آموزش بازی با کودکان، وقتی خسته از سرکار می آیید
لحظه هایی در زندگی در ارتباط با کودکان مان پیش می آید که مدام شروع به سرزنش خودمان می کنیم.
اگر ما نسبت به خود شفقت و مهربانی و بخشش نداشته باشیم قاعدتا آن نداشتن احساس شفقت و احترام و مهربانی نسبت به خود را به کودکان خود هم تعمیم خواهیم داد و آن ها وارثان رفتارهای خودآزارگرایانه ما خواهند بود.
لحظه هایی در زندگی در ارتباط با کودکان مان پیش می آید که مدام شروع به سرزنش خودمان می کنیم. از کار به خانه برمی گردید، خسته اید و می خواهید استراحت کنید. کودک سه ساله شما بعدازظهر خوابیده و مبارز می طلبد. او حالا صاحب یک بدن قبراق و پرانرژی است و می خواهد شما بلند شوید و با او بازی کنید در حالی که بدن شما به قول ورزشکارها خالی کرده است. امروز استرس زیادی را به خاطر اختلافی که سر موضوعی با رییس تان داشته اید تحمل کرده اید، شب قبل هم کم تر خوابیده بودید و حالا مجموعه ای از عوامل مختلف دست به دست هم داده تا مثل یک جنازه روی کاناپه بیفتید اما کودک شما ول کن نیست.
آهای! بلند شو با من بازی کن
کودک سه ساله درکی از شرایط یک پدر ندارد و نمی داند بر او چه گذشته است، بنابراین پایش را در یک کفش کرده است که بلند شو و با من بازی کن. آن قدر اصرار می کند و از سر و کول شما بالا می رود و بدن خسته و مجروح را بالا و پایین می کند و گاز می گیرد که شما آشکارا جوش می آورید و آن انباشته انرژی منفی که در سر و تن شما جمع شده بود ناگهان سر یک بچه خالی می شود. آن داد و بیدادها و نعره کشیدن ها بیشتر از بیست سی ثانیه دوام نمی آورد. شما دو دست کودک را می گیرید و با تندی دو دست را به پهلوهایش می چسبانید و او را تکان می دهید - انگار اگر تکان بدهید مثل اورانیومی که در یک سانتریفیوژ قرار گرفته فکرش غنی تر می شود - که چرا نمی فهمی؟ الان نمی تونم باهات بازی کنم و با لحنی که شبیه یک نعره بلند است جملات بعدی را مثل تیراندازی که می خواهد زود خشاب اسلحه اش را خالی کند از دهان تان به فضا پرتاب می کنید.
کودک شوکه نمی داند چرا شما آتشفشان شدید؟
اولین عکس العمل کودک شوک است. او اول شوکه می شود چون نمی داند چرا ناگهان به یک آتشفشان تبدیل شدید؟ اما چند ثانیه بعد محکم می زند زیر گریه و خودش را در آغوش شما می اندازد. دوست دارید گریه کنید، بغضی راه نفس تان را گرفته است اما این کار را نمی کنید و سعی می کنید دلداری اش بدهید حالا آن احساس خشم به یک باره در شما رنگ عوض کرده و به شکل پشیمانی و عذاب وجدان خود را نشان می دهد. کلمات و جملاتی مثل این که آن قدر بی عرضه ای که عصبانیت خودت را سر یک بچه خالی می کنی، تو چقدر کم ظرفیت هستی و بچه چه گناهی کرده است در ذهن تان رژه می رود. حالا دیگر بدن شما مثل یک ظرف سم است و نمی دانید که واقعا چه کار باید بکنید.
سم رقیق را غلیظ نکنید
همه ما در زندگی با صحنه هایی از این دست روبرو می شویم، حس های آزاردهنده ای که مدام به حس های آزاردهنده تر در ما تبدیل می شوند عین سمومی که غلیظ و غلیظ تر می شوند از سم خشم رها نشده در دام سم مهلک تری به نام سرزنش ها و خودزنی ها می افتیم اما چاره چیست؟
واقعیت آن است که اگر عصبانیت در برابر کودکان حسی آزاردهنده و افتادن در یک چاله عاطفی است، درگیر شدن با سرزنش ها و توسری زدن ها و خودزنی ها افتادن از چاله به چاه است. در چنین مواقعی سعی کنید به جای آن که مدام به خودتان بچسبید و یقه تان را بگیرید و خودتان را کبود کنید از خودتان فاصله بگیرید و با فاصله بیشتر به خود نگاه کنید. دل تان به حال خودتان بسوزد که با خود چنین رفتاری را می کنید. فراموش نکنیم اگر بدرفتاری با دیگران بد است بدرفتاری با خودمان بدتر است چون اگر ما رفتار مناسبی با خود نداشته باشیم رفتار مناسبی با دیگران از جمله کودکان خود هم نخواهیم داشت. اگر ما نسبت به خود شفقت و مهربانی و بخشش نداشته باشیم قاعدتا آن نداشتن احساس شفقت و احترام و مهربانی نسبت به خود را به کودکان خود هم تعمیم خواهیم داد و آن ها وارثان رفتارهای خودآزارگرایانه ما خواهند بود.
انکار هویت و بخشایش، ویرانگری است
خودتان را ببخشید. ما در این زندگی پرحاشیه امروز بسیار به این مهارت مهم نیاز داریم که به عنوان پدر و مادر خود را ببخشیم. همچنان که پدر و مادرهایی که از زیر بار مسئولیت های خود در برابر فرزندان شان شانه خالی می کنند قابل مذمت هستند، در آن سو پدر و مادرهایی هم هستند که از آن سوی بام می افتند و تصور می کنند که اگر خود را به طور کامل ویران نکنند فرزندان شان خوشبخت نخواهند شد و اگر هویت و بودن و بخشایشی برای خود قائل باشند پدر و مادرهای فداکاری نخواهند بود.
منبع:
تبیان
برای ارسال نظر کلیک کنید
▼