۴۳۸۵۲
۱۲۱۳۷
۱۲۱۳۷

قصه برای خواب کودکان، رز سرخ مغرور

یک روز زیبای بهاری رزی سرخ در جنگل کنار انواع مختلف درختان و گیاهان شکوفه کرد. درخت‌ای که در نزدیکی او بود با دیدن‌اش گفت: «چه رز زیبایی. کاش من هم آن قدر زیبا بودم.» درخت دیگری گفت: «صنوبر عزیز، ناراحت نباش. ما نمی‌توانیم هر چه می‌خواهیم به دست آوریم.» رز سرش را چرخاند و گفت: «به نظر می‌رسد من زیباترین گل این باغ هستم.»

نی نی بان: یک روز زیبای بهاری رزی سرخ در جنگل کنار انواع مختلف درختان و گیاهان شکوفه کرد. درخت‌ای که در نزدیکی او بود با دیدن‌اش گفت: «چه رز زیبایی. کاش من هم آن قدر زیبا بودم.» درخت دیگری گفت: «صنوبر عزیز، ناراحت نباش. ما نمی‌توانیم هر چه می‌خواهیم به دست آوریم.»

قصه برای خواب کودکان، رز سرخ مغرور

رز سرش را چرخاند و گفت: «به نظر می‌رسد من زیباترین گل این باغ هستم.» آفتاب‌گردانی که در آن نزدیکی بود با شینیدن حرف او سر زرد رنگ‌اش را بلند کرد و پرسید: «چرا همچین حرفی می‌زنی؟ در این جنگل گیاهان زیبای زیادی وجود دارند. تو تنها یکی از آن‌ها هستی.» رز سرخ جواب داد: «زیرا می‌بینم که همه به من نگاه می‌کنند و زیبایی من را می ستایند.» سپس رز به کاکتوس نگاه کرد و گفت: «به آن گیاه زشت پر از خوار نگاه کن!» درخت صنوبر گفت: «رز سرخ، چرا این گونه سخن می‌گویی؟ چه کسی می‌تواند بگوید زیبایی چیست؟ تو هم مانند او خوار داری.»

رز سرخ با عصبانیت به صنوبر نگاه کرد و گفت: «فکر کردم سلیقه‌ات خوب است اما تو حتی نمی‌دانی زیبایی چیست. تو نمی‌توانی خوارهای من را با خوارهای کاکتوس مقایسه کنی.»

درخت زیر لب گفت: «چه گل مغروری!»

رز سعی کرد ریشه‌هایش را از کاکتوس دورکند، اما نتوانست. روزها می‌گذشت و رز همچنان به کاکتوس نگاه می‌کرد و به او دشنام می‌داد: «این گیاه بی‌مصرف نیست؟ چقدر بدبخت‌ام که همسایه من است.» کاکتوس اما هیچ‌وقت ناراحت نشد و حتی رز را نصیحت هم نکرد.

آن روزها زندگی در جنگل سخت می‌گذشت زیرا مدت‌ای بود باران نمی‌آمد و گیاهان و حیوانات به آب احتیاج داشتند. به همین دلیل رز سرخ پژمرده شد. یک روز او گنجشکی را دید که روی کاکتوس نشست و نوک‌اش را درون آن فرو برد و نیروی تازه‌ای گرفت و رفت. رز سرخ با دیدن این صحنه متعجب شد و از صنوبر علت این کار را پرسید. صنوبر به او توضیح داد که پرنده از کاکتوس آب گرفت. رز از او پرسید: «آیا این کار به کاکتوس صدمه نمی‌زند؟»

قصه برای خواب کودکان، رز سرخ مغرور

صنوبر جواب داد: «بله، می‌زند اما کاکتوس نمی‌خواهد تشنگی و ناراحتی آن‌ها را ببند.»

رز با تعجب چشم‌هایش را باز کرد و گفت: «کاکتوس آب دارد؟»

درخت جواب داد: «بله، تو هم می‌توانی از آن بنوشی. اگر از کاکتوس کمک بخواهی، پرنده می‌تواند برای‌ات آب بیاورد.»

رز سرخ از رفتار خود و حرف‌هایی که زده بود احساس شرمندگی کرد و نمی‌خواست از او طلب کمک کند اما سرانجام مجبور به این کار شد. کاکتوس با مهربانی موافقت کرد و پرنده از کاکتوس آب گرفت و به ریش‌های رز رساند. در آخر رز به این نتیجه رسید که نباید درباره کسی و تنها از روی ظاهرش قضاوت کرد.

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.