۳۹۵۳۰
۳۱۸۳
۳۱۸۳

داستان شب برای کودکان، لارا و برادر کوچکش!

لارا، دختر کوچولوی بازی گوش، امروز، با برادر و مادرش به فروشگاه رفتند تا خرید کنند. طبق معمول همیشه، لارا دوست داشت سبد فروشگاه را هل بدهد.

شهرزاد: لارا، دختر کوچولوی بازی گوش، امروز، با برادر و مادرش به فروشگاه رفتند تا خرید کنند. طبق معمول همیشه، لارا دوست داشت سبد فروشگاه را هل بدهد. مادر هم با مهربانی پذیرفت. لارا، برادرش را جلوی سبد نشاند و شروع کرد به حرکت کردن بین قفسه‌ها. برادر لارا، از این‌که سوار سبد بود، خیلی خوش‌حال بود و هرچه لارا، تندتر حرکت می‌کرد، او بیش‌تر می‌خندید.

لارا که از خوش‌حالی او، به وجد آمده بود، سرعت حرکتش را زیاد و شروع کرد به دویدن. آن‌ها، دیگر احساس نمی‌کردند که در فروشگاه هستند و با شادی و خنده، در پارک خیالی خودشان بازی می‌کردند و به این طرف و آن طرف می‌رفتند؛ انگار تا به حال، آن‌قدر، به آن‌ها خوش نگذشته بود!

آن‌ها، با شادی و خنده، از راه‌روهای فروشگاه و از لابه‌لای قفسه‌ها می‌گذشتند تا این‌که لارا احساس کرد یک نفر، او را محکم گرفت. مادر بود که با تعجب، به آن‌ها نگاه می‌کرد. مادرگفت: «من گفتم سبد رو کنار من حرکت بدی؛ نه این‌که برادرت رو برداری و این‌جا بازی کنی. اگر به کسی می‌خوردین یا قفسه‌ها می‌ریخت، چی کار می‌کردین؟»

لارا، تازه فهمید که چه کاری کرده! سرش را پایین انداخت. مادر دید که لارا، اشتباهش را فهمیده. لبخندی زد و او را بوسید و به آن‌ها قول داد بعد از فروشگاه، به پارک بروند و بازی کنند.

به نظر تو، می‌شه توی فروشگاه، دوید و بازی کرد؟

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

مشاوره ویدیویی

    • اخبار داغ
    • جدیدترین
    • پربیننده ترین
    • گوناگون
    • مطالب مرتبط

    برای ارسال نظر کلیک کنید

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.