سلامت روان والدین، تاثیر آن بر کودکان چیست؟
وسواس، ترس و اضطراب فراگیر مفاهیمی هستند که بسیاری از پژوهشگران به آنها پرداخته اند.
وسواس، ترس و اضطراب فراگیر مفاهیمی هستند که بسیاری از پژوهشگران به آنها پرداخته اند. تشخیص نشانه های این مفاهیم در دوران کودکی راحت تر بوده و هزینه های درمانی کمتری در بر خواهد داشت. بنابراین بهتر است وسواس، ترس و اضطراب فراگیر در کودکی برطرف شود.
این مقاله قصد دارد نشان دهد اگر والدین مبتلا باشند، چه تبعات سختی بر کودک خواهد داشت. برای مثال خود والدین می توانند مسبب ایجاد این موارد در کودک خود شوند.
ضمن آشنایی با این سه مفهوم، تاثیر والدین مبتلا را بر کودکان بررسی نماییم.
وسواس
وسواس ، فکر یا عملی است که به صورت غیر طبیعی تکرار شود یا شدت یابد بطوری که معمولا فرد نمی تواند آن را ترک کند. نکته مهم وسواس در این است که شخص در کارش استمرار داشته و دچار اضطراب و افت عملکرد می شود.
به عنوان مثال موضوعی مانند تمیزی از فکر هر یک از ما میگذرد و با یک یا دو بار شستشو اتمام می یابد اما کسی که فکر می کند باید بارها این کار را انجام دهد، وسواس دارد.
وسواس های فکری رایج شامل وسواس در مورد مرگ عزیزان، موارد مذهبی است و وسواسهای عملی رایج شامل وسواس بیماری، شستشو، نظم و ترتیب و چک کردن می باشد.
هر دو وسواس برای فرد آزاردهنده است. در وسواس عملی به دلیل اینکه وسواس تبدیل به عمل شده تا مدتی فرد راحت میشود اما وسواس فکری به دلیل اینکه همیشه با شخص خواهد بود، آزاردهندهتر است.
معمولا وسواس از سن چهار سالگی به وجود میآید. ریشه وسواس به عادتها و رفتارهایی باز میگردد که والدین برای کودک ایجاد می کنند.
با توجه به اینکه وسواس بیشتر ریشه آموزشی و تربیتی دارد، کودکانی که در خانوادههایی که والدین آنها کمالگرا و حساس نسبت به شستشو هستند، بیشتر در معرض مبتلا شدن به وسواس قرار می گیرند.
اگر والدین دچار اختلال باشند این وسواس حتما به کودکان آنان نیز منتقل میشود و زوجین باید پیش از اینکه بچه دار شوند داشتن یا رفع این اختلال را بررسی کنند .
وسواس بیماری ای است که با خود درمانی جواب نمیدهد و حتما باید زیرنظر متخصص درمان شود.
ترس
ترس حسی است که در همه آدمها وجود دارد ولی در کودکان با توجه به تواناییهای کمتری که در انطباق با محیط و مقابله با مسایل دارند، بیشتر دیده می شود.
ترس با اضطراب متفاوت است. اضطراب ناشی از عاملی ناشناخته می باشد؛ اما عامل بروز ترس مثل ترس از حیوانات، تاریکی و .... مشخص است. به دنبال هر ترسی، رفتارهای اجتنابی دیده می شود. معمولا به دنبال ترس، علائم اضطرابی هم پدید میآید، ولی این دو پدیده با هم متفاوت هستند.
وجود میزانی از ترس در سنین مختلف، طبیعی محسوب میشود و اگر اصلا ترس وجود نداشته باشد بایستی علت را بررسی کرد. مثلا کودک هشت ماهه باید غریبهها را از مراقبان اصلیاش تشخیص دهد. اگر چنین باشد، یعنی رشد ذهنی خوبی دارد. ولی اگر تفاوتی بین افراد قائل نشود و در ۹ ماهگی با دوری از مادر گریه نکند ممکن است به شکل خفیف به اوتیسم یا بیماریهای دیگر مبتلا باشد.
این ترس معمولا بین ۱۸ ماهگی به حداکثر میرسد و تا 36 ماهگی باید از بین برود البته به شرطی که مفهوم دلبستگی ایمن در کودک شکل گرفته باشد.
غلبه بر ترس و انجام کارها و تفریحات ترسناک، جزو علایق جالب و جذاب افراد است برخی افراد به راحتی بر ترس خود غلبه میکنند و برخی همیشه با ترس هایشان زندگی میکنند
دلبستگی ایمن چیست؟
کودک زیر یک سال نباید با هیچ تنشی در رفع نیازهایش مواجه شود و والدین و دیگر مراقبان باید به کوچکترین نیاز و خواستههای او مانند تغذیه و آغوش گرفتن پاسخ دهند تا حس کند ارزشمند و دوست داشتنی است و هیچ گاه تنها گذاشته نخواهد شد. چنین کودکی وقتی مادر را نبیند،کمی بی تابی میکند اما بی قراری چندانی نشان نمیدهد زیرا مطمئن است مادرش پیش او بر می گردد.
دلبستگی ایمن در کودکانی که هنگام رفتن به مهد کودک یا مدرسه بیقراری و ناراحتی زیادی در زمان جدایی از والدین نشان میدهند شکل نگرفته است.
با بزرگ تر شدن کودک، ترسها هم بیشتر میشود. در سنین ۴ تا ۵ سالگی، ترسهایی مثل ترس از تاریکی و موجودات خیالی که ساخته قوه تخیلش است، در کودک شکل میگیرد. یکی دیگر از این ترسها، ترس از بیماری اعم از بیماری خود یا دیگران می باشد. البته این ترسها، تا جایی طبیعی است که مکرر نباشد و موجب اختلال عملکرد کودک و اطرافیان نشود.
قابل توجه است که ترسها جنبه ارثی دارند و باعث بروز تحریک پذیری در مورد محرکهای ترس آور میشوند ولی گاهی در بین فرزندان یک خانواده، فقط یکی دچار ترس است. به عنوان مثال یکی از آنها از آب میترسد.
در اینجا، عامل ایجاد ترس می تواند محیط باشد. مثلا ممکن است مربی کودک را در آب هل داده باشد.
عامل دیگری که می تواند در ترس کودکان موثر باشد، الگوبرداری از والدین یا نزدیکان است. مثل ترس از حیوانات که می تواند به واسطه ی ترس والدین به فرزندان سرایت کند.
گاهی خود والدین موجب ایجاد ترس هایی در کودک می شوند که حتی اثرش از تنبیه بدنی هم بدتر است. مثل اینکه به کودکان بگوییم اگر خواسته ما را محقق نکنند، آنها را برای همیشه ترک می کنیم یا بدون اطلاع کودک، خانه را ترک کنیم یا موجودات ترسناکی مثل لولو را برای او مثال بزنیم که اگر کودک به حرف ما گوش ندهد لولو را صدا می کنیم.
دلبستگی مادر و کودک فراتر از نیازهای تغذیهای در دوران نوزادی میباشد. به نظر میرسد تعاملات زودرس والدین و نوزادان پایهای برای تعاملات آینده و رفتارهای دیگر در دوران کودکی، نوجوانی و حتی بزرگسالی میباشد. لذا هدف از مطالعه حاضر مروری بر پیامدهای دلبستگی ایمن و ناایمن مادر و کودک میباشد.
اضطراب فراگیر
اضطراب حالت ناخوشایندی از نگرانی و ترس است که منبع خاصی برای آن وجود ندارد.
اضطراب همراه با نشانه های جسمانی مانند سردرد، حالت تهوع، سرگیجه، تپش قلب، تعریق و تکلم نامناسب که قابل مشاهده و اندازه گیری هستند و همچنین نشانه های روحی مانند بیقراری که قابل مشاهده و اندازه گیری نیستند، تشخیص داده می شود.
علائم اضطراب هم می توانند شناختی، مانند کاهش قدرت تمرکز و حافظه؛ و هم رفتاری مانند بی قراری و تحریک پذیری، لجاجت و بهانه گیر بودن، انتظارات بالا و پرتوقع بودن باشد.
بخشی از علل اضطراب کودک به ویژگیهای شخصیتی کودک و بخشی دیگر به عواملی باز می گردد که مادر در دوران بارداری به کودک انتقال داده است.
هنگامی که مادر در دوران بارداری، ویژگی های شخصیتی یک فرد مضطرب را داشته باشد، آن را به جنین انتقال می دهد و زمانیکه نوزاد به دنیا می آید نوزاد مضطربی هست. اینجاست که ژنتیک و ارث مطرح می شود.
گاهی نیز مادر با استرس هایی در دوران بارداری مواجه می شود که استرس ناشی از مرگ یکی از عزیزان، جدایی و طلاق، تنش ها و دعواها، بیماری جسمی و تصادفات است. انواع ترس از بلایای طبیعی، موقعیت های جدید شغلی و اخراج از کار، از جمله این استرس های موقعیتی به شمار می رود.
اما مهم ترین علت اضطراب کودکان، والدگری یا عدم مهارت در نوع برخورد با کودکان دانسته شده است.
والدین در جملاتی که جهت تربیت یا امر به پرهیز برای کودکان استفاده می کنند به نوعی اضطراب را در کودکان شکل می دهند. مثلا خانواده خیلی سختگیر و ملاحظه کار، تمام رفتارهای کودک نظیر نشستن، راه رفتن و درس خواندن را زیر ذره بین می گذارند و این سختگیری ها به کودک انتقال پیدا می کند و کودک احساس می کند هیچوقت نمی تواند آن ایده آلی که والدین می گویند باشد. همین عامل باعث کاهش اعتماد به نفس و منشاء اضطراب می شود.
با شیوه های آموزشی به والدین می توان از بروز مشکلات ارث و ژن جلوگیری یا اینکه با مداخلات درمانی آن را تا حدی تعدیل نمود اما عوامل محیطی نسبت به عوامل ژنتیک به علت دسترس پذیر بودن از اهمیت بیشتری برخوردار است. عوامل محیطی نظیر اینکه کودکان گه گاه اضطراب را از والدین یاد می گیرند. والدین ممکن است خودشان بیمار اضطرابی باشند یا حتی مشکلات و ترس ها را از قبل داشته اند و به روانشناس مراجعه نکرده اند و با این مشکلات زندگی می کند. در اینگونه مواقع، کودک توجه مستقیمی به الگوبرداری دارد.
مواردی نظیر اینکه پدر از موضوعی مانند آینده نگران، و مادر نسبت به بیماری خود یا اعضای خانواده اش نگران است اضطراب را به کودک منتقل می کنند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼