۳۹۰۰۸
۱۴۱۴۴
۱۴۱۴۴

قصه کوتاه کودکانه، خرس کوچولوی قهوه‌ای

پشمالوی قصه ما، یه خرس کوچولوی قهوه‌ای بود که فکر می‌کرد دختر کوچولویی که صاحبشه، دیگه دوسش نداره.

شهرزاد: پشمالوی قصه ما، یه خرس کوچولوی قهوه‌ای بود که فکر می‌کرد دختر کوچولویی که صاحبشه، دیگه دوسش نداره؛ چون دیده بود که پدر دختر کوچولو، چند عروسک جدید برایش خریده! پس تصمیم گرفت بره پشت کتاب‌ها قایم بشه تا ببینه کسی دنبالش می‌گرده یا نه!

قصه کوتاه کودکانه، خرس کوچولوی قهوه‌ای

پشمالو، فقط به یکی از دوستاش که یه کفشدوزک کوچولو بود گفت که کجا قایم می‌شه و از او خواست تا بره ببینه که دختر کوچولو، اصلا متوجه نبودش می‌شه.

کفشدوزک کوچولو قبول کرد و رفت و پشمالوی کوچولو، غصه‌دار نشست و منتظر ماند. همش فکر می‌کرد نکنه دیگه دوسش نداشته باشن؟ اون‌وقت باید چی کار می‌کرد؟ اون که جایی رو نداشت بره؟

توی همین فکرها بود که دوستش، کفشدوزک، با خوش‌حالی آمد و ایستاد روی پای پشمالو، اما او، آن‌قدر ناراحت بود که کفشدوزک را ندید. داشت غصه می‌خورد. کفشدوزک با تعجب پرسید: «چی شده پشمالو؟ چرا آن‌قدر غمگین نشسته‌ای؟» پشمالو گفت: «اگه دیگه منو نخواد، چی؟ اگه دیگه با من بازی نکنه، چی؟» کفشدوزک خندید و گفت: «الکی غصه نخور. دختر کوچولو، خیلی نگرانته و داره دنبالت می‌گرده.»

پشمالو، با شنیدن این حرف، خیلی خوش‌حال شد. از کفشدوزک تشکر کرد و تصمیم گرفت که از پشت کتاب‌ها بیاد بیرون تا دختر کوچولو، دیگه دنبالش نگرده و غصه نخوره.

اگه عروسکت قایم بشه، کجا دنبالش می‌گردی؟

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.