی، باید مدیریت لازم را داشته باشد تا بتواند به نحو صحیح و مؤثر فرزندش را بپروراند. تنها راه محافظت از کودک در برابر خطرات جوامع امروزی این است که گره عاطفی و پیوند روحانی کودک با والدین محکمتر شود. این گونه میتوانیم هوش هیجانی کودک را تقویت کنیم. کودکانی که احساس محبت و علاقه را احساس میکنند به ندرت سمت پرخاشگری و رفتارهای هنجار شکن کشیده میشوند.
پرورش هیجان، گامی در راستای تغییر و تحول
نباید این مهم را از نظر دور کرد که بزرگترها احساسات کودکان را فقط به خاطر اینکه کوچکتر، غیرمنطقیتر و ضعیفتر هستند، بیارزش میپندارند. اگر میخواهید به عنوان یک مربی هیجان احساسات کودکتان را جدی بگیرید باید دارای ویژگیهای زیر باشید.
1) راه صحیح و مؤثر همدلی را خوب بلد باشید و بتوانید با فرزندتان همدلی کنید.
۲) از وبژگی مهم گوش کردن برخوردار باشند. یعنی بتوانند تمام صحبتهای کودکشان را بدون پیش بینی و قطع جملاتش بشنوند.
3) باید بتوانند از دریچهی دید کودک به مسائل بنگرند، تا بهتر او را درک کنند.
۴) از فداکاری، ایثار و ازخود گذشتگی بالایی برخوردار باشند.
مهارتهای کسب آرامش را فرا بگیرید
آموختن مهارت آرام کردن خود(خودگردانی) و بالا بردن دقت با هر سال افزایش سن کودک، اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد. این مهارت به کودک کمک میکند تا نشانهها و رفتارهای اجتماعی پیرامون خود را تشخیص دهد و در سنین بالاتر در چگونگی استفادهی همزمان و مشترک از اسباببازیها و کنار آمدن با همسن و سالانش به کودک کمک خواهد نمود. فقط باید دقت داشت در مسیر آموزش مهارتها در پرورش هوش هیجانی، نسبت به هر سال بالا رفتن سن کودک، باید از خشونت، سرزنش، تنبیه و دلسرد کردن کاست و به تشویق، پاداش و ترغیب نمودن اضافه نمود.
توجه: دانشمندان در تحقیقاتی جدید به این مطلب دست یافتهاند که روابط والدین با فرزندشان، بر دستگاه عصبی و سلامت کودک تأثیر میگذارد.
نکته: امروزه مشخص شده اگر والدین از احساسات خود آگاهی داشته باشند، تأثیر شگرفی در افزایش هوش هیجانی فرزندشان خواهند گذاشت. دکتر گینوت ـ روانشناس، نویسنده و معلم ـ به والدین تأکید میکند به فرزندانتان امر نکنید که چه احساسای داشته باشند. این رفتار باعث میشود تا کودک اعتمادش را نسبت به احساساتش از دست بدهد. او بر این نکته پافشاری میکرد که وقتی شما به کودکتان میگویید چه احساسی داشته باشد یا "اینجا نباید خوشحال باشی" یا "گریه کنی"، هیجانات و احساسات کودک در آن لحظه تغییر نمیکند یا از بین نمیرود. او عقیده داشت، اگرچه میشود رفتارهای نادرستی که از کودک سر میزند را قبول نکرد، اما تمام احساسات و هیجانات او را باید مورد پذیرش قرار داد. فقط باید برایش محدودیت و حد و مرز قائل شد.
دکتر گینوت برخلاف نظر بسیاری از روانشناسان تربیتی اعتقاد داشت که ابراز خشم نسبت به کودکان بد نیست؛ تنها باید به صورت صادقانه ابراز شود به شرط آنکه مشکِلِ کودک را هدف قرار دهد نه شخصیت او را. و اگر این خشم با برنامهریزی و مدیریت خاص ابراز شود، یک نظام انضباطی مؤثر را به وجود خواهد آورد.
پرورش هوش هیجانی و خودگردانی
روانشناسان و متخصصین علوم تربیتی در تحقیقاتی دقیق و جامع به این نتیجه رسیدهاند که پیامدهای مثبتی در کودکان ۷ و ۸ ساله که از هوش هیجانی سود میبردند، دیده شده که نشان دادهی پرکاری "عصب واگ" در این کودکان است.
عصب واگ یکی از بزرگترین رشته عصابهایی است که دستورات مغز را به اندام فوقانی بدن میرساند. کودکانی که این عصب در آنا پر کار است، در جوابگویی به فشارهای هیجانی و رهایی از آن نسبت به کودکان دیگر برتری دارند. به عنوان نمونه: اگر استرسی از ترس به کودک وارد شود ضربان قلب او مدت کمی افزایش خواهد یافت و به محض عادی شدن اوضاع بدنشان به حالت اول باز میگردد. اینگونه کودکان از تمرکز و خودگردانی فوقالعادهای برخوردارند و در درک، دقت و عکسالعمل نسبت به علائم هیجانی، سرعت بالایی دارند. آنچه کودکان از بازتاب پرورش هیجانی میآموزند، بسیار بیشتر از مهارتهای اجتماعی است و تمام مجموعهی ویژگیهایی که به هوش هیجانی معروفند را شامل میشود. این خصوصیات در سنین بالاتر ـ 12 تا 28 سالگی ـ بروز میکند.
هوش کودک تا حدود بسیار زیادی متأثر از ژنتیک خانوادگی اوست. اما روابط متقابل والدین و کودک هم در شکل گرفتن هوش هیجانی کودک نقش مهمی بازی میکنند. این یعنی از همان آغاز تولد که عصب واگ شروع به کار میکند، نقش پذیری هم شروع میشود و والدین میتوانند از این فرصت به بهترین شکل ممکن برای آموزش رفتارهای آرامش بخش در پرورش هوش هیجانی استفاده کنند. با اینکه کودک از همان آغاز تا چند سال اول زندگی با ناتوانایی دست و پنجه نرم میکند، اما از نوع رفتارها و واکنشهای ما نسبت به ناراحتی، درمییابد که هیجانات جهت دارند. یعنی میشود ار احساس ناراحتی و غم به احساس شادی و آرامش رسید اما کودکانی که احساسات و هیجاناتشان نادیده گرفته شده، زمانی که ترس و ناراحتی به سراغشان میرود و از شدت فشار به گریه میافتند، تنها چیزی که نصیبشان میشود اضطراب و ناراحتی بیشتر است. به مرور زمان و با تداوم این اوضاع کودک از جمع جدا شده گوشهگیری را اولویت خود قرار میدهد و در بسیاری از مواقع احساساتش را ابراز نمیکند.
در این بین اگر دچار احساس ناراحتی یا اضطرابی شود، نمیتوند خود را کنترل نماید؛ چون هرگز به او آموزش داده نشده که در این مواقع چه باید بکند؛ پس قادر نخواهد بود تا خود را آرام سازد و اضطراب و ناراحتیاش بیشتر و بیشتر خواهد.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼