داستان کودکان کوتاه، تولد خانم کوچولو
جشن تولد خانمکوچولوی زیبا بود خانمکوچولو، موهاش رو بافته، کلاه تولدش رو گذاشته و منتظر نشسته بود تا دوستاش بیایند. مامان، برای تولد، کیک شکلاتی خوشمزهای پخته بود.
شهرزاد: جشن تولد خانمکوچولوی زیبا بود خانمکوچولو، موهاش رو بافته، کلاه تولدش رو گذاشته و منتظر نشسته بود تا دوستاش بیایند. مامان، برای تولد، کیک شکلاتی خوشمزهای پخته بود. دخترکوچولو، کیکهای مامان را خیلی دوست داشت. او، لحظهشماری میکرد که تولد شروع شود و دوستهایش بیایند تا بتواند کیک را بخورد.
وقت بریدن کیک که رسید، مامان، با یک کیک شکلاتی خوشمزه آمد. خانمکوچولو که دیگه طاقت نداشت و دلش میخواست یک تکه از این کیک رو بخوره، سریع، چاقوی کیکبُری را برداشت تا آن را ببرد. نشست جلوی کیک. وقتی دستش را بالا آورد تا کیک را ببرد، مامان گفت: "اول، یه آرزوی خوب بکن و بعد، شمعها رو آروم فوت کن تا یک عکس یادگاری بگیریم. بعدش کیک رو میبریم."
خانمکوچولو، آنقدر حواسش به کیک شکلاتی بود که اصلا صدای مامان رو نشنید و فقط داشت به کیک و شکلاتهای روی آن نگاه میکرد. مامان، دوباره او را صدا زد و گفت: "اگر آرزو کردی، شمعهات رو فوت کن"، اما دخترکوچولو، این بار هم نشنید و این بار، به جای او، دوستش، شمعها رو فوت کرد!
وقتی همه دست زدند، خانمکوچولو، با صدای دستها متوجه شد که شمعها رو فوت نکرده. او با تعجب پرسید: "شمع تولد منو، کی فوت کرد؟"
مامان و دوستانش، همگی زدند زیر خنده؛ اما دخترک که هنوز آرزو نکرده بود؟! مامان مهربانش، دوباره شمعهای کیک را روشن کرد. بچهها، دوباره دست زدند و این بار، حواس دخترک جمع بود. اول، چشمهایش را بست و آرزو کرد و بعد، با خوشحالی، شمعها را فوت کرد.
در جشن تولدت، حواست به شمع کیکت بود؟
نظر کاربران
خوب بود
پاسخ ها
سلام، ممنون از توجه و لطف شما
عالی بود خواهرم برام گفت خیلی عالی بود
پاسخ ها
سلام، ممنون از توجه و لطف شما
سلام دوستان خیلی عال بود شمن برای خواهرم تعریف کردم
پاسخ ها
سلام، ممنون از توجه و لطف شما
خیلی خوبه علی بود من خوشم امد
پاسخ ها
سلام، ممنون از توجه و لطف شما