۱۱ حقیقت تلخ زندگی که باید بپذیرید!
آدم های شاد عینک رنگی به چشمان خود نمی زنند، بلکه دنیا را همانطور که هست می پذیرند. در دنیا هم چیزهای ناخوشایند و ناعادلانه ی زیادی وجود دارد.
به نقل از روزیاتو: آدم های شاد عینک رنگی به چشمان خود نمی زنند، بلکه دنیا را همانطور که هست می پذیرند. در دنیا هم چیزهای ناخوشایند و ناعادلانه ی زیادی وجود دارد. و کسانی که به این موضوع توجه نمی کنند، اشتباهات خود را دائماً تکرار می کنند. زندگی به ما نشان داده که نمی توانیم هر چیزی که بخواهیم را به دست آوریم و هر چه زودتر این موضوع را درک کنیم بهتر است.
ما باید سعی کنیم زندگی را همانطور که هست بپذیریم، هر قدر هم که حقیقت آن تلخ باشد. و حقایق ساده ی پیش رو که بسیاری از مردم آن ها را فراموش کرده اند، شاید به این امر کمک کند.
زندگی بیهوده است و فقط باید کار مورد علاقه تان را پیدا کنید
متأسفانه راهی برای فهمیدن اینکه زندگی مان هدف خاصی دارد یا خیر، نداریم. بنابراین چه لزومی دارد وقت خود را بر سر تلاش برای توضیح اسرار دنیا هدر دهیم؟
وقتی هیچ چیزی در زندگی تان نباشد که از آن لذت ببرید، همه چیز بیهوده به نظر می رسد. شما باید سعی کنید چیزهایی را پیدا کنید که برای شما لذتبخش هستند و همین امر این امکان را به شما می دهد که از زندگی خود لذت ببرید.
مشکلات شما برای هیچ کس مهم نیست
بسیاری از آدم ها دائماً از مشکلات خود به دیگران می گویند؛ از درد کمر، حقوق کم و رئیس بدجنس شان. اما از نظر دیگران صرفاً افراد پرحرفی هستند که با گله و شکایت مداوم خود آن ها را آزار می دهند و بقیه سعی می کنند از آن ها دوری کنند.
پیش از گله و شکایت از ناعادلانه بودن دنیا، به این فکر کنید که چرا این موضوع را مطرح می کنید: آیا به دنبال کمک گرفتن هستید یا صرفاً می خواهید خود را تخلیه کنید؟ اگر از دست کسی کمکی برایتان برنمی آید، چه لزومی دارد دراینباره با او صحبت کنید؟
سال به سال زندگی تان خسته کننده تر می شود
وقتی کار ثابتی را بارها و بارها انجام دهید، تازگی اش را از دست می دهد. و زندگی هم اساساً انجام هر روزه ی کارهایی ثابت است. شاید به مسافرت روید، اسب سواری کنید یا زبان جدیدی یاد بگیرید، اما سال به سال، چیزهای کمتر و کمتری شما را غافلگیر می کند. و شاید بیشتر و بیشتر احساس کسل بودن کنید که امری کاملاً طبیعی است.
جوزف برودوسکی، برنده ی نوبل ادبیات درباره ی کسل شدن می گوید: «وقتی کسل می شوید، اجازه دهید در آن غرق شوید و به کف برسید. به طور کلی وقتی وضعیت ناخوشایندی وجود دارد، باید این کار را کرد: هر چه زودتر به کف برسید، سریع به سطح بازمی گردید. هدف این است که نگاهی کامل به بدترین شرایط ممکن داشته باشید.»
همیشه کسی باهوش تر، جوان تر و جذاب تر از شما هست
اذعان به این موضوع کار دشواری است اما باید ارزیابی واقع گرایانه ای از ارزش و اهمیت تان برای دیگران داشته باشید. اگر فکر می کنید شخص خاصی هستید، در توهم زندگی می کنید و به زودی بهایش را خواهید داد.
این چرا یک مشکل محسوب می شود؟ مثلاً زنی به مردی دل می بازد که قدرت کنترلش را ندارد و زن تصور می کند مرد در کنار او تغییر خواهد کرد. اما این اتفاق هرگز رخ نخواهد داد. یا مثلاً کارمندی به رئیس خود می گوید قصد استعفا دارد، به این امید که رئیسش از او خواهش کند تا بماند. اما رئیسش هیچ اصراری به او نمی کند و کارمند شغل خود را از دست می دهد. بنابراین هر چه زودتر این موضوع را درک کنید که آدم های مشابه شما زیاد است، زندگی بهتری خواهید داشت.
معمولاً بیشترین آسیب را از نزدیک ترین افراد زندگی مان می بینیم
عزیزان تان از نقطه ضعف های شما باخبرند و گاهی به عمد از جای دردناکی به شما ضربه می زنند. این یکی از دشوارترین تجربه های زندگی است، چون هرگز انتظار این کار را از آن ها نداریم. برای اینکه آسیب کمتری ببینید باید انتظار خود را پایین آورید. آن ها هم شخصی مثل شما هستند، آن ها هم اشتباه می کنند و خواسته های خود را دارند که همیشه با خواسته های شما یکی نیست.
آدم ها به این دلیل از شما استفاده می کنند که به خودتان احترام نمی گذارید
ساده است: اگر خودتان برای وقت و توانایی هایتان ارزش قائل نشوید، آن ها را صرف دیگران خواهید کرد. و تصور می کنید که این انتخاب خودتان بوده. شما بارها و بارها به شخصی کمک می کنید و بعد معلوم می شود که او صرفاً اجازه داده بود که به او کمک کنید، اما چیزی ندارد تا متقابلاً به شما دهد. و وقتی هم که از شما خسته شود، ممکن است ترک تان کند.
این از قدرنشناسی دیگران نیست، بلکه به این خاطر است که شما به اندازه ی کافی برای خود ارزش قائل نیستید. به جای اینکه وقت تان را صرف خودتان کنید، آن را خرج دیگران می کنید. اول به خودتان فکر کنید و بعد از آن به بستگان و دیگر کسانی که به کمک شما نیاز دارند.
سلامت تان تحلیل خواهد رفت
واضح است که در ۴۰ سالگی مانند ۲۰ سالگی تان نخواهید بود. هر چه زودتر این موضوع را درک کنید و فکری به حالش کنید، در آینده وضعیت بهتری خواهید داشت.
عادت های بد کمک می کنند بیماری ها زودتر به سراغ تان بیایند. پزشکان می گویند ژن های معیوب گلوله ی اسلحه هستند و عادت های بد ماشه را می کشند. به همین دلیل است که باید بیشتر پیاده روی کنید، برای شام به جای فست فود کمی سبزیجات بخورید و وقت هایی که احساس خستگی می کنید به خودتان استراحت دهید. و شما نمی توانید و نباید با خودتان مثل موجودی فناناپذیر رفتار کنید.
وقتی پیر شوید، تنها می شوید و باید خودتان را برایش آماده کنید
باید خودتان را هم فیزیکی و هم روانی برای آن آماده کنید. هر قدر هم که ناراحت کننده باشد،حقیقت این است که با بالا رفتن سن مان تعاملات اجتماعی کمتری پیدا می کنیم. فرزندان و نوه هایمان نمی توانند ما را از تنهایی درآورند و وقتی پیر شویم، بیشتر وقت خود را در تنهایی سپری می کنیم.
اما پیری آنقدرها هم ترسناک نیست. این روزها افراد مسن فرصت های بیشتری در اختیار دارند: آن ها می توانند به کار کردن ادامه دهند (اگر توانایی اش را داشته باشند) یا سرگرمی ای برای خود داشته باشند. همه چیز به این بستگی دارد که بالا رفتن سن تان را چطور مدیریت کنید. اگر در جایگاهی که در اجتماع و دنیا دارید تجدید نظر کنید، می توانید خود را با چیزهای جدید سازگار کنید.
همیشه این احتمالش هست که شریک عاطفی تان علاقه اش را به شما از دست دهد
قول عشق ابدی را به ندرت می شود نگه داشت. کارشناسان اجتماعی معتقدند آدم ها به تغییر شریک عاطفی خود تمایل دارند. احساسات از بین می روند و اگر در رابطه عاطفی هستید، باید این موضوع را به خاطر داشته باشید. شما نمی توانید اجازه دهید شخص دیگری همه چیز زندگی تان باشد. اگر یک روز دیگر دوست تان نداشته باشد، باید زندگی خود را از صفر شروع کنید و این کار دشواری است.
بسیاری از اوقات در رابطه عاطفی فقط یک طرف عشق می دهد
اگر احساس می کنید در رابطه عاطفی تان عشقی که می دهید بیشتر از چیزی است که دریافت می کنید، احتمالاً احساس تان درست است. یا به این خاطر است که شریک عاطفی تان علاقه ی خود را به آن شکلی که شما مایل هستید ابراز نمی کند، یا اینکه او علاقه ای به شما ندارد اما مشکلی هم با زندگی کردن با شما ندارد. در حالت اول اگر خواسته ی خود را با شریک عاطفی تان مطرح کنید ممکن است سعی کند خود را تغییر دهد. و اگر تغییری رخ نداد، احتمالاً مشکل شما حالت دوم است و باید تصمیم بگیرید که آیا واقعاً این رابطه را می خواهید یا خیر.
کار کردن روی رابطه عاطفی تقریباً همیشه بیهوده است
بسیاری از مردم «ترمیم رابطه» را تلاش برای تغییر شریک عاطفی خود، اتمام حجت با او و جنگیدن برای منافع خود تعبیر می کنند. اما همه ی این ها احتمالاً تنها باعث تشدید بحران می شود. به جای تلاش برای واداشتن شریک عاطفی خود به انجام کاری، روانشناسان توصیه می کنند چیزی که می خواهد را به او دهید. بنابراین لازم نیست روی رابطه عاطفی تان کار کنید، بلکه باید روی خودتان کار کنید و این درمورد هر دوی شما صدق می کند.
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼