آموزش زلزله به کودکان، زمینی که کن فیکون می شود
برای آمادهسازی افراد به ویژه کودکان و نوجوانان در برابر زلزله باید چه راهکاری را به کار برد؟
کودکان و نوجوانانی که همچنان میترسند و بیم زلزله دارند. آنها دائما از خواب میپرند و آشفته حالند، چرا که چندی پیش زمین زیر پایشان لزرید و شوکزده شدند. تازه عمق ماجرا زمانی است که با پناه بردن به مادران و پدرانشان نه تنها حالشان بهتر نمیشود، بلکه والدیشنان نیز به تبع دنیای مجازی دلهره دارند. این خلاصه وضعیت برخی خانوادههاست که در بطن شایعات قرار دارند و طی مدت اخیر زلزله را در اقصی نقاط کشور حس کردهاند.
آرمان نوشت: بهروز بیرشک، روانشناس درباره آماده کردن کودکانونوجوانان در برابر زلزله میگوید: کودکان و نوجوانان در مواقع بحرانی از بزرگتر الگوبرداری میکنند. بنابراین اگر با والدینی روبهرو شوند که بیش از حد هیجانی هستند، خود را میبازند و وحشتزده میشوند؛ درواقع الگوبرداری درستی رخ نمیدهد. این در حالی است که اگر بزرگترها آرامش داشته و بتوانند کودکان و نوجوانان را درک و حمایت کنند و با آنها حرف بزنند؛ کودکان و نوجوانان از نظر ذهنی به آمادگی دست مییابند.
کودکان و نوجوانان جزو اقشار آسیبپذیر جامعه هستند و طی مدت اخیر شاهد هستیم که بر اساس شایعات نه تنها آنها بلکه بزرگسالان نیز بیم از زلزله دوباره دارند. از این رو برای آمادهسازی افراد به ویژه کودکان و نوجوانان در برابر زلزله باید چه راهکاری را به کار برد؟
با توجه به اینکه کشور ما جزو کشورهای سانحهخیز است و همیشه خطر بروز بلایا وجود دارد، باید همیشه تلاش کنیم که زمینههای آمادگی برای مقابله با این مساله وجود داشته باشد. یکی از موارد ستاد بحران است که باید مردم را آماده کند. اکنون برنامههایی در این راستا در مدارس اجرا میشوند، ولی فکر میکنم که این اقدامات آنچنان که باید و شاید کارایی ندارند یا خیلی محدود هستند. بهتر است که با کودکان و نوجوانان صحبت کنیم و آموزشهای لازم و اولیه را به آنها بدهیم، حتی کمپینهایی را ایجاد و بروشورهایی را تهیه کنیم که به این قشر آسیبپذیر جامعه اطلاعات لازم را بدهند. برای مثال به کودکان و نوجوانان گفته شود که هنگام بروز زلزله زیر میز غیر شیشهای قرار بگیرند، از پنجره دور باشند و...
در واقع این مسائل به آنها آموزش میدهد که هنگام بروز بلایا چه کاری انجام دهند. از سوی دیگر، باید به ایجاد آرامش پرداخته شود، چرا که دنیای مجازی موجب تهییج منفی در افراد میشود. زلزلهای که اخیرا در تهران رخ داد، بسیار ملموس بود. البته خیلی شدت نداشت، اما مردم به خیابانها آمدند و بعد از آن شایعاتی به وجود آمد. مردم مضطرب شدند و مستعد این بودند که هیجان و اضطراب زیادی پیدا کنند. این روند شایسته نبود. گرچه زلزله چیزی نیست که از قبل وقوع آن را بدانیم، ولی باید افراد به ویژه کودکان و نوجوانان آمادگی ذهنی را از این نظر داشته باشند.
مساله دیگر نقش خانواده و بزرگترهاست، اینکه آنها خودشان چقدر برای فرزندان خود وقت میگذارند و به چه نحوی آموزشهای اولیه را به زبان موثر به آنها میدهند. زلزله شوخی نیست و میتواند بسیار خطرآفرین باشد. از این رو باید کودکان و نوجوانان یاد بگیرند که چه برخوردی با آن داشته باشند. کودکان و نوجوانان در مواقع بحرانی از بزرگتر الگوبرداری میکنند. بنابراین اگر با والدینی روبهرو شوند که بیش از حد هیجانی هستند، خود را میبازند و وحشتزده میشوند؛ درواقع الگوبرداری درستی رخ نمیدهد. در نتیجه نباید صرفا روی آمادگی کودکان و نوجوانان کار کنیم، بلکه باید روی بزرگترها که نقش الگویی را دارند هم کار کنیم. اگر والدینی احساس میکنند که حوادثی چون زلزله روی آنها بسیار تاثیرگذار است و حالتهای هیجانی مانع از آن میشود که درست فکر کرده و اقدام درستی انجام دهند، حتما باید از مشاوران و روانشناسانی که در این زمینه میتوانند کمککننده باشند، استفاده کنند.
شما به عنوان یک روانشناس در چنین شرایطی چه پیشنهادی برای خانوادهها دارید؟
همانطور که گفتم خانواده و اطرافیان برای آماده کردن کودکان و نوجوانان به عنوان اقشار آسیبپذیر جامعه در برابر زلزله نقش حیاتی دارند. در واقع اگر بزرگترها آرامش داشته باشند و بتوانند کودکان و نوجوانان را درک و حمایت کنند و با آنها حرف بزنند، کودکان و نوجوانان از نظر ذهنی به آمادگی دست مییابند. ترس از دید روانشناسی بیشتر جنبه اکتسابی دارد. برای مثال وقتی برای کودک یا نوجوانی اتفاقی میافتد؛ مستعد این است که ذهنش هوشیاری دارد و با کوچکترین مسالهای به علت حساسیت موجود فوری حالت هیجانی و برانگیختگی پیدا میکند. از این رو باید به کودکان و نوجوانان به تدریج آموزش دهیم که بتوانند حداقل تمرکز را در مقابله با حوادث داشته باشند و با بزرگترهای خود صحبت کنند و مسائلشان را در میان بگذارند. در مقابل هم باید بزرگترها سعی کنند اطلاعات درستی به فرزندان خود دهند و ایجاد آرامش کنند.
در زلزله کرمانشاه شاهد بودیم که کودکان بسیاری والدین خود را از دست دادند و این مساله تبعاتی ناگوار را برای آنها به همراه دارد. پس از بروز زلزله باید چگونه کودکان مصیبتزده را به زندگی عادی بازگرداند؟
در ارتباط با بازگرداندن این کودکان به زندگی عادی بحث کمیته بحران مطرح میشود، برای اینکه این کودکان نه تنها خانه و کاشانه خود را از دست دادهاند، بلکه بیسرپرست هم شدهاند. مسلما این کودکان شاید تا مدتی از خود واکنش نشان دهند، ولی بعدا امکان دارد این واکنشها شدیدتر شوند یا تاثیر بیشتری داشته باشند. بنابراین باید به سلامت روانی آنها پس از بحران توجه کنیم. در واقع زمانی که زلزله رخ میدهد کمیتههای بحران در این زمینه از تخصص خود استفاده میکنند. به عبارت دیگر نحوه برخورد با این کودکان را میدانند و از آنها حمایت میکنند، حتی میگذارند که آنها احساساتی چون عصبانیت، گریه و... را از خودشان بروز دهند. درواقع کمیتههای بحران این کار را انجام میدهند، ولی ما باید عواقب بعدی را کنترل کنیم و سرویسهای بعد از بحران را به آنها بدهیم.
استرس پس از سانحه معمولا تبعات فراوانی دارد. اینکه افراد بعد از بحرانهایی مثل طوفان، سیل، زلزله، جنگ و... خانه، کاشانه و عزیزان خود را از دست میدهند و آن زمان شاید به اصطلاح داغ باشند و خیلی متوجه مسائل نباشند، ولی ذهنشان حالت تداعی را در آینده پیدا میکند. از این رو باید به ارائه سرویسهای بعدی به آنها توجه داشته باشیم و شرایط را بهگونهای فراهم آوریم که کودکان مصیبتزده نگرانی ودغدغههای ذهنی خود را بروزدهند. در غیر این صورت باید منتظر تبعاتی در این کودکان باشیم. برای مثال آنها همواره با احساس خشم، نگرانی، اضطراب و استرس زیادی بزرگ میشوند و احساس رهاشدگی دارند و دیگر نمیتوانند ارتباط نزدیک با دیگران برقرار کنند. از اینرو همیشه این نگرانی وجود دارد که آنها با کوچکترین تلنگری یاد گذشته خود بیفتند. ما همیشه میگوییم به محض اینکه اتفاقی افتاد، باید کمیتههای بحران وارد عمل شوند. معمولا این خدمات برای مقطع زمانی خاصی است. این در حالی است که باید سرویسهای بعدی هم توسط مراکز درمانی مشاوره ارائه شوند که شاهد استرسهای پس از سانحه نباشیم.
جناب دکتر با توجه به نکاتی که اشاره کردید، ما معمولا شاهد استرسهای پس از سانحه در افراد هستیم و گویا خدمات روان درمانی مناسب پس از وقوع حوادث در اختیار مصیبتزدگان قرار نمیگیرد...
باید بگویم زمانی که بحرانی اتفاق میافتد، حس همبستگی بسیار است و همه به نوعی سعی میکنند که کمککننده باشند. این روند خوبی است، ولی انتقادی هم به آن وارد است. اینکه افراد مصیبزده به ویژه کودکان و نوجوانان پس از مدتی رها میشوند و دیگر کسی به شرایط بد آنها حتی فکر هم نمیکند، بهگونهای که به نظر میرسد همه چیز به روال عادی برگشته است. درست است که زمان بسیار کمککننده است و از شدت مسائل میکاهد، ولی از لحاظ بعد روانی حتما باید کلینیکها و سرویسهای خاصی را برای مصیبتزدگان زلزله داشته باشیم. برای مثال سازمان نظام روانشناسی مراکز مختلف خدمات درمانی دارد که باید مورد استفاده بیشتر قرار بگیرد و سازمان بهزیستی، وزارت بهداشت و درمان و وزارت رفاه هم باید کلینیکها را در همه جا پوشش دهند.
منبع:
سلامت نیوز
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼