عشق والدین به فرزند، باید مرز داشته باشد؟
عشق والدین به فرزندان بسیار عجیب و غریب است. یعنی، گاهی آنقدر زیاد و غیرقابلوصف میشود که آنها را وادار به از خودگذشتگیهای بزرگ و کوچک مختلف میکند.
عشق والدین به فرزندان بسیار عجیب و غریب است. یعنی، گاهی آنقدر زیاد و غیرقابلوصف میشود که آنها را وادار به از خودگذشتگیهای بزرگ و کوچک مختلف میکند. مثلا اگر از آن دسته آدمهایی باشید که حتما باید هشت ساعت کامل در طول شب به خواب بروید با داشتن فرزند، حاضر خواهید شد تا صبح نخوابید و در تمام کردن پروژه کلاسی او، کاردستی درست کنید. از خودگذشتگی برای فرزندان به شکلهای مختلفی خود را نشان میدهد و از زن و مردی که پیش از داشتن فرزند، خودخواهیهایی هم در زندگی داشتند، فردی کاملا تازه میسازد. این عشق، در بعضی از موارد، آنچنان پیش میرود که والدین، فرزندان خود را از همسرشان بیشتر دوست میدارند. اما آیا اینکه فرزندانمان را از همسرمان بیشتر دوست داشته باشیم صحیح است؟
وقتی عشق به فرزند از عشق به یار پیشی میگیرد
درست است که عشقورزی به فرزندان زیبا و ضروری است و رسیدگی به نیازهای آنها از وظایف والدین به شمار میرود اما یادمان باشد که زندگی فقط فداکاری برای فرزند نیست. در سوی دیگر روابط خانوادگی، همسرمان قرار دارد. او مانند فرزندان نیاز به رسیدگیهای مداوم ندارد و لازم نیست که نیازهای مختلفش برای رفاه و زیستن را مادرانه/پدرانه پیگیری کنیم. با این حال همسر ما بخش مهمی از زندگیمان را به خود اختصاص میدهد.
باید بدانیم که مدیریت روابط خانوادگی بسیار حائز اهمیت است. هر کس در این رابطه جایگاهی دارد که لازم است به آن رسیدگی کنیم. اگر بخواهیم روابطمان با همسر و فرزند را به چیزی تشبیه کنیم باید بگوییم که رابطه ما با فرزندمان مانند رفتن به مدرسه و رابطهمان با همسر، شبیه رفتن به دانشگاه است. همه باید به مدرسه بروند و حق انتخابی در کار نیست اما رفتن به دانشگاه، انتخابی است و سلیقه و خواستههای فردی ما در آن نقش دارد.
مدیریت رابطه با فرزند و شریک زندگی را به دست بگیریم
تحقیقات نشان میدهد، کودکان با والدینی که یکدیگر را دوست دارند، احساس امنیت و شادی بیشتری نسبت به کودکانی دارند که در محیطی بدون عشق بزرگ میشوند. کودکانی که در محیط امن و پرمحبت رشد میکنند، شیوه درست رفتار در روابط را میآموزند. تحقیقات نشان میدهد که تنش و روابط مخدوش میان زوجها روی روابط آنها با فرزندانشان هم اثر میگذارد. این تنش از سوی پدران بیشتر به روابط خانوادگی وارد میشود.
تحقیقات دیگر هم حاکی از آن است که رابطه ناسالم میان والدین باعث میشود تا کودکان احساس گناه کنند و خود را در این میان، مقصر بدانند. کودکی که خود را مقصر میداند در مدرسه هم عملکرد مطلوبی نخواهد داشت.
در یک نظرسنجی که میان ۴۰ هزار کودک در سال ۲۰۱۴ در انگلستان انجام شد، نتایج جالبی درباره روابط خانوادگی به دست آمد؛ مادرانی که روابط شاد و مطلوبی با همسرانشان دارند، نوجوانانی شادتر تربیت میکنند. در واقع، نوجوانانی نسبت به بقیه شادتر هستند که مادرانشان از رابطه با پدرشان رضایت بیشتری دارند.
بنابراین، نوجوانانی که مادران ناراضی از پدر داشتند، به اندازه نوجوانانی که مادران شاد و راضی داشتند، خوشحال نبودند. این وضعیت برای نوجوانانی که والدینشان از هم طلاق گرفته بودند، بدتر هم بود. یعنی میزان شادی و نشاط آنها از نوجوانان دیگر به مراتب کمتر بود. اگر دوست داریم که شادی و رضایت را به زندگی فرزندانمان وارد کنیم باید روی روابط خود با همسرمان بیشتر متمرکز شویم و آن را بهبود بدهیم.
به این نکات توجه کنیم
روابط زن و مرد
مرکز تحقیقات و اندیشکده پیو در سال ۱۹۹۷ و ۲۰۱۰، پژوهشی مشابه را انجام داده است. در این دو پژوهش از خانوادهها پرسیدهاند که در روابط خانوادگی، اهمیت فرزندان بیشتر است یا رابطه زناشویی. در سال ۲۰۱۰، اهمیت فرزندان سه برابر بیشتر از نتایج سال ۱۹۹۷ بوده است. یعنی افراد در سال ۲۰۱۰ بیشتر به شادی و رضایت فرزندان اعتقاد داشتند تا در سالهای پیش.
باید بدانیم که متمرکز کردن توجه و تمرکز خود بر فرزندان فقط در کوتاهمدت دستاوردهای مطلوب به همراه دارد. باید قبول کنیم که کودکان نازپروردهمان بالاخره به جامعه وارد میشوند و اگر روابط خانوادگی در ابعاد مختلف (رابطه فرزند و والدین، رابطه زن و شوهر) متعادل و مطلوب نباشد، فرزندان ما نمیتوانند روابط خود را در جامعه به درستی مدیریت کنند. نتیجه این ناتوانی، روابطی پر از نفرت، خستگی یا سردرگمی خواهد بود.
توجه بیش از حد به فرزندان چه عواقبی دارد؟
یادمان باشد که روابط خانوادگی روی تربیت فرزندان اثر میگذارد. اگر فقط توجهمان را به فرزندانمان معطوف کنیم و از ایجاد تعادل در رابطه میان اعضای مختلف خانواده و ارتباط با همسرمان غافل باشیم، ناخودآگاه روی روابط آتی فرزندانمان هم اثر خواهیم گذاشت.
توجه زیاد به فرزندان و بیتوجهی به مدیریت صحیح روابط میان همسران در ۲۵ سال گذشته موجب شده است تا آمار طلاق بعد از ۵۰ سالگی میان زوجها دو برابر شود. این آمار برای زوجهای بالای ۶۵ سال، حتی سه برابر هم شده است.
علت این است که بعد از اینکه فرزندان، خانه را ترک میکنند و مستقل میشوند، زن و شوهرها دلیل و انگیزهای برای حفظ کانون خانواده ندارند. یعنی برای یکدیگر نقش و جایگاهی تعریف نکرده و با رفتن فرزندان، دلیلی برای کنار هم بودن نمیبینند.
برای ایجاد تعادل در روابط خانوادگی چه باید کرد؟
کارل پیلمر(Karl Pillemer)، استاد پیریشناسی در دانشگاه کورنِل است. او برای نوشتن کتاب خود با عنوان «۳۰ درس دوست داشتن» در سال ۲۰۱۵ با ۷۰۰ زوج گفتگو کرده و دریافته است که آنقدر حضور فرزندان در زندگی والدین پررنگ است که دیگر در میانسالی، روابط مجزا و تعریفشدهای میان زوجها وجود ندارد.
به طوریکه، آنها به ندرت گفتگوی دوطرفه خواهند داشت و مثلا در ۵۰ -۵۵ سالگی، حتی نمیتوانند با هم به رستوران بروند و در یک فضای دونفره با هم گفتگو و معاشرت کنند. به عبارت دیگر، فرزندان تمام ذهن و قلب را از آن خود میکنند و تعادل رابطه میان زن و شوهر را از بین میبرند. همه اینها نتیجه توجه بیش از حد والدین به فرزندان است.
تنها راه ایجاد تعادل در روابط خانوادگی، این است که زوجها به خاطر داشته باشند که دلیل ازدواج و باهم بودنشان فقط فرزندان آنها نیست. زوجها باید با هم در تعامل و ارتباط باشند. دلخوشی زندگی مشترک نباید وابسته به حضور فرزندان باشد. اساس رابطه بین دو نفر تنها با هدف داشتن فرزند شکل نمیگیرد. پس بعد از تشکیل زندگی مشترک و آمدن فرزندان هم نباید رابطهشان را از یاد ببرند. شاید خیلی از ما در روابط خود به این موضوع برخورده باشیم. آیا شما، به فرزندانتان بیشتر از همسرتان توجه نشان میدهید؟ در این صورت فکر میکنید علت آن چه بوده است و چه تأثیری بر رفتار فرزند شما داشته است؟
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼