۲۵۰۲۲۵

مادران نگران، فرزندان مضطرب؛ اضطراب کنکور از دیوار خانه بالا می‌رود

مادران نگران، فرزندان مضطرب؛ اضطراب کنکور از دیوار خانه بالا می‌رود

چراغ اتاقش روشن است. شب است و مثل همیشه، صدای خاصی از اتاق نمی‌آید. گاهی فکر می‌کنم حتی خودش هم نمی‌داند ساعت چند است. درس می‌خواند؟ بله. اما واقعاً چه چیزی را؟گاهی همان‌طور که نشسته‌ام، نگاهم به در بسته‌ی اتاقش خشک می‌شود. دلم می‌خواهد فقط یک بار صدای خنده‌اش را بشنوم. حتی یک سرفه. انگار همه‌چیز در سکوتی بی‌پایان گیر کرده. من مادرش هستم، اما این روزها انگار فقط تماشاگرم.

کسی از ما نپرسید برای کنکور بچه‌ها، مادرها هم باید دل‌شان بلرزد یا نه. اما می‌لرزد. هر شب. وقتی غذایش را می‌گذارم پشت در، وقتی ساعت را نگاه می‌کنم، وقتی گوشی‌ام را بی‌صدا می‌کنم تا مبادا بیدارش کنم.

کنکور فقط یک امتحان نیست. یک سایه‌ است. سایه‌ای که روی برنامه‌های خانه هم افتاده.

صبح‌ها کمتر حرف می‌زنیم. شام‌ها زودتر تمام می‌شوند. مهمانی‌ها کنسل شده‌اند. انگار همه‌چیز باید تا اطلاع ثانوی متوقف بماند. چون یک نفر در این خانه، باید موفق شود.

و این موفق شدن، هر شب با ما زندگی می‌کند. با فکرهای ما، با نگرانی‌های ریز و درشت، با جمله‌هایی که نگفتیم. گاهی دلم می‌خواهد فقط بدانم، واقعاً چیزی هست که بتوانم برایش انجام بدهم؟

نه کمک درسی، نه مشاوره... فقط یک چیزی که خیالش را کمی راحت کند. خودش که چیزی نمی‌گوید. اما مادرها می‌فهمند. حتی وقتی فرزندشان چیزی نمی‌گوید، از نگاهش، از راه رفتنش، از سکوت اتاقش، می‌فهمند.

این اضطراب فقط سهم فرزند ما نیست

گاهی فکر می‌کنم آن‌قدر که من از کنکور می‌ترسم، خودش نمی‌ترسد. یا شاید بلد شده ترسش را پنهان کند. مثل وقتی که صدایش می‌کنم و جواب می‌دهد «دارم می‌خونم»، اما می‌دانم چیزی ته صدایش هست. یک خستگیِ پنهان، یا شاید دل‌زدگی.

او سکوت کرده، اما سکوتش به همه‌ جای خانه سرایت کرده.

حتی شام خوردن‌مان هم دیگر مثل قبل نیست. نه کسی حرفی می‌زند، نه تلویزیونی روشن می‌شود. فقط منتظریم ساعت بگذرد، شب بشود، دوباره چراغ اتاق روشن بماند. و روز بعد هم همین‌طور.

من نگرانم، ولی نمی‌دانم باید چطور نگران باشم. اگر زیاد بپرسم، خسته‌اش می‌کنم. اگر نپرسم، بی‌تفاوتم. اگر بخواهم کمکش کنم، می‌گوید «خودم بلدم». اگر چیزی نگویم، فکر می‌کند نمی‌فهمم.

مادر بودن در سال کنکور یعنی همین: ایستادن روی یک خط باریک، جایی بین همراهی و مزاحمت، بین دل‌سوزی و دخالت.

همه‌چیز در ظاهر ساکت است، ولی ته دل ما، غوغاست.

دلم می‌خواهد بداند که من هم با او هستم. حتی اگر نمی‌توانم مسائل شیمی را بخوانم، حتی اگر نمی‌دانم تست دین و زندگی را چطور می‌زنند، باز هم با او هستم.

اما شاید هیچ‌وقت نفهمد.

شاید فقط سال‌ها بعد، وقتی خودش مادر شد، بفهمد اضطراب کنکور، فقط مال دانش‌آموز نیست. سهم خانواده هم هست. سهم مادر هم هست. و آن سهم، از سکوت خانه می‌گذرد، از لبخندهای زورکی، از دل‌شوره‌هایی که کسی درباره‌شان حرف نمی‌زند.

واقعاً چرا این‌همه می‌خواند، اما خیالش راحت نیست؟

گاهی با خودم فکر می‌کنم: مگر نه اینکه ساعت‌ها پشت میز نشسته؟ چرا پس هنوز خیالش راحت نیست؟ چرا این‌همه می‌خواند، اما انگار چیزی درونش آرام نمی‌گیرد؟

به‌جای اینکه بعد از هر مطالعه، سبک‌تر شود، سنگین‌تر به نظر می‌رسد. مثل کسی که بارش را هر روز دوباره و دوباره برمی‌دارد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رسد.

من هم مثل خیلی از مادرها، همیشه فکر می‌کردم هرچه بیشتر بخواند، بهتر است. اما حالا شک کرده‌ام. چون خستگی در نگاهش ماندگار شده. چون هر روز که می‌گذرد، بیشتر در خودش فرو می‌رود.

پشت آن همه خواندن، انگار یک ترس هست؛ ترسی که با تکرار درس‌ها کم نمی‌شود، بلکه بیشتر هم می‌شود.

و این ترس، همان چیزی‌ست که شب‌ها خواب را از من هم می‌گیرد. نکند راه را اشتباه می‌رود؟ نکند فکر می‌کند هرچه بیشتر بخواند، اضطرابش کمتر می‌شود؟

اما مگر اضطراب با عدد و ساعت کم می‌شود؟ گاهی حتی با تمام تلاشی که می‌کند، هنوز حس می‌کند کم گذاشته. و این حس، بدتر از نخواندن است.

اینجاست که آدم می‌فهمد، فقط خواندن کافی نیست. باید فهمید، باید آرام شد. باید راه درست را شناخت.

شاید مسئله فقط حجم درس نباشد

بعضی وقت‌ها حس می‌کنم خودش هم نمی‌داند مشکل از کجاست. فقط می‌خواند، چون فکر می‌کند راه دیگری نیست.

اما شاید اصل مشکل، خودِ این فکر باشد. اینکه گمان می‌کند باید بیشتر بخواند تا اضطرابش کمتر شود.

در حالی که بعضی منابع آموزشی مثل این مقاله گفته‌اند راه آرامش، از روش درست مطالعه می‌گذرد، نه از ساعت‌های بیشتر.

یاد گرفتن مهارت خواندن، نه‌تنها نتیجه‌اش بهتر است، بلکه دل آدم را هم قرص‌تر می‌کند. شاید همین نکته‌ای‌ست که فرزندم هنوز ندیده؛ و شاید این همان کاریست که از عهده من برمی‌آید.

اگر قرار باشد کمکی بکنیم، از کجا باید شروع کنیم؟

خیلی وقت‌ها از خودم می‌پرسم: من که نه مشاورم، نه معلمم، چه کاری ازم برمیاد؟ فقط نگاه کنم؟ فقط دعا کنم؟

کم‌کم فهمیدم که کمک کردن، همیشه به معنای حل کردن نیست. خیلی وقت‌ها فقط یعنی بودن.

یعنی اینکه وقتی از اتاقش بیرون آمد، نپرسم «چند ساعت خوندی؟»، بلکه بپرسم «خسته شدی؟ چیزی می‌خوای؟»

من یاد گرفتم که کنارش بودن، یعنی گاهی سکوت کردن. گاهی بدون حرف، فقط چای بردن، یا گذاشتن یک یادداشت کوچک روی کتاب‌هایش.

کمک کردن، شاید فقط یک جمله باشد؛ یک نگاه؛ یا حتی یک لبخند نصفه‌شب که بفهمد هنوز بیداری، هنوز نگرانش هستی.

فرزندان ما، بیشتر از آن‌که دنبال پاسخ‌های درسی باشند، دنبال آرامش‌اند. دنبال تأیید، دنبال حس امنیت.

وقتی با اضطراب درس می‌خوانند، بیش از آنکه مغزشان خسته شود، دل‌شان خسته می‌شود.

و مادر کسی‌ست که دل را می‌فهمد. حتی اگر نفهمد معادله چیست، دلِ خسته‌ی بچه‌اش را خوب می‌فهمد.

این روزها یاد گرفته‌ام کمک من، به اندازه‌ی خودش مهم است.

نه به این معنا که نتیجه‌ی نهایی به من بستگی دارد.

بلکه به این معنا که مسیر، با من برایش آسان‌تر می‌شود. خانه، اگر آرام باشد، شاید ذهنش هم آرام‌تر شود.

و این یعنی کمک.

آرامش خانه، از حرف‌های کوچک می‌آید

گاهی لازم نیست کار بزرگی بکنیم. همین که نپرسیم «کی تموم می‌کنی؟» و به‌جایش بپرسیم «دوست داری چند دقیقه استراحت کنی؟»، یعنی همه‌چیز.

گاهی همین که درِ اتاقش را به‌آرومی ببندیم، همین که توی یخچال چیزی بگذاریم که دوست دارد، همین که اجازه بدهیم کمی از اضطرابش را، بی‌هیچ قضاوتی خالی کند، یعنی آرامش.

خانه اگر با محبت‌های کوچک پر شود، شاید همان‌قدر تأثیر داشته باشد که یک کلاس درس خوب.

گاهی یک جملهٔ سادهٔ مادرانه، بیشتر از صد کتاب، دل را گرم می‌کند.

گاهی فکر می‌کنم شاید بچه‌ام هیچ‌وقت متوجه نشه که من چقدر باهاش همراه بودم. شاید بعدها، وقتی خودش پدر یا مادر شد، بفهمه.

ولی اشکالی نداره. مهم اینه که من کنارش بودم.

مهم اینه که وقتی اضطراب توی خانه می‌چرخید، من سعی کردم فضا رو آروم نگه دارم.

مهم اینه که نگفتم «من که کاری ازم برنمیاد»، چون مادر بودن، یعنی پیدا کردن راهی برای کمک حتی اگر فقط گذاشتن یک پتوی گرم روی شونه‌های کسی باشه که توی سکوت، داره برای آینده‌ش می‌جنگه.

لینک هدیه

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

  • اخبار داغ
  • جدیدترین
  • پربیننده ترین
  • گوناگون
  • مطالب مرتبط

برای ارسال نظر کلیک کنید

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «نی نی بان» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

هم اکنون دیگران می خوانند