۲۲۴۸۲
۲۷۲۹
۲۷۲۹
پ

شعر کودکانه شاد، شوق شکفتن

«تو» کیست؟ شکوفه گفت: «بهار که بیاید، من آن اتفاق کوچک سفیدم که روی شاخه می‌افتم.» ماهی گفت: « بهار که بیاید، من آن اتفاق کوچک قرمزم که در تنگ می‌ا‌فتم.»

امروز دلم هوای بهار را کرده و می‌خواهم شما را به خواندن دو داستانک بهاری از آقای حسین تولایی دعوت کنم .

«تو» کیست؟

شکوفه گفت:

« بهار که بیاید، من آن اتفاق کوچک سفیدم که روی شاخه می‌افتم.»

ماهی گفت: « بهار که بیاید، من آن اتفاق کوچک قرمزم که در تنگ می‌ا‌فتم.»

سفره گفت: « من آن اتفاق کچک پر سین‌ ام.»

سیب گفت« من آن اتفاق کوچک شیرینم.»

سبزه گفت...

آیینه گفت...

اسکناس نو گفت...

و باد چیزی نگفت. تنها در کوچه‌های آخر اسفند راه رفت... راه رفت... راه رفت و زیر لب تکرار کرد... تکرار کرد... تکرار کرد: « بهار که بیاید تو آن اتفاق بزرگ دلم باش که در جهان می‌افتی!»

و کسی نمی‌دانست« تو » کیست؟

و آن اتفاق بزرگ چه رنگی است؟!

آینه

سین‌ ها بلند بلند می‌خندیدند

از عید‌های سال قبل می‌گفتند

سین‌ ها چه‌قدر حرف داشتند؛ چه‌قدر خاطره!

آینه، ساکت و تنها، کنار سفره نشسته بود و به آن‌ها نگاه می‌کرد. آینه، سین نداشت!


پ

محتوای حمایت شده

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

مشاوره ویدیویی

    • اخبار داغ
    • جدیدترین
    • پربیننده ترین
    • گوناگون
    • مطالب مرتبط

    برای ارسال نظر کلیک کنید

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.